پیر


آخرین به روزرسانی:
پیر


         ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*per/ *par» به معنای «پیش، جلو، فراسو» طیفی وسیع از واژگان را در هردو شاخه‌ی آریایی و اروپایی پدید آورده است. در زبان‌های اروپایی کهن از این ریشه چنین واژگانی را سراغ داریم: peri (پِری: گرداگرد، اطراف، نزدیک) و pera (پِرَه: فراسو) و paros (پارُوس: قبل) و para (پارا: کنار، پهلو) و pro (پْرُو: پیش، قبل) و paradeisos (پارادِیْسُوس: بهشت، بوستان دولتی، وامگیری از پردیس پارسی) و profhths (پْرُوفِتِس: سخنگو[ی خدایان]، پیشگو) و proteros (پْرُوتِرُوس: پیشرو، آغازگر) و husteron-proteron (هوسْتِرُون- پْرُوسْتِرُون: درشکه را جلوی اسب بستن، سرنا را از سر گشاد نواختن، در اصل یعنی: عقبی را جای جلویی [گذاشتن]) و presbuteros (پْرِسْبوتِرُوس: مهتر، سالمند، کشیش) و problhma (‌پْرُوبْلِما: وظیفه، کاری که باید انجام شود) یونانی، pro (پیش، به جای...) و per (از ورای، بینابین) و prae (قبل) و primus (بهترین، رئیس) و prima (hora) (بامداد، در اصل یعنی: ساعت اولیه) و presbyter (مهتر، سالمند، کشیش) و primaevus (نوباوگی، نوجوانی) و primatem (متولی صومعه، حاجب کلیسا) و perfidia (خیانت) و problema (مسئله، قضیه) و printinus (بدوی) و primaries (عالی، درجه‌ی یک) و primitivus (ابتدایی، بدوی) و approbare (نیک شمردن، حسن ظن داشتن) و approximare (به چیزی نزدیک شدن) و preteritum (زمان گذشته) و prope (نزدیک) و propinquitatem (خویشاوندی، نزدیکی خانوادگی) و principes (حاکم، مهتر، مرکب از: prime + capere) و primaries (کتاب دعای دم دستی، ادعیه‌ی پایه) و primalis (کودکانه، اولیه) و perire (مردن، کشته شدن، مرکب از: per: پیش، جلو + ire: رفتن) و prima rosa (اولین گل شکفته در بهار) و primordialis (اصیل، آغازین) و appropiare (نزدیک شدن) و adpropriare (تصاحب کردن) و hysteron-proteron (درشکه را جلوی اسب بستن، سرنا را از سر گشاد نواختن) لاتین، forð (پیش، جلو) و fjarre (دور) و fyrstr (نخستین) و fremja (اجرا کردن، پیش بردن) و fyrr (پیش، جلو) و forfaðir (نیا، جد) و frami (پیشروی) و Freyja (بانو) و husfreyja (کدبانو، خانمِ خانه) و fra (از، از سوی) و pryði (افتخار، سروری) نُردیک کهن، prince (شاهزاده؛ قرن دوازدهم) و primerose (رنگ صورتی-زرد، گل‌بهی) و primula (رنگ گلی) و primate (مدیر کلیسا) و prim (لاغر، ظریف) و principe (اصل، منشأ) و و aprochier (نزدیک شدن) و propinquite (خویشاوندی، نزدیکی خانوادگی) و aprover (تایید کردن) و depriver (محروم کردن) و furniss (مجهز کردن، فراهم آوردن) و forneture (تجهیز، فراهم کردن؛ قرن سیزدهم) و paradis (بهشت، وامگیری از پردیس پارسی؛ قرن یازدهم) و pardoner (عذرخواهی کردن) و pardon (معذرت، تحریف perdonum لاتین قرون وسطایی به معنای «از صمیم قلب/ کامل چیزی را بخشیدن/ دادن»؛ قرن یازدهم) و paramont (بالا) و portraire (نقاشی کردن، تصویر؛ قرن دوازدهم) و parfit (کامل، بی‌نقص؛ قرن یازدهم) و perir (مردن، کشته شدن) و permetre (اجازه‌ی عبور دادن) و pernicios (پلشت، پلید؛ قرن سیزدهم) فرانسوی کهن، pristin (بدوی، دست نخورده) فرانسوی میانه، prince (شاهزاده؛ قرن سیزدهم) و prim (نوجوانی) و geforðian (پیش نهادن، پیشروی کردن، به دست آوردن) و fer (پیشوند به معنی قبلی و اولی) و for (برای، به خاطر) و fyrst (نخستین) و forð (جلو، پیش) و beforan (قبل، جلو) و fyrmest (اولی، اصلی) و furma (ابتدا، سرآغاز) و framian (بهره‌برداری کردن) و fremman (پیش بردن، به انجام رساندن) و freo (بانو) و fretan (بلعیدن، خوردن، مرکب از: fra: جلو، کامل + etan: خوردن) و fromweard (منحرف شدن، سرکشی کردن) و furðor/ forðor (جلوتر، نزدیکتر) و fyrðran/ fyrðrian (پیشروی کردن، جلو رفتن) و paradis (بهشت، وامگیری از پردیس پارسی) و pryto (افتخار، سروری) انگلیسی کهن، forth (پیش، جلو) و bifara (قبل) و fer (دور) و ferist (نخستین) و fara (پیش، جلو) و for (برای، به خاطر) و formest (اولی، اصلی) فریزی کهن، forth (پیش، جلو) و fer (دور) و bifuran (قبلی) و fuirst (نخستین) و fora (پیش، جلو) و furi (قبل، پیش) و fram (از، ازسوی) ساکسونی کهن، pradadu (نیا، جد) اسلاوی کهن کلیسایی، ire (پدر) ایرلندی کهن، faura (قبل) و fair (پیش، اولی) و faiura (پیش، جلو) و faur (برای، به خاطر) و frumists (اولی، اصلی) و fraitan (بلعیدن) و fram (از، ازسوی) و 𐍆𐌰𐌹𐍂𐍂𐌰 (فَیرّا: دوردست) و 𐍆𐌰𐌹𐍂𐍂𐌰𐌸𐍂𐍉 (فَیرّاپْسْرُو: از دوردستها) گُتی، befora (قبل، پیشین) و ferro (دور) و furist (نخستین) و fora (پیش، جلو) و frouwa (بانو؛ قرن نهم) و frezzan (بلعیدن، خوردن) و Freya (ایزدبانوی عشق و شهوت) و fram (از، ازسوی) و frumjan (فراهم آوردن، به انجام رساندن) و furdiran (پیشروی کردن) و prestar (کاهن، کشیش، وامگیری از پریستار پارسی) آلمانی کهن، vorste (نخستین) و vore (برای، ضمنِ) و vrouwe (بانو) هلندی میانه، prydhe (افتخار، سروری) سوئدی کهن،

         در زبان‌های اروپایی نو هم از این بن چنین کلماتی برخاسته‌اند: primavera (بهاری، مربوط به اول سال) و primo (رئیس، نخبه) ایتالیایی، primo (رئیس، برتر) اسپانیایی، prim (خوش‌لباس، رسمی؛ ۱۷۰۰م.) و prince (شاهزاده) و primarie (مدرسه‌ی ابتدایی؛ اواخر قرن هجدهم) و primitif (بدوی، اولیه) و principe (اصل، قاعده) و approcher (نزدیک شدن) و approuver (تایید کردن) و performer (به جا آوردن، اجرا کردن ) و parfum (عطر، رایحه؛ قرن شانزدهم) و parfumer (بوی عطر دادن، در اصل یعنی: دود دادن، عود سوزاندن) و prosthesis (افزودن حرف یا آوایی به یک کلمه؛ ۱۵۵۰م.، افزودن اندام مصنوعی به بدن؛ ۱۷۰۶م.) و protein (پروتئین؛ ۱۸۳۸م.) و fourniture (فراهم کردن، تامین نمودن) و impromptu (حاضر و آماده؛ ۱۶۵۰م.) و preux (سرافراز، دلیر) و pardonner (پوزش خواستن) و pardon (معذرت) و parvenu (پیش‌رس، نورسته؛ قرن دوازدهم، نوکیسه، تازه به دوران رسیده؛ قرن هجدهم) و perfidie (خیانت؛ قرن شانزدهم) و portraite (نقاشی چهره، تصویر؛ قرن دوازدهم) و projector (نورافکن) فرانسوی، fort (جلو، پیش) و vor (پیش، جلو) و bevor (قبلی، پیشین) و fern (دور) و Fürst (شاهزاده) و für (برای، به خاطر) و Vorvater (نیا، جد) و frommen (بهره بردن، استفاده کردن) و Frau (بانو، خانم) و fressen (بلعیدن) و fördern (پیشروی کردن) و protoplasma (پرتوپلاسم؛ ۱۸۴۶م.) و Protozoa (آغازیان؛ ۱۸۱۸م.) ‌آلمانی، voort (جلو، پیش) و ver (دور) و vorst (نخستین) و vor (پیش، جلو) و voor (برای، به خاطر) و voorvader (نیا، جد) و vrouw (بانو) و vreten (بلعیدن) هلندی، første (نخستین) و vor (پیش، جلو) و for (برای، به خاطر) و før (پیشتر، قبلی) و forfædre (نیا، جد) و pryd (افتخار، سروری) دانمارکی، perestroika (اصلاحات کمونیستی؛ ۱۹۸۱م.، مرکب از: pere: پیش، جلو + stroika: ساختن) و про́тив (پْرُوتیوْ: مخالف، مقابل) روسی، 

         در زبان انگلیسی مشتق‌های این ریشه عبارتند از: primal (اولیه؛ ۱۶۰۰م.)، prince (شاهزاده؛ ۱۲۰۰م.)، primate (سراسقف؛ ۱۲۰۰م.، راسته‌ی نخستی‌ها، میمون‌ها؛ ۱۸۷۶م.)، pristine (بدوی؛ ۱۵۳۰م.، معصوم و پاک؛ ۱۸۹۹م.)، primary (عالی، والا؛ قرن پانزدهم، صفت رنگهای اصلی؛ ۱۶۱۰م.، مدرسه‌ی ابتدایی؛ ۱۸۰۲م.)، primitive (بدوی، قدیمی؛ قرن پانزدهم، مسیحیت اولیه؛ ۱۶۸۰م.، هنر اولیه؛ ۱۹۴۲م.)، primrose (رنگ صورتی-زرد، برگرفته از اولین گل بهاری؛ اواخر قرن پانزدهم)، primogenitor (جد، نیا؛ اواخر قرن پانزدهم)، primordial (آغازین، اصیل؛ اواخر قرن چهاردهم)، principle (اصل، قاعده؛ اواخر قرن چهاردهم)، primeval (نوباوه، جوان؛ ۱۶۵۰م.)، primer (کتاب دعا، کتاب درسی کودکان؛ قرن چهاردهم)، prime minister (رئیس دولت؛ ۱۶۴۰م.، نخست وزیر؛ ۱۶۹۴م.)، prime (اول، نخستین؛ قرن چهاردهم، مهمترین؛ ۱۶۱۰م.، عدد اول؛ ۱۵۶۰م.، زمان بحرانی، مقطع تاریخی؛ ۱۹۶۱م.)، afford (به دست آوردن، تمکن مالی داشتن؛ اواخر قرن چهاردهم)، approach (نزدیک شدن؛ ۱۳۰۰م.)، forth (پیش، جلو)، propinquity (خویشاوندی، نزدیکی خانوادگی)، appropriate (تصاحب کردن، متناسب بودن؛ اوایل قرن پانزدهم)، approve (تایید کردن؛ ۱۳۰۰م.)، approximate (تخمین زدن؛ ۱۶۴۰م.)، barbican (حصار قلعه یا شهر، وام‌واژه از باب‌خانه‌ یا پریور پارسی؛ میانه‌ی قرن سیزدهم)، before (قبل، پیش)، deprive (محروم کردن؛ میانه‌ی قرن چهاردهم)، expropriate (واگذار کردن، سلب مالکیت از خود؛ ۱۶۱۰م.)، far (دور)، for (برای، به خاطر)، forefather (نیا، جد؛ ۱۳۰۰م.)، first (اولی، نخستین)، foremost (اولی، اصلی)، former (پیشین)، frame (آماده کردن، بهره‌برداری؛ میانه‌ی قرن سیزدهم، آماده کردن الوار برای ساخت بنا؛ اواخر قرن چهاردهم؛ ترکیب کردن، سرهم کردن؛ ۱۵۴۰م.، کسی را توی هچل انداختن، بیگناهی را به چیزی متهم کردن؛ ۱۹۲۰م.)، fret (بلعیدن)، froward (سرکشی کردن، طغیان؛ قرن دوازدهم)، from (از، ازسوی)، furnish (مجهز کردن؛ میانه‌ی قرن پانزدهم، فراهم آوردن؛ ۱۵۲۰م.، اسبا و اثاثیه فراهم کردن؛ ۱۶۴۰م.)، furniture (تجهیز؛ ۱۵۲۰م.، اسباب و اثاثیه؛ ۱۵۷۰م.)، further (جلوتر، نزدیکتر)، hysteron-proteron (درشکه را جلوی اسب بستن، سرنا را از سر گشاد نواختن؛ ۱۵۶۰م.)، impervious (بی‌سابقه؛ ۱۶۴۰م.)، improbity (عدم انسجام، شلختگی؛ ۱۵۹۰م.)، improve (بهره‌برداری کردن، بهبود بخشیدن؛ اواخر قرن پانزدهم)، palfrey (اسب ظریف و شیک زنانه؟؛ ۱۲۰۰م. [اگر وامگیری از برید پارسی نباشد])، paradise (بهشت)، paramount (بالا، والا)، paramour (عاشق، دلباخته، وامگیری از فرانسوی؛ اوایل قرن چهاردهم)، parvenu (نوکیسه، تازه به دوران رسیده؛ ۱۸۰۲م.)، pellucid (شفاف، زلال)، percent (درصد؛ ۱۵۶۰م.)، percussion (ضربه، لطمه؛ اوایل قرن پانزدهم، مرکب از: per: جلو + quatere: ضربه زدن، تکان دادن)، perennial ([درختان] همیشه سبز؛ ۱۶۴۰م.، مرکب از: per: ورای، سراسر + annus: سال)، perfect (کامل، بی‌نقص؛ اوایل قرن پانزدهم)، perfidy (خیانت؛ ۱۵۹۰م.)، perform (به جا آوردن، اجرا کردن؛ ۱۳۰۰م.)، perfume (عطر، رایحه؛ ۱۵۳۰م.)، perfunctory (زورکی کاری را انجام دادن؛ ۱۵۸۰م.)، perhaps (شاید؛ اواخر قرن پانزدهم، مرکب از: per: با، به خاطر + hap: تصادف، بخت)، perish (مردن، کشته شدن؛ اواخر قرن سیزدهم)، perjury (سوگند دروغ در دادگاه؛ اواخر قرن چهاردهم)، permanent (دایمی؛ اوایل قرن پانزدهم)، permeate (نشت کردن، تراوش کردن؛ ۱۶۵۰م.)، permit (اجازه دادن؛ اوایل قرن پانزدهم)، pernicious (پلشت، پلید؛ اوایل قرن پانزدهم)، perpendicular (عمودی، قائمه؛ اواخر قرن پانزدهم)، perpetual (همیشگی، بی‌وقفه؛ میانه‌ی قرن چهاردهم)، perplex (پیچیده، بغرنج؛ ۱۵۹۰م.)، persecute (سرکوب باورها، تفتیش عقاید؛ میانه‌ی قرن پانزدهم)، persevere (ممارست ورزیدن؛ اواخر قرن چهاردهم)، perspective (چشم‌انداز؛ اواخر قرن چهاردهم)، perspire (پریدن [عطر]، ورپریدن، تبخیر شدن؛ ۱۶۴۰م.)، persuasion (اجبار، واداری؛ اواخر قرن چهاردهم)، pertain (پیوند داشتن [حقوقی]؛ اوایل قرن چهاردهم)، peruse (جستجو کردن؛ اواخر قرن پانزدهم)، pervade (منتشر شدن، تراوش کردن؛ ۱۶۵۰م.)، pervert (منحرف شدن، بدعت نهادن؛ اواخر قرن چهاردهم)، pierce (سوراخ کردن؛ ۱۳۰۰م.)، portray (ترسیم کردن، کشیدن؛ میانه‌ی قرن سیزدهم)، postprandial (گپ و گفت بعد شام؛ ۱۸۲۰م.)، Prakrit (زبان‌های شمال هند؛ ۱۷۶۰م.)، premier (آغازین، نخستین بار؛ میانه‌ی قرن پانزدهم)، Presbyterian (کلیسای اسکاتلند؛ ۱۶۴۰م.، در اصل یعنی: [گروه]‌ مهتران)، pride (افتخار، مهتری)، priest (کشیش)، prior (قبلی، قدیمی‌تر؛ ۱۷۱۴م.)، private (خصوصی، شخصی؛ اواخر قرن چهاردهم)، privilege (موهبت، امتیاز اجتماعی؛ میانه‌ی قرن دوازدهم)، privy (راز؛ اوایل قرن سیزدهم)، probably (احتمالا؛ میانه‌ی قرن پانزدهم)، probe (جستجو کردن؛ ۱۶۴۰م.، ابزار کاوشگر؛ ۱۹۶۰م.)، probity (وفاداری، صداقت؛ اوایل قرن پانزدهم)، problem (مشکل، مسئله؛ اواخر قرن چهاردهم)، proceed (پیشروی کردن؛ اواخر قرن چهاردهم)، proclaim (اعلام کردن؛ اواخر قرن چهاردهم)، prodigal (مسرف، خودنما؛ ۱۵۰۰م.)، produce (تولید کردن، ساختن؛ اوایل قرن پانزدهم)، profane (هتک حرمت، توهین به مقدسان؛ اواخر قرن چهاردهم)، profess (سوگند خوردن؛ اوایل قرن چهاردهم)، profile (نقاشی خطوط کناری چیزها، ترسیم؛ ۱۶۵۰م.)، profit (بهره، درآمد؛ میانه‌ی قرن سیزدهم)، profound ([شخصیت] برجسته؛ ۱۳۰۰م.)، profuse (اسرافکارانه، ولنگارانه؛ اوایل قرن پانزدهم)، project (نقشه، طرح؛ ۱۴۰۰م.)، promise (قول، عهد؛ ۱۴۰۰م.)، prompt (انگیزه، آمادگی؛ میانه‌ی قرن چهاردهم)، prone (استعداد، میل ذاتی؛ ۱۴۰۰م.، برگرفته از pronus لاتین یعنی خم شدن به سوی)، proof (دلیل، گواه؛ ۱۲۰۰م.)، proper (مناسب، سازگار؛ ۱۳۰۰م.)، property (ویژگی، خصلت؛ ۱۳۰۰م.، مال، ثروت؛ آغاز از اوایل قرن چهاردهم و رواج بعد قرن هفدهم)، prophet (پیامبر؛ ۱۲۰۰م.)، prose (روایت، قصه؛ ۱۳۰۰م.، نثر؛ میانه‌ی قرن چهاردهم)، prostate (غده‌ی پروستات؛ ۱۶۴۰م.)، protagonist (قهرمان داستان؛ ۱۶۷۰م.)، protect (حفاظت کردن؛ اوایل قرن پانزدهم)، Proterozoic (دوران اول زمین‌شناسی؛ ۱۸۸۰م.)، protest (اعتراض کردن، ابراز مخالفت؛ ۱۴۰۰م.)، protocol (پیش‌گفتار، برگ اول کتاب؛۱۵۴۰م.، دستورالعمل دیپلماتیک؛ ۱۸۹۶م.)، proton (پروتون؛ ۱۹۲۰م.)، proud (سرافراز)، prove (اثبات کردن، در عمل چیزی را نشان دادن؛ ۱۲۰۰م.)، proverb (زبانزد؛ ۱۳۰۰م.)، provide (فراهم آوردن، از پیش تدارک دیدن؛ اوایل قرن پانزدهم)، provoke (برانگیختن، القا کردن؛ اواخر قرن چهاردهم)، prow (دماغه‌ی کشتی؛ ۱۵۵۰م.)، prowess (دلیری، جنگاوری؛ اوایل قرن سیزدهم)، proximate (نزدیک؛ ۱۵۹۰م.)، purchase (خریداری کردن، فراهم آوردن؛ ۱۳۰۰م.)، reciprocal (دوسویه، دوطرفه؛ ۱۵۷۰م.)، rapprochement (آشتی کردن، دوباره متحد شدن؛ ۱۸۰۹م.)، reproach (بی‌آبرو کردن، تهمت زدن؛ میانه‌ی قرن چهاردهم)، reprove (متهم کردن؛ ۱۳۰۰م.)، 

در میان این واژگان برخی در پارسی نو وامگیری شده است: «پرنس»، «پروسترویکا»، «پریمات»، «پریموس»، «پروبلم»، «پروژه»، «پروژکتور»، «پروستات»، «پروفسور»، «پروتوزوآ»، «پروتوپلاسم»، «پروتون»، «پروتکل»، «پروتستان»، «پراید»، «فوروارد کردن»، «پیرس کردن [گوشواره یا مشابهش]»، «پروفایل»، «پروتز»، «پارازیت»، «پرتره»، «پرسپکتیو»، «[عدد]پریم» (در ریاضی)، 

         در میان واژگان اروپایی بیشتر فرهنگ‌ها واژه‌ی priest (کشیش) انگلیسی را با presbyter یونانی‌تبار به معنای «مهتر» خویشاوند دانسته‌اند، که نادرست است. این کلمه برای نخستین بار به صورت prestar در آلمانی کهن ظاهر می‌شود و آشکارا وامگیری از واژه‌ی پارسی «پریستار/ پرستار» است. شکل‌های دیگرش را هم در این کلمات می‌بینیم: prestere فریزی کهن، prester لاتین عامیانه، preost انگلیسی کهن، prēst انگلیسی میانه.

         در زبان‌های آریایی این بن به ریشه‌ی «*پار» تبدیل شده که «پیشین، قبلی» معنی می‌دهد. در زبان‌های باستانی ایرانی از این ریشه چنین واژگانی زاده شده‌اند: «پَرَه» (اطراف، بیرون) و 𒁉𒂊𒊏𒀭 (پیران: کهن، پیشین، مقابل) هیتی، Iriap (پَیْری: گرداگرد، اطراف) و Orap (پَرُو: پیش، قبل) و Arap (پَرا: قبلا) و ayiruap (پَئورویَه: ازلی، قدیم) و ayrioap (پَئُیْریَه: نخستین، پیشین) و ayriuap (پَئویْریَه: نخستین) و awrup (پوروَه: قبلی) اوستایی، प्रति (پْرَتی: نزدیک، مقابل) و «پَری» (اطراف، گرداگرد) و पर (پَرَهْ: دورتر، آنسو) و परस् (پَرَس: دور، فراسو) و «پورَه/ پْرَه» (پیش، قبل) و पिपर्ति (پیپَرْتی: پیش آوردن، عبور کردن) و «پورانَهْ» (سرودهای پیشینیان، بخشی از متون مقدس هندویی) و परि (پَری: اطراف، مقابل) و «پورْویَه» (پیر) و «پورْوَه» (نخستین) سانسکریت، 𑀧𑀭𑀁 (پَرَمی: بیرون، دور) و «پراکْرْتَه» (پراکریت، خوشه‌ای از زبان‌های کهن شمال هند، در اصل یعنی: قدیمی و نپالوده) پراکریت، «پَرَه» (دور، بیرون) پالی، «پَرا» (دور، بعید) و «پَرَنَم» (گذشته، قبل) و «پَرووَه» (پیشین، قبلی) و «پَیْری‌دَئِزَه» (پردیس، باغ محصور) و ‌«*پَری‌وَرَکَه» (پریور، حصار، مرکب از: پَر: پیش، جلو + وَرَکَه: پوشاندن) پارسی باستان، 𒉺𒊑𒄿 (پْری: پیش) لوویایی، «پَدْرای/ پَدْراسْت» (پیراستن، مرکب از: پَتی: مقابل + راستن: آماده کردن) و «پَرْناو» (پیرزال) ‌پهلوی، «پیرنم» (گذشته) سغدی، «پیر» تورفانی، «پیرویَه» (پیشتر، جلوتر) سکایی، Arip (پیرا: پیر) و Sunrp (پَرنوش: پریشب) سریانی، հեռ (هِر: دور) و հեռուստ (هِروسْت: دوردست) و հեռաւոր (هِرُووار: فاصله‌دار، خیلی دور) و հեռաստան (هِراسْتان: سرزمین غریبه، جای دور) و պատրաստ (پَتْراسْت: پیراستن) و անպատրաստ (آنپَتْراسْت: ناآماده، ژولیده) و յանպատրաստից (یَن‌پَتْراسْتیتْس: دم‌دستی، آماده) ارمنی کهن، 

         در پارسی از این بن کلماتی از این دست برخاسته‌اند: «پیر» (رهبر و مرشد)، «پارسال»، «پار» (قدیم)، «پارینه» (کهن)، «پیرار»، «پیرارسال»، «پارینه‌سنگی»، «پریر/ پریروز»، «پَرن» (دیروز)، «پرندوش» (پریشب)، «پاراو» (پیرزن)، «پریور» (حصار قلعه یا شهر)، «پیراستن»، «پیرایش»، «پیرایه»، «بی‌پیرایه»، 

         در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی این کلمات به این خانواده تعلق دارند: հեռուստ (هِروسْت: دوردست) و անպատրաստ (آنپَتْراسْت: ناآماده، ژولیده) و հանպատրաստից (هَن‌پَتْراسْتیتْس: آماده، دم دستی) و «پَرَوْ» (پیرزن) و «پَرَویل» (پیر شدن زنان) ارمنی، për (برای، به خاطر) و pare (اولین) آلبانیایی، «پَرانْدِه» (پیراستن) تالشی، «پَرون» (دیروز) و «پَرُوس» (پارسال) پشتون، ««پَروزْد» (پارسال) سنگلیجی، «قَندَفیر» (عجوزه، معرب گَنده‌پیر) عربی، «پَرَو» (پیرال) کردی،

در زبان‌های هندی از این بن چنین کلماتی را می‌شناسیم: परि (پَری: اطراف، مقابل) هندی، పరి (پَری: اطراف، مقابل) تلوگو، 

          در میان این واژگان در آنجا که بحث از سالخوردگی است تداخلی میان ریشه‌ی مورد نظرمان با ریشه‌ی «*پِل» (رنگ‌پریده) دیده می‌شود و چه بسا کلماتی مثل «پیر» از هم‌افزایی هردوی این دلالت‌ها برآمده باشند. با این حال نظر بارتولومه که این کلمات را از رنگ مشتق می‌داند نادرست به نظر می‌رسد و نظر غالب آن است که ریشه‌ی اصلی‌شان به همین «قدیمی/ پیشین» بودن ارجاع می‌دهد، هرچند می‌توان پذیرفت که تداخلی هم با دلالت رنگ در این بین صورت پذیرفته باشد. این واژگان در ضمن در اسم‌های شخصی نیز زیاد کاربرد داشته‌اند. از «پَئوروَه» در اوستا که نام قایقرانی است گرفته تا «پیران» (اگر که تحریف پهلوان نباشد) در شاهنامه و «پیرایه» و «پیرزاد» در دوران جدید.

         واژگان برآمده از این ریشه در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شده‌اند:

نظامی گنجوی: « غافلی از قدر جوانی كه چیست                 تا نشوی پیر ندانی كه چیست»

منجیک ترمذی: «زن پاراو چون بیابد بوق                         سر ز شادی کشد سوی عیوق»

سنایی غزنوی: «سر به‌خاک آورد امروز آنکه افسر بود دي/     تن به دوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار »

                  و: «عمر امسال و پار ضايع کرد                هر که در بند يار ماند و ديار 

دولتي مردي ار نپريدست                 مرغ امسالت از دريچه‌ي پار »


ابن یمین فریومدی: « باغبانی بنفشه می‌انبود              گفت کای گوژپشت جامه کبود

چه رسیده است از زمانه تو را           پیر ناگشته در شکستی زود؟

گفت پیران شکسته‌ی دهرند               در جوانی شکسته باید بود»

سعدی شیرازی: « جوانی گفت پیری را چه تدبیر                 كه یار از من گریزد چون شوم پیر

 جوابش داد پیر نغز گفتار                كه در پیری تو هم بگریزی از یار»

بواسحاق اطعمه:«فصل رابع همه از آش‌ترش خواهم گفت

                                                               ای که صفرات گرفتست ز پار و پیرار»