ریشهی پیشاهندواروپایی «*bhegw» به معنای «گریختن» در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: feugw (فوگو: فرار میکنم) و fugh (فوگِه: گریز، تبعید) و diafugh (دیافوگِه: فرار کردن، نشت کردن) و fugas (فوگاس: متواری، گریخته از کشور) و fuza (فوزا: از میدان جنگ گریختن) یونانی،𐌇𐌅𐌖𐌙𐌉𐌀 (فوگیا: گریز) ونتی، fugere (گریختن) و fugitivus (فراری، تحت تعقیب) و fugax (چالاک، حذر کردن، در رفتن) لاتین،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: fugitive (فراری، تحت تعقیب) و fugacious (گریزپا، متواری) انگلیسی، fugace (فراری، متواری) فرانسوی، fugaz (متواری شدن) اسپانیایی و پرتغالی،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*بَوگ» (نجات دادن، رها کردن) دگردیسی یافته و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: goab/ jUb (بَئُوگ/ بوج: نجات دادن) و goabawa (اَوَهبَئُوگ: کمربند بستن) و goabiwa (اَویبَئُوگ: نجات) و Sitiap (پَیْتیش: رستگاری، رهایی) و ratxoab (بَئُوخْتَر: نجاتبخش) اوستایی، «پوجَیَتی» (احترام گذاشتن) سانسکریت، «پُوزیشْن» (پوزش) و «بُوخْتَن» (نجات دادن) و «بوخْت» (رهایی، رستگاری) پهلوی، «بُوزیشْن» (پوزش) و «بُوخْتَن» (نجات دادن) و «بوخْتَگ» (رستگار، رهیده) تورفانی، «بُوخْتَن» (نجات دادن) و «بوخْس/ بُوغ/ بُوژ» (رستگاری، نجات) و «بُوژاغَر» (نجاتبخش) و «بوخْتَغ» (رستگار، رهیده) پارتی، «بوغْس» (نجات یافتن) و «بوغْت» (نجات دادن) سغدی، bog (بُگ: رهاندن) بلخی،
در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شدهاند: «پوزش»، «پوزشگر»، «بُختَن» (نجات دادن)، «جانبوز» (جانپناه)، «سیبخت» (نام مرد، در اصل یعنی: سه بار نجات یافته [بابت کردار و پندار و کردار نیک])، «بُختیشوع» (اسم مرد، یعنی: عیسی او را نجات داده)،
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمدهاند: «بُوج» (گشودن، رهاندن) بلوچی، «بوژانَوَه» (احیا کردن) و «بوژی» (بازیافته، احیا شده) کردی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی گهگاه به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «فرستاده را گفت ای هوشیار بباید تو را پوزش اکنون به کار»
نظامی گنجوی: «وانگه ز سر گناهکاری پوزش بنمود و کرد زاری»
وحشی بافقی: « به پایش در افتاد و پوزش نمود بخندید لقمان که پوزش چه سود؟»