ریشهی پیشاهندواروپایی «*peu» به معنای «شتافتن» در زبانهای اروپایی ریشهی «*(s)p(h)eu-d» را به دست داده که یعنی «فشردن» و مثلا spausti (فشردن) و spudinti (شتافتن) لیتوانیایی از آن مشتق شدهاند.
این بن به همین شکل در زبانهای آریایی باقی مانده و ریشهی «*پَو» را در معنی «تاختن و سریع رفتن» به دست داده است. از این بن چنین واژگانی در زبانهای کهن ایرانی زاده شدهاند: «پُوی» (پوییدن) پهلوی، «پُوذ» (پوییدن) و «ایسْپاو» (رمیدگی، وحشت) و «پُود» (قایق) پارتی، «پوسْتَه» (مطرود، رانده) سکایی، «پوتیکاهْ» (قایق) سغدی، «پُتَه» (قایق، کشتی) سانسکریت.
در پارسی نو این ریشه همچون برابرنهادی برای چندین کلمهی فرنگی اهمیت پیدا کرده و شاخهزایی موفقی را تجربه کرده و این واژگان را به دست داده است: «پوییدن»، «پویان»، «پویش»، «پویه»، «پویا» و «پویایی». همچنین «پوژه» در پارسی قدیم به معنی ران هم احتمالا از همین جا آمده است
در سایر زبانهای زندهي ایرانی این واژگان را از این ریشه داریم: «هْرَپُویْر» (شتاب، حرکت) ارمنی، «پوز» (ماهیچهی ساق پا) کردی، «پوزَه» (ماهیچهی ساق پا) گورانی، «پَبوز» (پاشنه)گیلکی
شکل قدیمی این واژگان هم در شعر و ادب پارسی رواجی چشمگیر داشتهاند:
فردوسی توسی: « به گفتار دانندگان راه جوی به گیتی بپوی و به هر کس بگوی»
مولانای بلخی: « چو سیلیم و چو جوییم همه سوی تو پوییم
که منزلگه هر سیل به دریاست خدایا»
حافظ شیرازی: « دو نصیحت کنمت بشنو و صد گنج ببر
از در عیش درآ و به ره عیب مپوی»