ریشهی پیشاهندواروپایی «*hepi» به معنای «پشت، رو» با ریشهی «*hpo» (دور) خویشاوند است و در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: pumatos (پوماتُس: آخری، ته) و pos (پُس: مطابق با، پیروِ...) یونانی، posti/ pusti/ post (بعد، پشت سر) اومبری، pone (پشت سر) لاتین، поздьнъ (پُزْدینو: دیر) اسلاوی کهن شرقی، поздьнъ (پُزْدینو: دیر) اسلاوی کهن شرقی، pozdny (دیر، پس) لهستانی کهن،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: По́зні/ по́зны (پُزْنی: دیر) بلاروسی، пі́зній/ пі́зний (پُزْنییْ/ پیزْنْیی: دیر، بعد) اوکراینی، по́здний (پُزْدْنی: دیر) روسی، по́зден (پُزْدِن: دیر) بلغاری، позан (پُزَن: پس، بعد) صربی-کروآتی، pózən (پُزَن: دیر، بعد) اسلوونیایی، pozdní (بعد، پس، دیر) چک، późny (دیر، پس) لهستانی، pozdný (دیر) اسلواکی، pohja (کف، زیر، پایه) فنلاندی، pohi (شمال، زیر) استونیایی، postscript (پینوشت؛ ۱۵۵۰م.) و posterior ( بعدی؛ ۱۵۳۰م.) و post-partum (بعد از تولد؛ ۱۸۳۷م.) و post modern (پسامدرن؛ ۱۹۱۹م.) و post mortem (بعد از مرگ؛ ۱۷۳۴م.) و post meridiem (بعد از ظهر؛ ۱۶۴۰م.) و post bellum (بعد از جنگ؛ ۱۸۷۴م.) و postpone (به تعویق انداختن؛ ۱۵۰۰م.) انگلیسی،
در میان این واژگان برخی به پارسی وارد شدهاند: «پستمدرن»، «پستمدرنیسم»،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*پَس» دگردیسی یافته و در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: acsap (پَسْچَه: بعد، پس) و atEacsap (پَسْچَئِتَه: سپس) اوستایی، 𐎱𐎿𐎠 (پَسا: پس، بعد) پارسی باستان، पश्चा (پَسْچا: به دنبال، در ادامه) و पश्चात् (پَسْچات: از پشت، از غرب، بعدا) سانسکریت، 𑀧𑀘𑁆𑀙𑀸 (پَچّها: سپس) پالی، «پَس» پهلوی و تورفانی، «پَش» (پس) پارتی، «پشی» (پس) و «اپشیم» (مطابق با، پیرو...) و «پیشت» (بعد) سغدی، «پَسْکَه» (عقب) و «پاتْچَه» (بعد) سکایی،
در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شدهاند: «پس»، «پسانداز»، «پسماند»، «پسمانده»، «پسخوراند»، «واپسگرا»، «پسروی»، «پسینه»، «پسین»، «سپس»، «پسااستعماری»، «پساتاریخی»،
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمدهاند: «پَش/ پَشْت» (بعد، پس) بلوچی، «پِش» (پس) کاشانی، «پاشی/ پاشْوِه» (پس) کردی، «فَیْس» (پس) آسی، «سیبَس» (سپس) وخی، «زیبُو» (سپس) شغنی، «چْپاچ» (سپس) یدغه،
در زبانهای هندی از این واژگان از این تبار وارد شدهاند: पश्चात् (پَسْچات: بالاخره، بعدا) هندی، পাছা (پَچْهَه: پشت) بنگالی،
«پس» در شعر و ادب پارسی بیشماربار به کار گرفته شده است.