پنبه


آخرین به روزرسانی:
پنبه

 

ریشه‌ی پیشاآریایی «*penku» به معنای «متورم، باد کرده» در زبان‌های اروپایی شاخه‌زایی چندانی نکرده است و مشتق‌هایش را در زبان‌های اروپایی کهن به این شکل‌ها می‌بینیم که بسیاری‌شان از پارسی وامگیری شده‌اند: pambax (پَمْبَکْس: پنبه) و bambux (بَمْبوکْس: کرم ابریشم، پیله‌ی ابریشم) یونانی، βαμβάκιον / βάμβαξ/ βαββάκιον (بامْباکیُون/ بامْباکْس/ بابّاکیُون: پنبه) یونانی بیزانسی، bambax (پنبه) و populla (کورک) و papilla (نوک پستان) و praeputium (پوست بیضه) لاتین، bambax/ bambagium/ bombacium/ bombacinus (پنبه) لاتین قرون وسطایی، 

در زبان‌های زنده‌ی اروپایی این واژه‌ها را از این ریشه می‌شناسیم که اغلبشان از پنبه‌ی پارسی وامگیری شده‌اند: bambagia (پنبه) ایتالیایی، bonbaxo (پنبه) ونیزی، bombasin (پنبه) فرانسوی، бума́га  (بومَگَه: پنبه) روسی، bambac (پنبه) و pambria (پشم گوسفند) رومانیایی، pamut (پنبه) مجاری، бу́бак / бъ́бек (بوباک/ بابِک: پنبه) و паму́к/ памбук (پَموک/ پَمْبوک: پنبه) بلغاری، паму́к (پاموک: پنبه) مقدونی و صربی-کروآتی، potka (آلت نرینه) بیلوروسی، pautas (بیضه) لیتوانیایی، «پامْبوکی» (پنبه) کولی بالکان، 

         حدسم آن است که بخش دوم کلمه‌ی یونانی priapos (پْریاپُوس) که در یونان قدیم نام ایزد باروری مردانه و فرزند دیونوسوس و آفرودیته بوده هم از همین جا آمده باشد. در فرهنگ‌های ریشه‌شناسی خاستگاه آن را نامعلوم دانسته‌اند، اما می‌دانیم که در اصل «نعوذ، شق شدن آلت» معنی می‌داده است. این واژه را به زبان‌های اروپایی دیگر نیز راه یافته و در این شکل‌ها دیده می‌شود: Priapus (نعوذ) لاتین، priapism (نعوذ مداوم آلت؛ ۱۶۲۰م.) انگلیسی، 

بازمانده‌ی اصلی‌ این ریشه در پارسی «پنبه» است. «پنبه» در زبان‌های ایرانی کهن به صورت‌های گوناگون آمده است: «پَنْبَگ» پهلوی، ܦܠܒܓ (پَلْبَگ) سریانی، «مَمَّه» سکایی، բամբակ (بَمْبَک: پنبه) ارمنی کهن، բամբակ / բանբակ / բամպակ (بَمْبَک/ بَنْبَک/ بَمْپَک: پنبه) ارمنی میانه،

در پارسی این بن چنین کلماتی را ایجاد کرده و در برخی جاها معنای رنگ صورتی را هم حمل می‌کند: «پنبه»، «پنبه‌زنی»، «پهلوان‌پنبه»، «پنبه‌دانه»، 

در زبان‌های زنده‌ی ایرانی این کلمه به این صورت‌ها دیده می‌شود: փեմպե  (پِمْپِه: پنبه) و փամպուխ (پامْپوخ: کتان) و փեմպե (پِمْپِه: صورتی) و բամբակ (بَنْبَک/ بَمْبَک: پنبه) ارمنی، ბამბა (بَمْبَه: پنبه) و ბამბაკი (بَمْبَکی: صورتی) گرجی، ფემბელი (پِمْبِلی: صورتی) لاز، бӕмпӕг (بَیْمْپَيْگ: پنبه) آسی دیگوری، бӕмбӕг (بَیْمْبَيْگ: پنبه) آسی ایرونی، «پُومَّه/ پِمَّه» (پنبه) سیستانی، «پَمَه» (پنبه) گورانی، «پَمِّه/ پَمْبِه» (پنبه) مازنی، «پِمْبو/ پِمْبی» (پنبه) کردی، «پَمْبَه» (پنبه) لارستانی، «پَمِّه» (پنبه) لری، ‌«پِمْبِه/ پِنْبِه/ بَموک» (پنبه) و «پاموق/ پامبوق» (کتان) ترکی، pambuk (کتان، پنبه) آلبانیایی، «بَمْبَه/ بَمْباج» (پنبه) عربی، мамыҡ (مَمیق: پنبه) باشکیری، «مُمیق» (پنبه) ازبکی، памык (پَمْبیک: پنبه) ترکمنی، мамӑк (مَماک: پنبه) چوواشی، мамық (مَموق: پنبه) قزاقی،мамык  (مَمیک: پنبه) قرقیزی، боамби (بوَمْبی: پنبه) اینگوش، 

«پنبه» در شعر و ادب پارسی دیرینه است و بسیار به کار گرفته شده است:

رودکی سمرقندی: «جوان بودم و پنبه فخمیدمی           چو فخمیده شد دانه برچیدمی »

فردوسی توسی: « شدندی شبانگه سوی خانه باز         شده پنبه شان ریسمان طراز

...چو برداشت زان دوکدان پنبه گفت             به نام خداوند بی یار و جفت »

سوزنی سمرقندی: « میان تخم و گیاه و میان پنبه و پشم  بسی تفاوت نبود چو عقل بیند راه »

صائب تبریزی: «گر چه می‌دانیم آخر سربه‌سر افسانه‌ایم پنبه‌ها در گوش از خواب گران داریم ما »