«چاو» در اصل نامآواست و صدای جیغ پرندگان را گویند و از آنجا به زاری و نالهی مردمان هم تعمیم یافته است. گاه به صورت «چاو چاو» هم میآمده که از نظر ساختاری با «جیرجیر» شباهت دارد و این دومی را در مدخل «جیرجیرک» وارسی کردهام. «چاو چاو» به طور خاص به صدای گنجشک مربوط است، وقتی که مورد حملهی شکارچی قرار گیرد یا آشیان و جوجههایش طعمهی مار شود.
حدسم آن است که کلمهی «چاوش» هم از همینجا آمده باشد. نظر مرسوم آن است که این واژه از ترکی به پارسی وارد شده باشد. اما رواج آن در پارسی و ترکی تقریبا همزمان است و در ترکی واژهای تک است که ریشهی مشخص یا خویشاوندی ندارد. این واژه در اصل به معنی «فرماندهی سپاه» بوده و به طور خاص به کسی اشاره میکرده که با فریادهایش صف جنگاوران را منظم میکرده است. از این رو پیوندش با «چاو» روشن است. بعید نیست این کلمه در زبانهای ترکی وامگیری شده و به این شکل بسط معنایی یافته و دوباره به پارسی بازگشته باشد.مسیر وامگیری هم میتواند واژگونه بوده و «چاوش» از ابتدا در پارسی زاده شده باشد. چون معنای اصلی آن «جارچی، پیامبر، کسی که از جانب شاه فرمانی را بانگ میزند» بوده است و این با «چاو» ارتباطی سرراست دارد.
این ریشه را نباید با تبارنامهی «چاوْ» به معنای اسکناس اشتباه گرفت که در مدخل «چاپ» شرحش آمده است، و همچنین «چاو» (چشم) کردی که تحریف «چشم» است. همچنین در پارسی وامواژهی «چائو» به معنای «خداحافظ/ سلام» گاه توسط مستفرنگان به کار گرفته میشود که ارتباطی با این ریشه ندارد. این واژه از sciavo (برده، غلام) ونیزی گرفته شده که بعدتر در ایتالیایی و اسپانیایی به ciao تحول یافته و «در خدمتم، چاکرم» معنی میدهد.
بنابراین مشتقهای این بن در پارسی عبارتند از: «چاو»، «چاوان» (نالان، مویهگر)، «چاوش/ چاووش»، «چاوشی»، «چاو چاو»، «چو انداختن/ افتادن»،
در سایر زبانهای ایرانی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: 𐰲𐰉𐰾 (چابیش: فرمانده، گروهبان) قراخانی و ترکی کهن،չավուշ (چاووش) ارمنی، çaush (چاوش) آلبانیایی، «جاوِیش/ شاویش» (چاوش) عربی، «چاو» (شایعهپراکنی، آبروریزی) لری،
در این میان «چاوش» در زبانهای دیگر هم وامگیری شده است: τσαούσης / τζαούσιος / τζάσις / τσαούσης (تْساورِس/ تْزاوریُوس/ تْزاسیس/ تْساوسیس) یونانی، ciausius لاتین، Zassi/ Çassi ونیزی، чау́ш (چائوش) مقدونی و بلغاری، ceaúș رومانیایی، ча̏ӯш (چایوش) صربی-کروآتی، čiaúš آرومانی، chiaus انگلیسی، chaoux فرانسوی،
«چاو» در شعر و ادب پارسی کاربرد بسیار محدودی داشته است:
رودکی سمرقندی: « مرغ دیدی که بچه زو ببرند؟ چاو چاوان درست چونانست»
امیر معزی: « گر حاجب تو حمله برد بر لب جیحون ور چاوش تو خیمه زند بر در بیکند »
نظامی گنجوی: « خلیل از خیل تاشان سپاهش کلیم از چاوشان بارگاهش »