ریشهی پیشاهندواروپایی «*psten» به معنای «سینه، پستان» در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: sthnin (سْتِنیُون: پستان) یونانی، speni (نوک پستان) نردیک کهن، spena/ speno (نوک پستان) و spunni farah (بچه خوک شیرخوار) آلمانی کهن، speni (نوک پستان) ایسلندی کهن، spenis (نوک پستان) پروسی کهن، spene (نوک پستان) هلندی میانه،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: spenys (نوک پستان) لیتوانیایی، Span-ferkel (بچه خوک شیرخوار) آلمانی، speen (نوک پستان) هلندی، speni (نوک پستان) ایسلندی،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*پِسْت» تبدیل شده و معنای اصلی خود را حفظ کرده است. در زبانهای کهن ایرانی از اینجا چنین واژگانی پدید آمده است: anAtSf (فْشْتانَه: پستان) و InSfawdvrv (اَرَدْوَفْشْنی: دارای پستانهای برجسته) و anAtSfatas (سَتَفْشْتانَه: دارای صد پستان) اوستایی، स्तन (سْتَنَه: پستان) و (ویسْوَهپْسْنیَه: دارای همهي شیرها) و (پْسْنیا: نوک پستان) سانسکریت، 𑀣𑀡 (تْهَنَه: پستان) پراکریت، «تْهَنَه/ تْهَنَکَه» (پستان) پالی، «پیسْتان» (پستان) پهلوی، «اشتَنَه» (پستان) سغدی، «فتان» (پستان) خوارزمی، ստին (سْتین: سینه، پستان) ارمنی کهن، «پَسّام» (پستان) تخاری الف، «پَسْچَنِه» (پستان) تخاری ب،
در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شدهاند: «پستان»، «پستانک»، «پستانبند»، «پستانی»،
نکتهای تاریخی آن که پستانک گویا در ایران زمین پدید آمده باشد و از دست کم هزار سال پیش ردپایش را در شعر و ادب پارسی میتوان یافت. هرچند کلمهای عامیانه و کودکانه محسوب میشده و در متون جدی به ندرت به کار گرفته میشده است. با این حال منوچهری دامغانی در مسمط خزان مشهورش میگوید:
«امروز همی بینمتان بارگرفته وز بار گران جرم تن آزار گرفته
رخسارکتان گونهی دینار گرفته زهدانکتان بچهی بسیار گرفته
پستانکتان شیر به خروار گرفته
آورده شکم پیش و ز گونه شده رخسار»
که اینجا پستانک در همان معنای پستان آمده ولی اولین ثبت «پستانک» در زبان پارسی است که من یافتهام.
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمدهاند: «بیسْتان» (پستان) کردی، «ایشْچین» (پستان) یدغه، «ویسْتان» (پستان) سریکلی، «فَیْزْدُن» (پستان گاو) آسی، ստինք / ստին (سْتینْک/ سْتین: پستان) ارمنی، «سْتَن« (پستان) اردو، «تْهَن» (پستان) کشمیری،
در زبانهای هندی از این واژگان از این تبار وارد شدهاند: स्तन (سْتَن: پستان) و थन (تْهَن: سینه، پستان) هندی، స్తనము (سْتَنَمو: پستان) تلوگو، स्तन (سْتَن: پستان) مراثی، ಸ್ತನ (سْتَنَه: پستان) کانادا، ތިނަ (تینَه: پستان) دیوهی، තනය (تَنَیَه: پستان) سینهالی، થણ (تْهَن: پستان) کاچّی، थणु (تْهَنو: پستان) سندی، ਥਣ/ ਥਨ پنجابی، थण (تْهَن: پستان) گروالی، थन (تْهَن: پستان) اودی و مایثیلی، থন (تْهُن: پستان) بنگالی میانه، و थन (تْهَن: پستان) نپالی هم از هندی وامگیری شده است.
«پستان» در شعر و ادب پارسی گهگاه به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: « همی پر بپوشد به جای حریر مَزَد گوشت هنگام پستان شیر»
سنایی غزنوی: « عقل و جان پستان بستانست طفل راه را
گر تو مردی تا کی از پستان و بستان داشتن »
مولانای بلخی: « کو گرسنه خفته باشد بیخبر وان دو پستان میخلد زو مهر در »
سعدی شیرازی: « چو نافش بریدند و روزی گسست به پستان مادر در آویخت دست »