پسر


آخرین به روزرسانی:
پسر


         ریشه‌ی هندواروپایی «*pou/ *pu/ *peu» به معنای «کوچک و کم» در زبان‌های کهن اروپایی چنین واژگانی را به دست داده است: pauros (پاورُس: کوچک، ریز) و faulos (فاولُوس: آسان، ارزان، پست) و pais (پسربچه) و paedia (بچه‌بازی، بچه‌گانه) یونانی، 𐌐𐌖𐌂𐌋𐌖𐌌 (پوگْلوم: پسر) اوسکی، puer (پسر) و putus/ putilus (فرزند، بچه) و putus/ putillus (توله، بچه) و pullus/ pullice (جوجه) و paucus (کم، کوچک) و و pupa (دختر، عروسک) و parvus (کم، اندک، پست) و Paulus (اسم مرد، یعنی پسر) و حدس می‌زنم که pitinnus (کوچک، هرچند در لغتنامه‌های ریشه‌شناسی خاستگاه آن را نامعلوم دانسته‌اند) لاتین، far (کم، کوچک) نردیک کهن، fao/ fo (کم، معدود) آلمانی کهن، feaw (کم، اندک) انگلیسی کهن، 𐍆𐌰𐌿𐍃 (فَوس: کم، معدود) گتی، fa (کم‌شمار) ساکسونی کهن، poppe (عروسک، شفیره‌ی حشرات) هلندی میانه، pett (بخش، جزء) سلتی، pez (بخش، کوچک) برتون، пътица (پوتیکَه: پرنده) اسلاوی کهن شرقی، пътица /ⱂⱏⱅⰻⱌⰰ (پوتیکا: پرنده) اسلاوی کهن کلیسایی، 

در زبان‌های زنده‌ی اروپایی هم چنین کلماتی داریم که بیشترشان از لاتین گرفته شده‌اند: pequeño (کوچک، بچه) و pupa (عروسک، شفیره) اسپانیایی، pequeno (کوچک، ریز، خردسال) پرتغالی، petit (کوچک؛ قرن یازدهم) و piece (قطعه،‌بخش، قرن دوازدهم) و peu (کم، اندک) و encyclopedia (دایره‌المعارف) فرانسوی کهن و نو، poc (کم، اندک) کاتالان، pezza (جزء، بخش کوچک) و flauto piccolo (فلوت کوچک) و poco (کم، کوچک) و pupa (عروسک، شفیره) ایتالیایی، Puppe (عروسک، شفیره) آلمانی، pocu (کم، ناچیز) سیسیلی، peth (چیز) ولش، petit ([زن]ریزجثه؛ ۱۷۸۲م.) و pettitoes ([خوراک] پا و سم خوک؛ ۱۵۵۰م.) و petty (کوچک، خُرد؛ اواخر قرن چهاردهم) و pupa (شفیره‌ی حشرات) و few (کم، اندک) و puppet (عروسک) و pupile (شاگرد، پادو) انگلیسی، putin (کوچک، کم) و pupa (شفیره) رومانیایی، pop (عروسک، شفیره‌ی حشرات) هلندی، pupo (عروسک، شفیره) اسپرانتو، putytis (پرنده‌ی کوچک) و pučiùtė (جوجه) لیتوانیایی، putns (پرنده) لاتویایی، пці́ца (پْتْسیتٌسا: پرنده) بلاروسی، пти̏ца (پْتیتْسا: پرنده) صربی-کروآتی، пти́ца (پْتیتْسا: پرنده) روسی، пти́ца (پْتیتْسا: پرنده) مقدونی و بلغاری، 

یرخی از این واژگان در پارسی وامگیری شده‌اند: «انسیکلوپدی»، «پاول/ پُل» (اسم مرد)، 

         شاخه‌زایی اصلی این بن را در زبان‌های آریایی و ریشه‌ی «*پو» می‌بینیم که همان معنای «کوچک، خُرد» را می‌رساند. در زبان‌های کهن ایرانی از این ریشه چنین واژگانی برخاسته‌اند: arqup (پوثْرَه: پسر) و nArqup (پوثْران: پسردار) و ayrtup-sapu (اوپَس پوثْریَه: رحم، زهدان) و arqupA (آپوثْرَه: آبستن) و ayrqupA (آپوثْریَه: زایمان) اوستایی، 𐎱𐎢𐏂 (پوثَه: پسر) پارسی باستان، पुत्र )پوتْرَه: پسر) و पुत्री (پوتْری: دختر) و «پوتْرین» (پسردار) و «پوتْرَکَه» (پسربچه) و «اوپَس» (رحم، زهدان) و पुत्रक (پوتْرَکَه: پسرانه، پسری) و पौत्र (پَوتْرَه: نوه‌ی پسری) و पोत (پُته: جوجه، توله) و सत्पुत्र (سَپوتْرَه: پسردار، پسرِ صالح) سانسکریت، 𑀧𑀼𑀢𑁆𑀢𑀅/ 𑀧𑀼𑀢𑁆𑀢 (پوتّا/ پوتَّه: پسر) و 𑀧𑁄𑀅 (پُوئَه: فرزند، بچه) پراکریت مهاراستری، 𑀧𑀼𑀢𑁆𑀭 / 𑀧𑀼𑀢 (پوتْرَه/ پوتَه: پسر) پراکریت آشوکایی، 𑀧𑀼𑀢𑁆𑀢 (پوتَّه: پسر) پراکریت ساوراسنی، «پُتَه» (پسر) پالی، «پوس/ پوسَر» (پسر) و «پوسیان» (زهدان، رحم) و «پورانَه» (زهدان) و «آپوسْتَن» (آبستن) و «ویسْپوهْر» (نجیب‌زاده، اشرافی) پهلوی، 𐭡𐭥𐭤‎/ 𐭁𐭓𐭉‎ (پوس: پسر، با هزوارش: بری) و «پوسَر» (پسر) و «پوسیان» (زهدان، رحم) و «پورانَه» (زهدان) و «پوهْر» (فرزند) پارتی، «آبوس» (باردار) و «آبوسیهْ» (آبستنی، حاملگی) و «پوس/ پوسَر» (پسر) و «پوسیان» (زهدان، رحم) و «پورانَه» (زهدان) تورفانی، «پشیی/ پذر » (پسر) سغدی، ܦܝܯܪܐܟ‎ (پیذراک: پسر) سغدی مسیحی، «پورَه» (بچه، پسر) سکایی، «پر» (فرزند، پسر) خوارزمی، pouro (پُورُو: پسر، فرزند) بلخی، փոքր (پُوکْر: کوچک، پسربچه) و փոքրիկ (پُوکْریک: کوچولو، ریز، کهتر) ارمنی کهن، 

در پارسی واژگان مهمی از این ریشه برخاسته‌اند: «پور»، «پسر»، «پُس» (پسر، بچه)، «آبستن» (آ+پوس: پسردار)، «ابتر» (اَ+پوترَه: بی‌پسر)، «پوره» (لارو حشرات)، «پور» (پسر)، «پسرخانه»، «پسرعمه»، «پسرعمو»، «پسرخوانده»، «ناپسری»، «پسردار»، «پسرانه»، 

از تلفظ این واژگان در زبان‌های کهن ایرانی برمی‌آید که «پسر» هم در اصل «پُسَر» خوانده می‌شده است و این در «پُسَندَر» پارسی قدیم باقی مانده که مترادف است با «پورَندَر» و یعنی «پسرخوانده»، که بخش دوم‌شان (-َندَر) به معنای همسان و شبیه است. چنان که رودکی می‌گوید: 

«جز به مادندر نماند این جهان گربه‌روی                          با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا» 

         کلمه‌ی «پوره» در پارسی امروز به لارو حشرات و بچه‌ی جانوران کوچک گفته می‌شود، ولی قدیم به معنای عام «فرزند» بوده است. در شعر پارسی فقط مولانا این کلمه را سه بار به کار گرفته و می‌گوید:

«خُرد پوره‌ی آدم چه خبر دارد از این دم                           که من از جمله‌ی عام به دو صد پرده نهانم»

و: «کدام شربت نوشید پوره‌ی ادهم؟                       که مست‌وار شد از ملک و مملکت بیزار»

و «خورشید حق دل شرق او شرقی که هر دم برق او   بر پوره ادهم جهد بر عیسی مریم زند»

جالب است که از این سه کاربرد، دو بارِ آن به ابراهیم ادهم مربوط می‌شود که تباری بلخی داشته است. از این رو انگار این عبارت «پوره‌ی ادهم» شکلی از «پُرو» در بلخی کهن را حفظ کرده باشد که فرزند و پسر معنی می‌داده است. کلمه‌ی فغفور در شعر پارسی بسیار به کار رفته، اما اغلب نزد شاعران ایران شرقی مثل فردوسی توسی و سنایی غزنوی و انوری ابیوردی و منوچهری دامغانی رایج است. در میان شاعران مقیم ایران غربی باز کاربردش را دو بار نزد مولانا می‌بینیم که می‌گوید:

«ما عاشق مستیم، به صد تیغ نگردیم                      شیریم که خون دل فغفور چشیدیم» 

و: «به دست ساقی تو خاک می‌شود زر سرخ             چو خاک پای وی‌ای، خسروی و فغفوری»

با توجه به این که فغفور گرته‌برداری‌ای از اصطلاح چینی «پسر آسمان» است که لقب امپراتور چین بوده و در سغد و خوارزم و بلخ باب بوده، چنین می‌نماید که نظام واژگانی مولانا بیش از آنچه که گمان می‌شود میراث زبان بلخی باستانی را در خود حفظ کرده باشد.

این ریشه در ساخت نام‌های شخصی و جاینام‌ها زیاد به کار گرفته شده است. مشهورترین نمونه‌هایش عبارتند از: «شاپور» (شاه+ پور: شاهزاده) و «فغفور» (بغ+ پور: امپراتور چین) و «پوریا» که این آخری را برخی حاصل ترکیب «پور» و «آریا» دانسته‌اند، یعنی « فرزند ایران» یا «پسر آریایی/ نجیب‌زاده». 

با توجه به همت بلند ساسانیان در شهرسازی و برجستگی دو تن از شاهنشاهان که شاپور نام داشته‌اند، برخی از شهرهای ایران در ترکیب با اسم شاپور ساخته شده‌اند. یکی «شاپورخواست» که نام دیگرش از دیرباز خرم‌آباد بوده، چنان که فردوسی می‌گوید:

«ز بهر اسیران یکی شهر کرد           جهان را از آن بوم پُر بهر کرد

کجا؟ خرم‌آباد بُد نام شهر                           وز آن بوم خرم کرا بود بهر»

دیگری نیشابور که در اصل «نیوْشاپور» بوده، یعنی «شاپورِ دلیر»، و سومی «بیشاپور» که در پهلوی «بِشابور/ وِه‌شابور» و در پارتی «وِه‌شاهپور» و در سغدی ܘܝݎܫܦܘܪ (ویخ‌شاپور) و در سریانی ܒܝܫܗܒܘܪ (بی‌شهبور) خوانده می‌شده است. 

         در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این بن چنین واژگانی را می‌شناسیم: «پوسَگ» (پسر) و «آپْس/ آفوس» (آبستن) بلوچی، «پوش» (پسر) پراچی، «پیس» (پسر) و «پیسْمَن» (پسرعمو) و «پُر» (بچه، فرزند) و «پیسْپُر» (متخصص) و «آویس/ آویسْتِه» (آبستن) کردی، «آوْرا» (آبستن) زازا، «اُوسیسّ» (آبستن) خوانساری، «آویسین» (آبستن) مازنی، «آویسْت» (آبستن) فارسی افغانی، «تَربور» (پسرعمو، پسردایی) پشتون، «زِپْئوری» (نجیب، شریف: برگرفته از ویسپوهر پهلوی) گرجی، «پیر» (پسر) پارسی یهودی، «پیسَر/ پوت» (پسر) و «پُتْری» (دختر) اردو، «پوتْر» (پسر) کلاشی، «پُتْهور» (پسر) کشمیری، «پَس» (پسر) کمزاری، пус / писар (پوس/ پیسَر: پسر) پارسی تاجیکی، pak (کم، اندک) و palo (پسر) آلبانیایی، փոքր (پُوکِر: کهتر، کوچک) ارمنی، фырт (فیرْت: پسر) آسی،

         در زبان‌های هندی از این بن چنین کلماتی را سراغ داریم: पुत्री (پوتْری: دختر) و पूत/ पुत्र (پوت/ پوتْرَه: پسر) و पोआ (پُوآ: فرزند، پسر) هندی، ਪੁੱਤਰੀ (پوتَّری: دختر) و ਪੁੱਤ / ਪੁੱਤਰ (پوتَّه/ پوتَّر: پسر) و ਪੋਆ (پُوآ: پسر، بچه) پنجابی، পুত্রী (پوتْری: دختر) و পুত্র /পুত (پوتْرُو/ پوت: پسر) و পোলা (پُولَه: پسر، پسربچه) و পো/ পোয়া/ পুয়া (پُو/ پُووَه/ پویَه: بچه، جوجه) و পোনা (پُونَه: فرزند، پسر) بنگالی، പുത്രി (پوتْری: دختر) مالایالام، పుత్రిక (پوتْریکَه: دختر) و పుత్రుడు (پوتْرودو: پسر) تلوگو، पुता/ पुत (پوتا/ پوتَه: پسر) و पुत्रक (پوتْرَکَه: پسرانه، پسری) مراثی کهن، पूत (پوت: پسر) و पोर (پُر: بچه، فرزند) مراثی، পুত (پوت: پسر) و পো (پو: پسر) و পুলি (پولی: نهال، جوانه) و পোৱালী (پوَلی: جوجه، توله) و পোনা (پونَه: فرزند، پسر) آسامی، पूत (پوت: پسر) کنکانی، ಪೂತ್/ ಪುತ್ರ (پوت/ پوتْرَه: پسر) کانادا، ފުތް‎ (فوت: پسر) دیوهی، පුතා (پوتا: پسر) سینهالی، પોરિયું (پُری‌یو: پسر، پسربچه) گجراتی، पोइ (پُوئی: شوهر [رکیک]) بجپوری، पोआ (پُوآ: پسر) مایثیلی، ପୋ / ପୋଅ / ପୁଅ /ପୁଆ (پُو/ پُئُو/ پوُو/ پوَه: پسر) اوریا،

         برخی از این واژگان در زبان‌های دیگر نیز وامگیری شده‌اند: បុត្រី (بُتْرِیْ: دختر) و បុត្រា (بُتْریَه: پسر) خمر، «پوتِری» (دختر) مالایی، «پوتْری» (دختر) و «پوتِری/ پوتْرَه» (پسر) اندونزیایی، บุตรี (پوت‌رِه: دختر) و บุตร (بوت: پسر) تای، «فوت/ پوت» (پسر) و «فوا» (فرزند، بچه) برمه‌‌ای روهینگیا، ᦢᦳᧆ (بود: پسر) لو، 

         از این ریشه واژگانی بسیار در ادب پارسی و به ویژه شعر می‌توان یافت:

سعدی شیرازی: «آبستنی که این همه فرزند زاد و کشت          دیگر که چشم دارد از او مهر مادری؟»

حسین جنتی: «حالم چو دلیری است که از بخت بد خویش                 در لشکر دشمن پسری داشته باشد»