پفک


آخرین به روزرسانی:
پفک


ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*pu/ *phu» به معنای «فوت کردن، باد کردن» در اصل نام‌آوا بوده و در زبان‌های کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: pulh (پولِه: کفل، سرین) یونانی، puffan (فوت کردن) وpyf (فوت، باد) انگلیسی کهن، 

در زبان‌های زنده‌ی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاسته‌اند: puff (فوت کردن؛ اواخر قرن چهاردهم) انگلیسی، puffen (فوت کردن) هلندی و آلمانی، puffe (فوت) دانمارکی، puffa (فوت کردن) سوئدی،

         این بن در زبان‌های آریایی به ریشه‌ی «*پوک» تبدیل شده و معنای «فوت کردن، مکیدن هوا» را می‌رساند. این بن در زبان‌های کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: «پْهوت» (فوت) و «پْهوت‌کَرَتی» (فوت کردن) و पूग (پوگَه: ازدحام، شلوغی) سانسکریت، 𑀧𑀽𑀳 (پوَهه: شلوغی، ازدحام) پراکریت ارده‌مگدی، «پوتا» (دمیدن) سکایی، ամբոխ (اَمْبُخ: انبوه) ارمنی کهن، ამბოხი (اَمْبُخی: انبوه) گرجی کهن،

         در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شده‌اند: «پوک/ پُک»،‌ «پُک زدن»، «پُف»، «پف کردن»، «پفیوز» (در اصل: حالت یوزپلنگ که برای نمایش قدرتش پشمایش پف می‌کند)، «فوت»، «پفک»، «پیف‌پاف»، «پوکان» (آپاندیس، چون باد می‌کند)، «پوگان» (رحم، زهدان)، «انبوه» (مرکب از: هَم + پوک)، «پُف‌پُفی» (نوعی شیرینی)، «پیف پیف کردن»، 

         در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمده‌اند: «فو» (فوت) آسی، «پوف» (دمیدن) یدغه، «پو/ پوف» (باد، پف،‌ نفی کردن) پشتون، (پوکا: نفس،‌ باد) و ամբոխ (اَمْبُخ: انبوه) ارمنی،‌ ამბოხი (اَمْبُخی: انبوه) وამბოხება (اَمْبُخِبا: قیام، خیزش) گرجی،

         این واژگان در شعر و ادب پارسی به ندرت به کار گرفته شده‌اند:

ابوسعید ابوالخیر: «یک لحظه چراغ آرزوها پف کن              قطع نظر از جمال هر یوسف کن »

سنایی غزنوی: « هرکه در سر چراغ دین افروخت               سبلت پف کنانش پاک بسوخت »

مولانای بلخی: « هر آنک پف کند او بر چراغ موهبتم   بسوزد آن سر و ریشش چو هیزم موقود »