ریشهی پیشاهندواروپایی «*pag» به معنای «سفت گرفتن، محکم کردن» در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: pincere (محکم گرفتن) لاتین، pinceure/ pinchure (موچین) و pincer (نیشگون گرفتن) فرانسوی کهن،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: pince (موچین) و pincer (با ناخن گرفتن) و pincette (موچین کوچک) فرانسوی، pince (موچین) کاتالان، pinza (موچین) گالیسی و ایتالیایی و اسپانیایی، pincer (موچین) و pinch (نیشگون گرفتن) انگلیسی،
از اینجا واژهی «پنس» و «عینک پنسی» در پارسی وامگیری شده است.
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*پَنْگ» دگردیسی یافته و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: पिञ्जर (پینْجَرَه: قفس، اسکلتبندی) سانسکریت، փանջարայ / փանճարայ (پانْجارایْ/ پانْچارایْ: پنجره) ارمنی میانه،
در زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمدهاند: «پنجره» پارسی، «پینْجْرُوهْ» (قفس) بلوچی، «بَنْجَرَه» (پنجره) و «فَنْزَر» (برج دیدبانی) عربی، аԥенџьыр (اَپِنْدْژَر: پنجره) ابخازی، «پَنْجَرَه» (پنجره، روزنه) اردو، «پِنْجیرِه» (پنجره) ترکمنی، փանջարա (پانْجَرَه: پنجره) ارمنی، ფანჯარა (پَنْژَرَه: پنجره) گرجی،
در زبانهای هندی از این واژگان از این تبار وارد شدهاند: पिंजड़ा / पिंजरा (پینْجْرا: قفس، پنجره) هندی، পিঞ্জর (پینْجُر: قفس) بنگالی، পিঁজৰা (پیزُورَه: قفس) آسامی، ਪਿੰਜਰਾ (پینْجْرا: قفس) پنجابی، પીંજરું (پیجْرو: قفس) گجراتی،
بسیاری از این واژگان به زبانهای دیگر هم راه یافتهاند: «پِنْچِرِه» (پنجره) تاتاری کریمه، пенџере/ пенџер (پِنْدْژِرِه/ پِنْدْژِر: پنجره) مقدونی، пенџер (پِنْدْژِر: پنجره) صربی-کروآتی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی گهگاه به کار گرفته شدهاند:
سنایی غزنوی: « پاک شو تا معانی مکنون آید از پنجرهی حروف برون »
نظامی گنجوی: « زورق باغ از علم سرخ و زرد پنجرهها ساخته از لاجورد »
مولانای بلخی: «پنجرهای شد سماع سوی گلستان تو گوش و دل عاشقان بر سر این پنجره »