پیچیده


آخرین به روزرسانی:
پیچیده


         ریشه‌ی هندواروپایی «*paik» به معنای «درهم پیچیدن» با ریشه‌ی «*pag» (سفت و محکم کردن) در زبان پیشاهندواروپایی خویشاوند است. این ریشه در زبان‌های اروپایی ردپایی به نسبت محدود به جای گذاشته، و کلمات مشتق از آن در زبان‌های کهن به این موارد محدود می‌شود: paccare (بسته‌بندی کردن) و pacem (آشتی، توافق‌نامه) و pax (صلح) و pactum (قرارداد، عهد) لاتین، pakki (دسته) نُردیک کهن، paquet (پاکت) و pacte (معاهده، توافق) و paction (قرارداد بستن) و pais (صلح) فرانسوی کهن، pak (دسته) آلمانی میانه، packen (بسته‌بندی کردن) هلندی میانه، 

در زبان‌های نوی اروپایی هم این نمونه‌ها را از آن سراغ داریم: package (کیف، وسایل بسته‌بندی شده) و pac/pack (دسته) و ontpakken (باز کردن بسته‌بندی) هلندی، pacque (بسته) و pacquette (پاکت) و paix (صلح) فرانسوی، patz (صلح) پرووانس، paz (صلح) اسپانیایی، pace (صلح و آشتی) ایتالیایی، pack (دسته؛ اوایل قرن سیزدهم) و package (بسته، بسته‌بندی شده؛ ۱۵۳۰م.) و baggage (اثاثیه‌ی بسته‌بندی شده، کیف) و packaging (بسته‌بندی کردن؛ ۱۸۷۵م.) و unpack (بسته‌بندی را باز کردن؛ اواخر قرن پانزدهم) و backpack (کوله‌پشتی؛ ۱۹۰۴م.) و pact (معاهده؛ اوایل قرن پانزدهم) و packet (پاکت، جعبه‌ی کوچک؛ میانه‌ی قرن پانزدهم) و packing (وسایل بسته‌بندی) و peace (صلح؛ میانه‌ی قرن دوازدهم) و احتمالا bail (وثیقه، وجه‌الضمان برای آزاد کردن زندانی؛ اواخر قرن پانزدهم) انگلیسی.

         در میان این واژگان «پاکت» و «پَک» ‌به پارسی نو وارد شده است.

         این ریشه در زبان‌های ایرانی به «*پیچ» تبدیل شده و در زبان‌های کهن ایرانی چنین زادگانی داشته است: पिचति (پِچَتی: پیچاندن، به هم کشیدن) سانسکریت، «پِچ» (پیچ) و «پِچیدَن» (پیچیدن) پهلوی، բիճ (بیچ: حرامزاده، علف هرزه) ارمنی کهن، 

این کلمات متنوعی را در پارسی دری به دست داده است: «پیچیدن»، «پیچاندن»، «پیچیده»، «پیچان»، «پیچ»، «سرپیچی»، «پیچش»، «پیچ‌گوشتی»، «دل‌پیچه»، «پیچک»، «پیچِ راه»، «پیچاپیچ» «مارپیچ»، «پیچ‌درپیچ». در پارسی دری قدیم «پیخْتَن» (پیچیدن) و «پیچاکی» (دل‌پیچه) و «پیچه» (روسری) هم رایج بوده که از همین جا آمده و کلمه‌ی آخری همان است که در عربی به «بیشه» (روسری) بدل شده است.

در زبان‌های زنده‌ی دیگر ایرانی از این خانواده این کلمات را داریم: «پَیْچینْتُو» (پوشاندن، پیچاندن) شغنی، «پِچینْدَن» (پیچیدن) بختیاری، «پیچیرَیْن» (پیچیدن) تاتی، «پیت» (چپول، احول) طبری، «»پِچ‌تاو» (آچار پیچ‌گوشتی) فارسی افغانی، բիճ (بیچ: حرامزاده، علف هرزه، خر مرد رند) ارمنی، «پیچ/ بیچ» (حرامزاده) ترکی، 

این واژگان در شعر و ادب پارسی بسیار به کار گرفته شده‌اند:

فردوسی توسی: « بپیچید ضحاک بیدادگر                          بدریدش از هول گفتی جگر»

نظامی گنجوی: « ز سرمستی انگور مشگین کلاه                 بر انگشت پیچیده زلف سیاه »

مولانای بلخی: «سمن را گفت نیلوفر که پیچاپیچ من بنگر        چمن را گفت اشکوفه که فضل کردگار آمد »