«پوزه» شاید از ریشهی پیشاهندواروپایی «*peu/ speu» به معنای «فرو کردن، فشردن» برآمده باشد که در مدخل «سپوختن» وارسیاش کردهام. احتمالا همین ریشه است که در زبانهای آریایی به ریشهی «*پُوزَه» به معنای «دهان» دگردیسی یافته و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: «پُوز» (پوزه) پهلوی، «پَتپُوز» (منقار، اطراف دهان) سغدی،
در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شدهاند: «پوزه»، «بدپوز»، «پوزهبند»، «پوزخند»، «پَتْفوز» (اطراف دهان، منقار)، «خربزه»،
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمدهاند: «پْوُزَه» (پوزه) و «وَرْبوز» (منقار) پشتون، «فینْز» (پوزه) آسی، «فُسْکَه» (پوزه) مونجی، «پُز/ پُنْز» (دماغ) بلوچی، «بُز/ پُز» (دماغ) کردی، «پینْج» (سوراخ دماغ) ارمنی، «بُوز» (پوزه) و «تَبْویز» (اخم کردن، لب و لوچه را ورچیدن) عربی، «پِلْت» (منقار، پوزه) آشتیانی، «پِت/ پات» (پوزه، منقار) سیوندی، «پَسْخَنْد» (پوزخند) پراچی،
«پوزه» و مشتقهایش عامیانه محسوب میشده و در شعر و ادب پارسی به کار گرفته نمیشده است.