پنج


آخرین به روزرسانی:


         ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*penkue» به معنای «پنج» در همه‌ی زبان‌های این خانواده دیده می‌شود. حدس زده‌اند که این ریشه در اصل از « *pn̥kʷ-sti-s» (مشت) و « *penkʷ-ró-s» (انگشت) پیشاهندواروپایی مشتق شده باشد، که این کلمات اروپایی کهن از آن برخاسته‌اند: fingr (انگشت) نُردیک کهن، fyst (مشت) و finger (انگشت) و fystlian (مشت زدن) و finn (باله) انگلیسی کهن، fust (مشت) و finger (انگشت) آلمانی کهن، fest (مشت) و finger (انگشت) فریزی کهن، و fingar (انگشت) و fust (مشت) ساکسونی کهن، 𐍆𐌹𐌲𐌲𐍂𐍃 (فیگّرس: انگشت) گُتی، pesti (مشت) اسلاوی کهن کلیسایی، vuust (مشت) هلندی میانه،

در زبان‌های زندهی اروپایی هم از این ریشه چنین کلماتی را می‌شناسیم: vuist (مشت) و vuisten (در دست گرفتن) و vinger (انگشت) هلندی، fist (مشت) و finger (انگشت؛ اوایل قرن پانزدهم) و fin (باله) و foist (در دست پنهان کردن) انگلیسی، Faust (مشت) و finger (انگشت) آلمانی، piasti (مشت) روسی.

در زبان‌های اروپایی کهن این واژه‌ها از ریشه‌ی «*penkue» برخاسته‌اند: pente (پِنْتِه: ۵) و pentateucos (پِنْتاتوخُوس: اسفار خمسه‌ی تورات؛ ۱۶۰م.، در اصل یعنی: پنج ظرف) و pentagwnon (پِنْتاگونُن: پنج ضلعی) و pentagrammon (پِنْتاگْرامَوُن: ستاره‌ی پنج‌پر) و pentaqlon (پِنْتاثْلُون: مسابقات ورزشی در پنج رشته) یونانی (ایونی)، pempte (پِمْپْتِه: ۵) یونانی آیولی، quinque (۵) و pentateuchus (اسفار خمسه‌ی تورات؛ ۲۰۷م.) و cinquefoil (تزئینات برگی‌شکل بنا، در اصل یعنی: پنج برگ) و pentagonum (پنج ضلعی) و quindecim (۱۵) و Pompeii (نام شهری مشهور، یعنی دارای پنج محله) و Pempey (کنسول و سردار رومی، نامش به لهجه‌ی اُسکان یعنی [پسر] پنجمی) و quinta essential ([در کیمیاگری] عنصر پنجم، جوهره) لاتین، fimm (۵) و fimtan (۱۵) و fimmti (پنجم) و fimm tigir (۵۰) نُردیک کهن، fimf (۵) و fimftaihun (۱۵) و fimfta (پنجم) و fimf tigjus (۵۰) گُتی، pęti (۵) اسلاوی کهن کلیسایی، fif (۵) و fiftyne (۱۵) و fifta (پنجمی) و fiftig (۵۰) و fif (۵) و pentecosten (جشن مسیحی هفتمین یکشنبه پس از ایستر) انگلیسی کهن، pimp (۵) ولشی کهن، funf (۵) و fimfto (پنجم) و fimfzug (۵۰) آلمانی کهن، fiftein (۱۵) و fifto (پنجمی) و fif (۵) ساکسونی کهن، fiftine (۱۵) و fifta (پنجمی) و fiftich (۵۰) و fif (۵) فریزی کهن، quint (خُمس، مالیات یک پنجم) و quintain (هدف در تمرین پرتاب تیر و نیزه، در اصل یعنی: در پنجمی، با اشاره پنجمین محله‌ی اردوگاه‌های جنگی که بازار و محل تمرین نظامیان بوده) و quinte essence (جوهره، ماده‌ی اصلی، در اصل یعنی: عنصر پنجم؛ قرن چهاردهم) فرانسوی کهن، 

این کلمات زبان‌های اروپایی زنده هم از این ریشه مشتق شده‌اند: penki (۵) لیتوانیایی، piece (۵) لتونیایی، fünf (۵) و fünfzehn (۱۵) و fünfte (پنجم) و fünfzig (۵۰) آلمانی، vijf (۵) و vijftien (۱۵) و vijfde (پنجم) و vijftig (۵۰) هلندی، cinq (۵) و cinquain (دسته‌ی پنج‌تایی از هرچیز) و quinze (۱۵) و pentacle (ستاره‌ی پنج‌پر، نماد شیطان؛ قرن شانزدهم) و pentagone (پنج ضلعی؛ قرن سیزدهم) و pentametre ([در وزن شعر] پنج وتدی) و quintuple (پنج برابر؛ قرن پانزدهم) فرانسوی، cinquecento (پانصد، قرن شانزدهم) و quindici (۱۵) و quintetto (پنج‌نوازی، همخوانی پنج نفر یا همراهی پنج ساز در موسیقی) ایتالیایی، femton (۱۵) سوئدی، 

در زبان انگلیسی این خوشه‌ کلمات از این تبار برآمده‌اند: cinque (پنج [خال ورق‌بازی]، اواخر قرن چهاردهم)، cinquecento (قرن شانزدهمی؛ ۱۷۶۰م.)، cinquefoil ([در معماری] تزئینات پنج قوسی بنا؛ اواخر قرن پانزدهم)، fifteen (۱۵)، fifth (پنجمی)، fifty (۵۰)، keno (نوعی بازی شبیه بینگو که در آن آوردن ۵ امتیاز دارد؛ ۱۸۱۴م.)، parcheesi (نوعی بازی تخته‌ای چهار نفره؛ ۱۸۰۰م.، وام از پَنچَه‌وینْسَتی هندی به معنای ۲۵ که بیشترین عدد حاصل‌جمع تاسهاست)، pentacle (ستاره‌ی پنج‌پر، نماد شیطان؛ ۱۵۹۰م.، در اصل یعنی: پنج‌گوش)، pentad (دسته‌ی پنج‌تایی؛ ۱۶۵۰م.)، Pentateuch (اسفار خمسه‌ی تورات؛ ۱۴۰۰م.)، Pentecost (جشن مسیحی هفتمین یکشنبه پس از ایستر)، pentagon (پنج ضلعی؛ ‍۱۵۶۰م.)، pentagram (ستاره‌ی پنج‌پر؛ ۱۸۲۰م.)، pentameter ([در وزن شعر] پنج وتدی؛ ۱۵۴۰م.)، pentathlon (مسابقات ورزشی در پنج رشته؛ ۱۶۵۰م.)، Pentothal (نوعی داروی بی‌هوشی؛ ۱۹۳۵م.)، Punjab (پنجاب، وام‌واژه‌ی پارسی)، punch (نوعی شراب، وام از نوشیدنی هندی «پَنچ/ پَنج» که از ترکیب پنج ماده -آب، آبلیمو، عرق کشمش، ادویه و شکر- ساخته می‌شده؛ ۱۶۳۰م.)، quinary (عدد بخش‌پذیر به پنج؛ ۱۶۰۰م.)، quincunx (فاصله‌ی پنج‌گامی بین صورتهای فلکی؛ ۱۶۴۰م.)، quinella (قاعده‌ای در شرط‌بندی بر اسب در مسابقه‌ی سوارکاری؛ ۱۹۴۲م.، در اصل نام بازی‌ای پنج‌نفری بین اسپانیایی‌تبارهای آمریکا بوده)، quinquennial (پنج‌ساله؛ اواخر قرن پانزدهم)، quint (خُمس، مالیات یک پنجم؛ میانه‌ی قرن پانزدهم)، quintain (هدف در تمرین پرتاب تیر و نیزه؛ ۱۴۰۰م.)، quintet (پنج‌نوازی، همخوانی پنج نفر یا همراهی پنج ساز در موسیقی)، quintile (یک پنجم دایره‌البروج، فاصله‌ی ۷۲ درجه‌ای بین دو سیاره)، quintessence (جوهره، ماده‌ی اصلی؛ اوایل قرن پانزدهم)، quintillion ([در ریاضی] یکی میلیون به توان پنج، ده به توان سی؛ ۱۹۷۰م.)، quintuple (پنج برابر؛ ۱۵۶۰م.)

         درباره‌ی punch این توضیح لازم است که این نام نوعی شراب است که در اصل از آمیختن پنج نوع نوشیدنی فراهم می‌آمده و در حدود سال ۱۶۳۰م. از هند به اروپا انتقال یافته و در همه‌ی زبان‌های اروپایی در این معنا دیده می‌شود. احتمالا اسم اصلی این شراب پارسی بوده و «پنج» نامیده می‌شده، هرچند این کلمه در این معنا در زبان هندی ثبت نشده و مسیر شکل‌گیری و انتقالش به اروپا معلوم نیست. ممکن هم هست که این کوتاه شده‌ی کلمات مشابهی باشد که در هندی به آمیختگی پنج چیز اشاره می‌کرده‌اند. مثلا «پَنْچَمْریت» نوشیدنی متشکل از شیر و شکر و عسل و ادویه و نشاسته بوده، یا «پَنچ‌پَلار» نام دارویی بوده که از اجزای پنج گیاه ساخته می‌شده و «پَنچ‌بَدْرَه» اسم خورشتی بوده با پنج عنصر.

در برابر وامگیری‌هایی از پنجاب و پنچ و گرته‌برداری از عنصر پنجم و خمس که در اروپا رخ داده، در پارسی جدید «پنتاگون» و «پنتانول» و «پمپی» وامگیری شده‌اند.

در زبان‌های آریایی این بن به ریشه‌ی «*پَنْچ» تبدیل شده و در زبان‌های باستانی ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: 𒉺𒀭𒆪𒍑 (پانْکوش: خانواده، دسته‌ی پنج نفره) هیتی، acNap (پَنْچَه: ۵) tnasAcNap (پَنْچاسَنْت: ۵۰) و asadacNap (پَنْچَه‌دَسَه: ۱۵) اوستایی، 𒉺𒀭𒍝 (پانْزَه: ۵) هوری، 𐎱𐎨 (پَنْچَه: ۵) پارسی باستان، पञ्चन् (پَنْچَن: ۵) و (پَنْچَسَت: ۵۰) و «پَنْچَمَه» (پنجم) و «پَنْچَه‌دیسَه» (۱۵) سانسکریت، 𑀧𑀁𑀘 (پَمْچَه) پراکریت سوراسنی، pinke (پینْکِه: ۵) فریگی، «پَنْجَگ» (پنجه) و «پَنْج» و «پَنْچوم» (پنجم) و «پَنْجاه» و «پَنْزْدَه» (۱۵) و «پانْسَد» (۵۰۰) ‌و «پَنْزْدَهْ» (۱۵) پهلوی، panzo (پَنْزُو: ۵) بلخی، «پَمْجْسَه» (۵) و «پَمْجْساسَه» (۵۰) و «پَمْسَدِه» (۵۰۰) سکایی، «پَنْز» (۵) و «پَنْزُم» (پنجم) تورفانی، «پَنْج» و «پَنْجاسْت» (۵۰) و «پَنْجُم» پارتی، «پَنْتْس» (۵) و «پَنْچاس» (۵۰) و «پنچم» (پنجم) و «پنذس» (۱۵) سغدی، «پنچ» (۵) و «پنچاس» (۵۰) و «پنچیم» (پنجم) و «پنسد» (۵۰۰) و «پنس» (۱۵) خوارزمی، հինգ (هینْگ: ۵) ارمنی کهن، «پَن» (۵) تخاری الف، «پین» (۵) تخاری ب، 

در پارسی از این ریشه چنین واژگانی برخاسته‌اند: «پنج»، «پانزده»، «پانصد»، «پنجاه»، «پنجه»، «قوی‌پنجه»، «پنجاب» و «پنج‌تن»، «میرپنج»، «پنجول»، «پِشک» (قرعه انداختن برای تقسیم اموال)، «پنجم» و «پنج‌زاری»، «پَنْزَه» (نقص در دستان) 

در سایر زبان‌های ایرانی نو هم این کلمات را از این تبار می‌شناسیم: «فَنْزَج» (نقص در انگشت و پنجه) عربی، «پَنْجال» (پنجه) فارسی افغانی، «پِج» (مشت) لارستانی، «پِنْتْس» (۵) و «پِنْجَه» (۵۰) و «پِنْسَت» (۵۰۰) کردی، фондз (فُنْز: ۵) و «فَیْنْزَج» (۵۰) و «فَیْنْزَیْم» (پنجم) آسی، پنځه‎ (پینْدْزِه: ۵) و «پَنْجُوس» (۵۰) و «پونْسو» (۵۰۰) و «پِنْزَلَس» (۱۵) پشتون، пӣнӡ (پینْز: ۵) شغنی، «پَنْچ» (۵) بلوچی، «پَنتْس» (۵) زازا، پانٛژھ‎ (پانچْهْ: ۵) کشمیری، පහ (پَهَه: ۵) سینهالی، панч (پَنْچ: ۵) و «پُنْزْدَه» (۱۵) یغنابی، «پُونْچ» (۵) پراچی، «پُوچ» (۵) نورستانی، «پانْش» (۵) یدغه، «پِنْتْس» (۵) و «پَنْجاسْتو» (۵۰) اورموری، «ییسون» (۵۰) و հինգ (هینْگ: ۵) ارمنی، «ذَس‌پَنْز» (۱۵) وخی، «بونْزِه» (۱۵) گزی،

این عدد به زبان‌های دیگر هم راه یافته است: ပဉ္စ (پَنیچَه: ۵) برمه‌ای، បញ្ (بَنتْسا: ۵) خمر، ปัญจ (پَنچا: ۵) تای، ປັນຈະ (پَن‌چا: ۵) لائوسی، ڤنچا (پَنْچا: ۵) مالایی، «پَنْتْسَه» (۵) اندونزیایی، 

«پنج» و ترکیباتش در متون ادبی زبان پارسی با بسامدی بسیار بالا به کار گرفته شده‌اند:

کسایی مروزی: « ایا کسایی، پنجاه بر تو پَنجه گذاشت   بکند بال تو را زخم پنجه و چنگال»

سعدی شیرازی: « قفس تنگ چرخ و طبع و حواس      پر و بالت گسست از بن و بار 

گرت بايد کزين قفس برهي               باز ده وام هفت و پنج و چهار »

                  و: «ای که پنجاه رفت و در خوابی               مگر این پنج روزه دریابی»

                  و :«به جای بزرگان دلیری مکن                  چو سرپنجه‌ات نیست شیری مکن»

بابا افضل کاشانی: «ده بار از این نه فلک و هشت بهشت        هفت اخترم از شش جهت این نامه نوشت

کز پنج حواس و چهار ارکان وسه روح ایزد به دو گیتی چو تو یک بت نسرشت»

فروغی بستامی: «گر تکیه دهی وقتی، بر تخت سلیمان ده        ور پنجه زنی روزی، در پنجه رستم زن»