ریشهی پیشاهندواروپایی «*nek» به معنای «نابود، ناپدید» از بن «*n’» به معنی «نه» گرفته شده و در زبانهای اروپایی کهن چنین واژگانی را به دست داده است: nekus (نِکوس: جسد) و nekudalos (نِکودالُوس: پری مربوط به کرم ابریشم) و nekro (نِکْرُو: خنثا، بیاثر) و nekrokos (نِکْریکُوس: مرگبار، خطرناک) و Nekropolis (نِکْرُوپُلیس: گورستان مشهور اسکندریه، در اصل یعنی: شهر اجساد) و nekuismos (نِکوئیسْمُوس: مراسم احضار روح برای پرسش از آینده) و Nekusios (ماه یازدهم در تقویم کرت، یعنی: [ماه] جنازهها) و nekros (نِکْرُوس: جسد) و nekromanteia (مشورت با مردگان، پیشگویی با احضار روح) و nectar (نِکْتار: نوشابهی خدایان، مرکب از: nek/ نِک: مرگ + tar/ تار: غلبه کردن) یونانی، necare (کشتن) و nocere (زخمی کردن، آسیب زدن) و nocumentum (آسیب، صدمه) و nocivus (زهرآگین، زیانبار، آسیبزا) و innocens (بیزیان، بیگناه) و nectar (نوشابهی خدایان) و internecare (کشتن، نابود کردن) و nex (قتل، مرگ فجیع) لاتین، inocent (بیگناه؛ قرن دوازدهم) و nigromancie (مشورت با مردگان، پیشگویی با احضار روح) و nuisance (آسیب، جراحت) فرانسوی کهن، ankou (مرگ، لطمه) برتون، ec (مرگ) ایرلندی کهن، noire (آسیب زدن) اوکسیتان، noxer (کشتن، آسیب زدن) لومباردی کهن، nuzie/nozir (آسیب زدن) اسپانیایی کهن،
این ریشه در زبانهای زندهی اروپایی به چنین کلماتی منتهی شده است: innocent (بیگناه، بیزیان) و nociu (زیانبار، خطرناک) و noure (صدمه زدن) کاتالان، nocif (زیانبار، خطرناک) و innocent (بیگناه، بیزیان) و nuire (صدمه زدن) و necromancie (مشورت با مردگان، پیشگویی با احضار روح) و nuisance (آسیب، جراحت؛ ۱۴۰۰م.) و pernicieux (مخرب، زیانبار) فرانسوی، innocente (بیگناه، بیزیان) و nocivo (زیانبار، خطرناک) و noucere (آسیب زدن) ایتالیایی، innocente (بیگناه، بیزیان) و nocivo (زیانبار، خطرناک) اسپانیایی و پرتغالی، nociv (زیانبار، خطرناک) رومانیایی، naskug (تباه، پلشت) دانمارکی، nectarpfirsich (عصارهی هلو) آلمانی، angau (مرگ) ولش،
در زبان انگلیسی از اینجا چنین واژگانی برخاستهاند: nocive (سمی، خطرناک)، innocent (بیگناه؛ میانهی قرن چهاردهم)، innocuous (بیزیان، بیخطر؛ ۱۵۹۰م.)، internecine (مرگبار، ویرانگر؛ ۱۶۶۰م.)، necropolis (گورستان، قبرستان تاریخی؛ ۱۸۰۳م.)، necrosis (لهیدگی و مرگ بافتها؛ ۱۶۶۰م.)، nectar (عصاره، آبمیوه؛ ۱۵۵۰م.)، nectarine (نوعی هلوی پوست نازک؛ ۱۶۶۰م.)، nociceptive (درد ناشی از آسیب به بدن؛ ۱۹۰۴م.)، nocuous (سمی، مضر؛ ۱۶۳۰م.)، noxious (مضر، مخرب؛ ۱۵۰۰م.)، obnoxious (مطیع، تابع ارادهی دیگری؛ ۱۵۸۰م.)، pernicious (پلید، اهریمنی؛ اوایل قرن پانزدهم، آسیبزا؛ ۱۵۲۰م.) و همچنین حدس میزنم nasty (تباه، پلشت)،
برخی از این واژگان در پارسی نو وامگیری شدهاند: «نکروپولیس»، «نکروز»، «نکتار»،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*نَس» دگردیسی یافته و همین معنای «نابود شدن» را حفظ کرده است. در زبانهای کهن ایرانی از اینجا چنین واژگانی را میشناسیم: san (نَس: نابود شدن) و sanapa (اَپَنَس: هلاک) و sanIW (وینَس: ریشهکن شده، مضمحل) و aSakusan (نَسوکَشَه: مردهکش، حمل کنندهی تابوت) و atSan (نَشْتَه: نابود شده، ضایع شده) و itieysan (نَسیِیْتی: ناپدید میشود، از بین میرود) و akApusan (نَسوپاکَه: سوزانندهی جسد) و usan (نَسو: جسد، دیو مرگ) اوستایی، 𐎻𐎴𐎰𐎹𐎫𐎹 (وینَثَیَتییْ: آسیب زد، زخمی کرد) پارسی باستان، नशन्ति (نَسَنْتی: ) و नश्यति (ناسیَتی: از بین رفتن، ناپدید شدن) و नाशयति (ناسَیَتی: طرد کردن، ناپدید کردن، از بین بردن) و(نَسْرا: هلاکت) و नाश (ناسَه: نابودی) و विनाश (ویناسَه: تباهی) وनष्ट (نَسْتا: نابود شده، ناپدید شده) سانسکریت، 𑀡𑀲𑁆𑀲𑀇 (نَسّائی: مردن) پراکریت مهاراستری، 𑀡𑀲𑁆𑀲𑀤𑀺 (نَسَّدی: مردن) پراکریت ساوراسنی، «نَسَّتی» (مردن) پالی، «نَسیتَن» (نابود شدن، زایل گشتن) و «ویناهْ» (بزه، گناه) و «ویناهیدَن» (نابود کردن) و «ویناس» (تباه کردن) و «ناسَیْ» (جسد) پهلوی، «ویناس» (گناه) و «اَبْناس» (منهدم کردن) و «وینَشْت» (تباه) و «فْرَنَشْتَگ (ویران، تباه) و «نَساو» (جسمانی) پارتی، «ویناهْگار» (گناهکار) و «نَساهْ» (جسد) و «نَساهِن» (جسمانی) تورفانی، «نیش» (نابود شدن) و «نیئیش» (خراب کردن) و «ناش» (تباهی) و «پنایش» (گمشده) و «پنیش» (گم کردن) و «نیشْت» (ویرانی) و «فناس» (مکر) و «وناس» (تهمت) سغدی، «بناسی» (گم کردن) و «شَنشی» (فراموشی) و «شنشای» (گمراه کردن) خوارزمی، «پَنَسّ» (مردن) و «پَناسّ» (هلاک کردن) و «هَنَسّ» (تباه شدن) و «هَناسّ» (ویران کردن) و «وَناس» (لرزیدن) و «بیناس» (گرسنه بودن) سکایی، վնաս (وْناس: گناه) و վնասանի (وْناسَنی: کار گناهآلود، جرم) و վնասաբեր (وْنَسابِر: مضر، مخرب) ارمنی کهن، նաշ (ناش: نعش) ارمنی میانه، უნასი (گوناسی: گناه) گرجی کهن، «ناک» (نابود کردن، زوال یافتن) و «نَکاس» (مرگ، نابودی) و «نْکَس» (کشتن) تخاری الف، «ناک» (نابود کردن، زوال یافتن) و «نکَسْتَه» (مرگ، ویرانی) و «نَکْسی» (کشتن) و «نِکو» (جسد) و «نَکْسْتار» (قاتل، آسیب زننده) تخاری ب،
در پارسی از بن «*نَس» این خوشه از واژگان زاده شده است: «پلاسیدن»، «پلاسیده»، «پلاس» (پارچهی کهنه، آشغال و فرسوده)، «پلاس [بودن]»، «جلوپلاس»، «ناسیدن» (لاغر شدن)، «نَسا/ نَسو» (جسد)، «نشت [کردن]»، «نشت» (خراب، ضایع، پژموده)، «نشتارود»، «گناه»، «گناهکار»، «بیگناه»، «گناهآمیز»، «گناه داشتن»، «گناهکارانه»،
حدس میزنم کلمهی «نعش» هم از همینجا برخاسته باشد. این واژه را اغلب عربی دانستهاند، اما اصولا چنین ریشهای در زبانهای سامی وجود ندارد و در عربی هم صورتهای صرفی چندانی از آن رایج نیست. اگر چنین باشد احتمالا کلمههای سریانی ܢܘܣܐ (نَپْشا: روح متوفی، آرامگاه) و ܢܦܫܐ (نَوسا: تابوت، سرداب مقبره) هم از همینجا مشتق شده است.
همچنین شاید کلمهی «ناس» که نوعی مادهی مخدر مرکب از تنباکو و آهک و حشیش است نیز از همینجا آمده باشد. احتمالا بدان دلیل که دندانها را خراب میکند و ترشح بزاق را زیاد میکند و باعث میشوند معتادان به آن مدام تفهایی سرخ به زمین بیندازند.
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: «نَتَل» (غارت کردن) و «نَت» (تاراج) و «نَس» (شکم) پشتون، «رینَس» (فراموش کردن) و «نوخْچ» (بیماری رمه، نوعی زخم چارپایان) سریکلی، «رینَس» (فراموش کردن) شغنی، «پِنَیْش» (ویران کردن) یغنابی، «گوناس/ گیناس» (گناه) بلوچی، «جُنْحَه» (گناه) و «جُناح» (جرم، خطا) و «نَعْش» عربی، գո̈ւնախ/ վնաս (گوناخ/ وْناس: گناه) و (وْناسِل: صدمه زدن) و վնասակար (وْنَسَکار: گناهکار) و փալաս (پالَس: پلاس) و վնասարար (وْنَسارار: زیانکار، مجرم، خرابکار) ارمنی، (وْناسی: گناه) و ფალასი (پالاسی: پلاس) گرجی، «نَشْت» (خراب، ضایع، ویران) کردی و طبری، «پَلَز» (پلاس) و «گوناهْ» (گناه) و «نَعْش» ترکی، балаҫ (بَلَث: پلاس) و гонаһ (گُناهْ) باشکیری، күнә (کونا: گناه) قزاقی، палас (پَلَس: پلاس) و күнөө (کونُو: گناه) قرقیزی، «نَشُن» (نابود شدن، گناه کردن) کشمیری، gjynah (گناه) آلبانیایی، «بیناس/ گونا/ گوناهْ» (گناه) کردی، «گونا» (گناه) زازا، «گوناهْ» (گناه) اردو، гуноҳ (گوناهْ: گناه) پارسی تاجیکی، «گونُهْ» (گناه) ازبکی، «گونا» (گناه) ترکمنی، пала́с (پَلَس: پلاس) کومیکی
در زبانهای هندی هم از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: नासना (ناسْنا: پوسیده، پلاسیده) و नाश (ناس: ویرانی، خرابی) و नष्ट (نَسْت: ضایع، خراب، نابود) هندی، නසිනවා (نَسینَوا: مردن) سینهالی، ନସିବା (نُسیبَه: نابود شدن) اوریا، નાસવું (ناسْوو: مردن) گجراتی، नासणे (ناسْنِه: مردن، نابود شدن) و नासके (ناسْکِه: پلاسیده، گندیده) و नाश (ناس: خرابی، تباهی) مراثی، «نَسِل/ نَشِل» (فرار کردن، گم و گور شدن) کولی، ਨੱਸਣਾ (نَسَّنا: نابود شدن) و ਨਾਸ (ناس: تباهی، زوال) و ਗੁਨਾਹ (گوناهْ: گناه) پنجابی، «ناشیک» (مردن) کلاشی، நாசம் (ناچَم: ویرانی، مرگ) تامیلی، నాశము (ناسَمو: نابودی، مرگ) تلوگو،
برخی از این کلمات در زبانهای دیگر هم وامگیری شدهاند: пала́с (پَلَس: پلاس) و гөнаһ (گُناهْ) تاتاری، пала́с (پَلَس: پلاس) روسی، гу̀на̄х/ ђу̀на̄х (گوناهْ/ دوناهْ: گناه) صربی- کروآتی، «گونا» (گناه) برمهای روهینگیا،
این کلمات در شعر و ادب پارسی با بسامدی میانه کاربرد داشتهاند:
رودکی سمرقندی: «من موی خویش را نه ازآن میکنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه»
فردوسی توسی: «کسی کاو شود کشته زاین رزمگاه بهشتی بود شسته پاک از گناه»
ابوسعید ابوالخیر: «طالع سر عافیتفروشی دارد همت هوس پلاسپوشی دارد»
اسدی توسی: «پی مورچه بر پلاس سیاه بدیدی شب تیره صد میل راه»
سوزنی سمرقندی: «عشق رخ سو کمانک نیم پلاس برکرد دل پلاس پوشان وسواس
دارد ز پی نیم پلاسش نسناس ابدال کلیسیای ترسایان پاس»
حافظ شیرازی: «گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ تو در طریق ادب باش گو گناه من است»