ریشهی پیشاهندواروپایی «*pu/ *pav» به معنای «پوشاندن» با بن «*pel» (پنهان کردن) خویشاوند است و در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی پدید آورده است: pelos (پِلُوس: پوست) یونانی، pellis (پوست) لاتین،
در زبانهای زندهی اروپایی از اینجا چنین واژگانی برخاستهاند:
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*پَوش» تبدیل شده و معنای خود را حفظ کرده و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را زاده است: पुस्तक (پَوَسْتَکَه: پوسته) و पवस्त (پَوَسْتَه: پوست) سانسکریت، 𐎱𐎺𐎿𐎫𐎠 (پَوَسْتا: پوست) پارسی باستان، 𑀧𑁄𑀢𑁆𑀣 «پُتْهَه» (پوستین، لباس) و 𑀧𑁄𑀢𑁆𑀣𑀬 (پُتّهَیَه: پوشش) «پُوسْت» (پوست) و «پُوشیدَن» (پوشیدن) پهلوی، «پوسْت/ پوسْتَهْ» (پوست) سغدی، «پوسْت» و «پوسْتَه» (کتاب) خوارزمی، «پاسْتَه» (لباس) و «پوسْتَد» (پوست) سکایی، תַּרְבּוּשׁ (تَرْبوش: سرپوش) عبری، ܣܲܪܦܘܿܫܳܐ (سَرْپُوشا: سرپوش) سریانی، շարփուշ / սարփուշ (شَرْپوش/ سَرْپوش: سرپوش) ارمنی میانه،
در پارسی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: «پوست»، «پوستی»، «پوستین»، «پوست کندن»، «پوسته»، «پوشاندن»، «پوشه»، «پوشاک»، «پوشینه»، «پوشیده»، «پوشش»، «-پوشان»، «پوشاننده»، «پوش» (زره)، «زرهپوش»، «خرقهپوشی»، «رداپوش»، «پوشاندن»، «پوشک»، «پاپوش درست کردن»، «پاپوش»، «سرپوش»، «گالیپوش»، «پردهپوشی»، «چشمپوشی»، «فوطه» (حوله)، «بوب/ انبوب» (بساط خانه، فرش)، «پوستیندوز»، «گوشتوپوست»، «سفیدپوست»، «سیاهپوست»، «زردپوست»، «سرخپوست»، «پوستاندازی»، «شیکپوش»، «ژندهپوش»،
حدسم آن است که نام قوم «بوشه» که کولیهای قفقازی (قوم لُم) هستند هم از همینجا آمده باشد و شاید به چادرنشینی این مردم اشاره کند.
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این خانواده چنین واژگانی را سراغ داریم: «بُوپ/ بُوف» (لحاف، تشک) و «پُوشیتَه» (پوشیدن) بلوچی، «پوشِن» (لباس) بختیاری، «بوت» (لباس) وخی، «پُش/ پُشین» (پوشیدن) و «پُوشَک» (لباس) کردی، «بابوج» (دمپایی، پاپوش) و «طَربوش/ سَرْبوش» (کلاه فینه، معرب سرپوش) عربی، «پُوسْت» (پوست) و «پُوساک» (پوشاک) اردو، թարբուշ (تارْبوش: سرپوش) وբոշայերեն (بُوشَیِرِن: زبان کولی) و բոշա (بُوشَه: کولی قفقازی) ارمنی، ბოშა (بُشَه: کولی) گرجی، «پوشَه/ بوشَه» (کولی) و «سِرْپوش/ سِرْپوس» (سرپوش، کلاه) ترکی،
بسیاری از این واژگان در زبانهای هندی هم دیده میشوند: পোছাক (پوساک: پوشاک) آسامی، পোশাক (پُوسَک: پوشاک) بنگالی، पोशाक (پُوساک: پوشاک) هندی، પોશાક (پُساک: پوشاک) گجراتی، ಪೋಷಾಕು (پُوساکُو: پوشاک) کانادا، पोसाक (پُوساک: پوشاک) مالوی، पोषाख (پُساکْهْ: پوشاک) مراثی، पौशाक (پَوساک: پوشاک) مرواری، पोशाक (پُساکَه: پوشاک) سندی، ପୋଷାକ (پُسَکُو: پوشاک) اوریا، ਪੁਸ਼ਾਕ/ ਪੋਸ਼ਾਕ (پوساک/ پُساک: پوشاک) پنجابی،
برخی از این موارد در زبانهای دیگر وامگیری شدهاند: tarbouch (کلاه فینه، سرپوش) فرانسوی، tarboosh (کلاه فینه، سرپوش) انگلیسی، Tarbusch (کلاه فینه، سرپوش) آلمانی، tarbuscio (سرپوش) ایتالیایی، tarbusz (سرپوش) لهستانی، fota (پیشانیبند) پرتغالی، (فوتو: لُنگ) بلغاری، боша (بُشَه: کولی) روسی، पोसाक (پُساک: پوشاک) نپالی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: « همی پوست از باد بر من بسوخت زمان تا زمان خاک چشمم بدوخت»
مولانای بلخی: « صد هزاران دانه انگور از حجاب پوست شد
چون نماند پوست ماند بادههای شهریار»
ملکالشعراء بهار: « بیزبانها زبان نمیفهمند غیر پوشاک و نان نمیفهمند»