پلشت


آخرین به روزرسانی:
پلشت


         ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*erei / *her» به معنای «برانگیختگی، حرکت» در زبان‌های اروپایی به ریشه‌ی «*rei/ *ri» منتهی شده که «روان شدن، جاری شدن، بیرون ریختن» معنی می‌دهد. این بن در چند مسیر تحول معنایی پیدا کرده است. در زبان‌های اروپایی این تحول به سمت راندن و تاختن اسب و راه بوده، اما در زبان‌های آریایی بیشتر بر دو محور تمرکز یافته است، یکی مایعات و چیزهای جاری از بدن که «ریدن» و «ریم» را به دست داده، و دیگری تکاپو و تحرک که به نوجوانان ارجاع می‌داده است.

از این ریشه در زبان‌های اروپایی کهن این واژگان برخاسته‌اند: orinw (اُرینو: حرکت دادن، جنباندن) یونانی آیولی، rhinos (مِه) ایلوری، rivus (رودخانه) و irritar (برانگیختن، آزردن) لاتین، ríða (راندن، تاختن) و rinna/ renna (دویدن) و greiðr (آماده، حاضر به یراق) و riðeri (راننده، سوارکار) نُردیک کهن، *uforedos (اسب، در اصل یعنی: رانده شده) پیشاسلتی، reda (ارابه) گُلی، areyer/ areer (صف‌ بستن سربازان، اعزام نظامی) فرانسوی کهن، reidid (راندن، حرکت کردن) و riad (سواری، سفر) و rian (دریا) ایرلندی کهن و میانه، ridan (راندن، تاختن) و rīð (جویبار) و iernan/rinnan (شتافتن، جاری شدن) و bæddrædæn (بستری، زمینگیر) و oferridan (گذر از بالا یا میانه‌ی چیزی [در سوارکاری]) و ræde/ geræde(آماده‌ی حرکت، حاضر به یراق) و ridere (راننده، سوارکار) و rad (راه) انگلیسی کهن، riden/ ryden (راندن) و overridden (از روی چیزی گذشتن) و rode (راه) انگلیسی میانه، rida (راندن، سواری گرفتن) و renna/ runna (دویدن) و rede (آماده‌ی حرکت) فریزی کهن، ridan (راندن، تاختن) و rinnan (دویدن) و reda (راه) ساکسونی کهن و هلندی کهن، gereit (حاضر به یراق، آماده) و rider (راننده، سوارکار) و rede (راه) و runnen (دویدن) هلندی میانه، ritan (راندن، تاختن) و rinnan (دویدن) و reiti (آماده‌ی حرکت) و ritari (راننده، سوارکار) و reita (هجوم، تاخت) آلمانی کهن، bereite (آماده، حاضر به یراق) آلمانی میانه، riten (راندن) آلمانی میانه، rīþa (راندن، تاختن) و rinna (دویدن) سوئدی کهن، rithæ (تاختن، راندن) دانمارکی کهن، ринqти (رینوثی: پرت کردن، انداختن) اسلاوی شرقی کهن، ринѫшѧ (رینوشِه: عرق می‌کنند) و ринѫти (رینوتی: عرق کردن) اسلاوی کهن کلیسایی، 𐍂𐌹𐌽𐌽𐌰𐌽 (رینّان: دویدن) و 𐌷𐌰𐌻𐌾𐍉𐍂𐌿𐌽𐌽𐌰 (هایْلیورونّا: جادوگر، در اصل یعنی: سفر کننده به [دنیای] زیرین) و garaiþs (آماده، بسامان) گُتی،

         در زبان‌های اروپایی نو از این بن چنین کلماتی زاده شده‌اند: raĩdît (به سرعت فرستادن، برانگیختن) لاتویایی، riedeti (غلتاندن) و raidu (سریع) لیتوانیایی، reiten (راندن) و Reiter (سوارکار، راننده) و bereit (آماده، حاضر به یراق) آلمانی، ríða (راندن، تاختن) و renna (دویدن) ایسلندی، rida (تاختن، سواری گرفتن) سوئدی، ride (تاختن، راندن) و rinde (دویدن) و allerede (کاملا آماده، حاضر به یراق) دانمارکی، allerede (کاملا آماده، حاضر به یراق) نروژی، ratsu (راندن) فنلاندی، rijden (راندن، تاختن) و rijder (راننده، سوارکار) هلندی، ры́нуць (رینوچیا: ترک کردن) بلاروسی، ри́нуть (رینوتی: هل دادن) و ри́нуться (رینوتْسیا: راندن، انگیختن) و ри́нуть (رینوتیا: شتاب، عجله) روسی، ри́нути (رینوتی: فوران کردن) اوکراینی، рине (رینِه: بیل زدن) مقدونی، ри́на (رینا: بیل زدن) بلغاری، ри̏нути (رینوتی: هل دادن) صربی-کروآتی، riniti (فشردن، حفر کردن) اسلوونی، řinout se (جاری شدن) چک، rin (دویدن) اسکات، arredare (اعزام نظامی، رژه رفتن) ایتالیایی، 

در زبان انگلیسی از این ریشه چنین واژگانی برخاسته‌اند: ride (راندن، تاختن)، run (دویدن)، bedridden (بستری، زمینگیر؛ میانه‌ی قرن چهاردهم)، override (عبور کردن، غفلت کردن؛ ۱۸۲۷م.)، ready (حاضر، آماده)، array (صف‌بندی سربازان، رسته‌ی نظامی؛ میانه‌ی قرن چهاردهم)، already (یکسره حاضر، کاملا آماده‌؛ ۱۳۰۰م.)، rider (راننده، سوارکار؛ ۱۲۰۰م.)، road (راه)، railroad (راه‌آهن؛ ۱۷۵۷م.)، roadway (شاهراه؛ ۱۶۰۰م.)، road runner (نوعی پرنده‌ی کاکل‌دار بیابانی؛ ۱۸۴۷م.)، rython (جام جانورسان هخامنشی)،

در پارسی نو برخی از این واژگان وامگیری شده‌اند: «ران کردن [برنامه‌ی رایانه‌ای]»، «رودرانر» (شخصیت کارتونی) و «ریتون» (جام جانورسان، تگوک)

         در زبان‌های آریایی همین بن را در قالب ریشه‌ی «*ری/ *رَیْ» داریم که همین معنای «روان شدن، جاری شدن، بیرون ریختن، تکاپو» را می‌رساند. در زبان‌های باستانی ایرانی از این بن چنین واژگانی مشتق شده‌اند: 

yarIwia (اَیْوی‌رَی: ریدن) و itiria (اَیْریتی: ریدمان) و tnamirI (ایریمَنْت: ریمن، پلید) ‌اوستایی، रिणाति (ریناتی: جاری کردن) و रीयते (ری‌یَتِه: ذوب شدن، شروع جریان) و ऋति (رْتِه: راه، روش) و «رینَه» (محو) و «رَیَه» (جریان) و «ریتی» (حرکت) و «رِتَس» (نهر، نطفه) سانسکریت، «ریدَن» و «رِتَک» (پسر نوبالغ) و «رِسْتَن» (ریدن) و «رِم» (ریم، چرک زخم) و «رِمَن» (چرکین) پهلوی، «ریَه» (جوانان) و «هوری» (غلام، جوان) و «رّیمَن» (چرکین) و «ری‌رَیْ» (کون) سکایی، «رِم» (چرک) و «رمَنِ» (پلشت) و «رِمَگ» (کثیف، چرکین) پارتی و تورفانی، «رِمَنیفْت» (ریمنی، کثافت) پارتی، «ریم» و «ریمنی» (کثیف) سغدی، «ریمک» (چرک) خوارزمی، երիվար (اِریوَر: ریدن) و երակ (اِرَک: رگ) ارمنی کهن،

در پارسی این واژگان از این بن برخاسته‌اند: «ریدن»، «پلشت» (پَت-ریست: یعنی ریده شده به آن)، «ریغ»، «ریغ زدن»، «پلید» (پَتی- ریتی: تقریبا یعنی ریدمان)، همچنین «ریم» (چرک زخم) و «ریمَن» (کثافت) و «ریدَک» (پسر نوجوان) و «ریستَن» (ریدن) و «ریکا» (نگهبانان شاه) در پارسی قدیم. «ریکا» که یعنی مایع ظرفشویی هم از اینجا آمده و در اصل نام کالایی بوده که با اسم طبری «ریکا» (پسرک) شناخته می‌شده و اسمش به این محصول تعمیم یافته است. در اصطلاح «رَک و رفقا» هم حدسم آن است که بخش نخست همین «ریکا» باشد و به پسران جوان در گروه همالان اشاره کند.

         در سایر زبانهای زنده‌ی ایرانی هم چنین کلماتی را از این تبار سراغ داریم: «پَلیت» (پلید) و «رِم» (چرک) و «ری‌یَغ» (ریدن) بلوچی، «رین/ ریَن» (ریدن) کردی، «بَلید» (کودن) عربی، «لَیْخ» (مدفوع) و «لیجین» (ریدن) آسی، «رَمَه» (اسهال، خلط) و «ریخ» (مدفوع) پشتون، «رِم» (چرک) یغنابی، rej (راندن، ‌جنباندن) و ritë (حرکت، جنبش) آلبانیایی، «رِق» (مدفوع، ریغ) سنگسری، «ریکا» (پسر) طبری، «رِه/ رِیْ» (جوانک) گیلکی، «رِیْج» (بز نر) سریکلی، «اِریتَه» (جوانک) و «اِریتَه‌سَرد» (نوباوه) و «اِریتَه‌سَرْدوهی» (دختر نوجوان) ارمنی، 

مشتق‌های این ریشه بی‌شمار در شعر و ادب پارسی به کار گرفته شده‌اند. 

رودکی سمرقندی: «با دل پاک مرا جامه‌ی ناپاک رواست       بد مر آن را که دل و دیده پلیدست و پلشت»

فردوسی توسی: «دگر آن که گفتی که دیو پلید            دل و رای من سوی زشتی کشید»

و: «دلیر و جوان‌ست و داماد طوس              فریبنده و ریمن و چاپلوس»

منوچهری دامغانی: «او را ز ریمنی گهر پاک بازداشت ممکن نباشد از گهر پاک ریمنی»

سنایی غزنوی: «چیست عقل؟ اول این جهان دیدن                 پس به حسبت بر این جهان ریدن!»

سعدی شیرازی: « چو بود اصل گوهری قابل             تربیت را در او اثر باشد

 سگ به دریای هفت‏گانه بشوی          چون تر شود پلیدتر باشد»

مولانای بلخی: «رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید/      بیابد پاکی مطلق در او هرچه پلید آید»

یغمای جندقی: «آنچنان پاره که گفتی او و گفتی مادرش  وای ریدم، وای ریدم، وای رودم، وای رود!»

رهی معیری: «دوستان را می‌نپاید الفت و یاری ولی              دشمنان را همچنان برجاست کید و ریمنی»