ریشهی پیشاهندواروپایی «*pu/ *peu» به معنای «فاسد شدن، پوسیدن» در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: puon (پوئُن: چرک) و puqomai (پوثْمایْ: پوسیدن) و fuqew (فوثِئو: تباه میکنم، فاسد میکنم) یونانی، puris (چرک) و pus (گندیده، فاسد) و putere (پوسیدن، بو دادن) و puter (گند) و putridus (گندیده) لاتین، ful (گندیده) آلمانی کهن، fȳlþu (کثافت) انگلیسی کهن، vuul (فاسد، تباه) هلندی میانه،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: Foul (گندیده) آلمانی، puvu (گندیده) و puti (گندیدن) لیتوانیایی، putrified (گندیده) و putrify (گندیدن) و filth (چرک، کثافت) و foul (کثیف) و purulent (آلاینده) و filthy (کثیف، تباه) انگلیسی، fylth/ filth (کثافت، تباهی) اسکات، vuil (فاسد، کثیف) هلندی، פֿױל (فُیْل: تباه، کثیف) ییدیش، putride (گندیده، پوسیده) فرانسوی، putrido (گندیده، پوسیده) ایتالیایی، putrid (گندیده، پوسیده) رومانیایی، putrido (گندیده، پوسیده) و pudrir (گندیدن، پوسیدن) اسپانیایی،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*پَوْ» تبدیل شده و معنای «تباه شدن، فاسد شدن» را میرساند. این ریشه در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: namAp (پامَن: بیماری پوستی) و itUp (پوتی: متلاشی، گندیده) و itiwap (پَویتی: فاسد شدن، گندیدن) اوستایی، पूयति (پویَتی: گندیدن) و पूय (پویَه: چرک) و पूय् (پویْ: بو دادن، فاسد شدن) و «پوتی» (متلاشی، پوسیده) سانسکریت، «پوبَّه» (چرک، کثافت) پالی، 𑀧𑀽𑀅 (پوَه: چرک، فساد) پراکریت مهاراستری، «پوتَک» (متلاشی، کهنه) و «هَمْبوسیتَن» (گندیدن، تباه شدن) و «پوسِنیتَن» (پوسیدن) پهلوی، «پوئُل» (پوسیده، متلاشی) پارتی، «پوس» (گندیدن) و «پوتْقی» (پوسیده) و «پام» (بیماری پوستی) سغدی، «پون» (گندیدن) و «پودیک» (پوسیده) و «پامَن» (بیماری پوستی) خوارزمی، «پووَه» (پوسیده) و «پْهووَه» (چوب پوسیده و پوک) و «هَمْبوتَه» (پوسیده، فاسد) سکایی،
در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شدهاند: «پوسیدن»، «پوسیده»، «پوده» (فاسد، متلاشی)، «پوچ»، «پوچی»، «پوچگرایی»، «[بازی] گلیاپوچ»، «پوشال» (پوچ + پسوند آل)، «پوشالی»، «پوک»، «پوکه»، «پوله» (میوههایی مثل خربزه که از درون نرم میشوند و میگندند)، «پَم» (بیماری پوستی، جرب)، «اَنبوسیدن» (گندیدن)
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمدهاند: «پون/ پَم» (بیماری پوستی) و «پول» (تیرگی چشم) پشتون، «پیت» (پوسیدن) طبری، «پوتْک» (پوسیده) و «نیماز پوچّ» (ریاکار، زاهد ریایی) بلوچی، (پوت: فاسد شدن) ارمنی، «فَوین» (فحش، در اصل به معنای: فاسد و گندیده) و «فید/ فود» (بد، زشت) آسی، «پیُو» (پوسیده) یدغه، «پیتْک» (پوسیده) وخی، «پَتْک» (پوسیده) و «پوکّ» (پوک) و «پوچَّک» (پوکه) سیستانی، «پَک» (کرمو) یزغلامی، «پووَه» (چاله) اورموری، փուչ (پوچ) ارمنی، ფუჭი (پوچی: پوچ، پوک) گرجی، «پوچ» ترکی
از این بن در زبانهای هندی چنین لغاتی را سراغ داریم: (پْهولَّه: آب مروارید) و पूय (پویْ: چرک، کثافت) هندی، পূঁজ (پوز: گندیدگی، چرک) آسامی، পূঁজ (پوج: چرک، کثافت) بنگالی، ପୂଯ (پوجُو: چرک، آلودگی) اوریا، पू (پو: گندیده، کثیف) کنکانی، పూయము (پویَمو: کثافت، تباهی) تلوگو،
این واژگان در شعر و ادب پارسی زیاد به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «که تن چون سرایست و جان را سپنج چنین داد پاسخ که این پوده پوست»
مولانای بلخی: « شمشیر آبدارش پوسیده است و چوبین
وان نیزه درازش چون سوزنست امشب»
حافظ شیرازی: « اگر پوسیده گردد استخوانم نگردد مهرت از جانم فراموش»
صائب تبریزی: « تا نگردیده است دل افسرده، کاری پیش گیر
دانه پوسیده، ای دهقان نمی آید به کار»