ریشهی پیشاهندواروپایی «*kand/ *skand» به معنای «درخشیدن» در زبانهای آریایی دو مشتق به دست داده که یکیاش «*کند» به همان معنای «درخشیدن» است و در مدخل «قندیل» وارسیاش کردهام. دیگری «*سَند» است به معنای «به نظر رسیدن، به چشم آمدن» که در زبانهای کهن ایرانی چنین مشتقهایی پدید آورده است: dnas (سَنْد: به نظر رسیدن) اوستایی، चन्द्(چَنْد: درخشیدن، شادمان کردن) و «چَنْدَتی» (ظاهر شدن، به نظر رسیدن) و «چَنْدَس» (نیایش، سرود) و «چَنْدو» (زیبا، دلپذیر) و «چَنْدَه» (باشکوه، درخشان) سانسکریت، «ثَنْد» (به نظر رسیدن) پارسی باستان، «سَهیسْتَن» (به نظر رسیدن) و «پَسَّنْد» (پسند) و «پَسَّنْدیتَن» (پسندیدن) و «سَهیک» (نمایان، پرجلوه) پهلوی، «سَهْ» (به نظر رسیدن) تورفانی، «پَسِّنْد» (پسند) و «سَهِن» (آشکار، نمایان) و «سَهیگ» (ارزشمند، لایق) پارتی، «پَتْسینْد» (پسندیدن، موافق بودن) سغدی، «پسند» و «سنچی» (خوش آمدن، مدح گفتن) و «فسنچی» (کافی بودن) و «سچی» (ظاهر شدن)خوارزمی، «سَد» (نمایان شدن) و «پَسَد» (ظهور، طلوع) سکایی،
این ریشه در زبانهای زندهی ایرانی این واژگان را زاده است: «پسند» و «ناپسند» و «پسندیدن» و «پسندیده» و «مشکلپسند» و «شاهپسند» پارسی، «سیستن» (به چشم آمدن، ظاهر شدن) و «سَهی» (صفت سرو، یعنی نمایان و ارجمند) و «سَهیقد» و «سَهیت» (عمارت عالی) پارسی قدیم، «پیسَن» (مناسب بودن، شایستگی) سریکلی. पसंद (پَسَنْد) هندی هم از پارسی وامگیری شده است.
این واژگان در شعر و ادب پارسی با بسامدی چشمگیر به کار گرفته شدهاند:
رودکی سمرقندی: « پسند باشد مر خواجه را پس از ده سال که: باز گردد پیر و پیاده و درویش؟»
رابعهی بلخی: « عشق را خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپسند»
فردوسی توسی: « گهر بیهنر ناپسندست وخوار برین داستان زد یکی هوشیار»
عینالقضات همدانی: « سرو سهی و ماه تمامت خوانم یا آهوی افتاده به دامات خوانم»
عطار نیشابوری: « هر آن مستی که بشناسد سر از پای ازو دعوی مستی ناپسند است »