ریشهی هندواروپایی «*pl» معنای «پریدن» را میرساند و همان است که در زبانهای آریایی ریشهی «*پَر» را به دست داده و به کلماتی مثل «پریدن» منتهی شده است. در زبانهای اروپایی خوشهای از کلمات از این بن برخاستهاند که اغلب با جانوران پرندهی کوچک پیوند دارند. در زبانهای کهن اروپایی از این ریشه چنین کلماتی را سراغ داریم: pteron (پْتِرُون: بال) و dipteron (دیپْتِرُون: دوبال) و petasos (پِتاسُس: کلاه لبهدار پهن، کلاه مقدونی، برگ پهن چتری) و pipteien (پیپْتِئیِن: افتادن، خود را به زیر افکندن) و melanopteros (مِلانُوپْتِرُوس: سیاهبال) یونانی، penna (بال، قلمپر) و papilio (پروانه) لاتین، fifrildi (پروانه) و fioþr (پر) نُردیک کهن، fifoldara (پروانه) و fethara (پر) ساکسونی کهن، fethere (پر) فریزی کهن، penpalo (پروانه) پروسی کهن، vivaltra (پروانه) و ubar (بر، بالای) و fedara (پر) آلمانی کهن، papilloun (پروانه) و paveillon (خیمهی بزرگ، پروانه؛ قرن دوازدهم) و penne (قلم، چون قلمها را از پر میساختهاند) فرانسوی کهن، Fifealde (پروانه) و feðer (پر) و fearn (سرخس) انگلیسی کهن، for (بر، بالای) و raith (سرخس) و penn (قلم) و en (پرنده، جوجه) ایرلندی کهن، (اوفَر: بر، بالای) گتی، перо (پِرُو: بال، پر، قلمپر) اسلاوی کهن شرقی، atar (پرنده) ولش کهن، vedere (پر) هلندی میانه، fiæthær (پر) دانمارکی کهن،
در زبانهای زندهی اروپایی هم این واژگان از این بن برخاستهاند: Falter/ Feifalter (پروانه) و Feder (پر) و uber (بر، بالا) و ubermensch (ابرمرد، انسان کامل) آلمانی، hélicoptère (بالگرد) و penne (قلم) فرانسوی، פֿעדער (فِدِر: پر) ییدیش، peipala (پروانه) و sparnas (بال، پر) لیتوانیایی، perepel (پروانه) و перо́ (پِرُو: پر، قلم پر) و пери́на (پِرینا: بالش پرقو) روسی، перо́ (پِرُو: پر، قلم پر) و пери́на (پِرینا: بالش پرقو) مقدونی و صربی-کروآتی و بلغاری، pero (پر) چک و اسلواکی، pioro (پر، قلمپر) لهستانی، paipala (بلدرچین) لتونی، veder/ veer (پر) هلندی، fjer (پر) و helikopter (بالگرد) و pen (قلم) دانمارکی، fjader (پر) و penna (قلم) سوئدی، fjær / fjør (پر) و penn (قلم) نروژی، adar (پرنده، مرغ) و adaregol (پرندهشناسانه) و adarydd (پرندهشناس) و pin (قلم) ولش، veder (پر) هلندی، fedder (پر) اسکات، fjöður (پر) و penni (قلم) ایسلندی، ean (پرنده، جوجه) و peann (قلم) ایرلندی، elicopter (بالگرد) و pena (قلم) رومانیایی، penya (قلم) کانالان، pena (قلم) اسپانیایی و پرتغالی، penna (قلم) ایتالیایی،
در زبان انگلیسی از این ریشه چنین کلماتی را سراغ داریم: papillon (پروانه، پاپیون؛ ۱۹۰۷م.)، pavilion (خیمهی بزرگ؛ اوایل قرن سیزدهم)، fern (سرخس)، pterosaur (خزندگان پرندهی دوران مزوزوئیک، مرکب از: pteros: بال + sauros: سوسمار)، pterodactyl (نوعی دایناسور پرنده، مرکب از: pteros: بال +dactyl: انگشت)، coleoptera ([در حشرهشناسی] قاببالان، خویشاوندان کفشدوزک)، diptera ([در حشرهشناسی] دوبالان، مگسها و پشهها)، hymenoptera ([در حشرهشناسی] نازکبالان، زنبورها و مورچگان)، lepidoptera ([در حشرهشناسی] پولکبالان، پروانهها)، orthopltera ([در حشرهشناسی] راست بالان، ملخها)، helicopter (بالگرد)، pen (قلم)،
برخی از این واژگان در پارسی جدید نیز وامگیری شدهاند: «هلیکوپتر»، «پاپیون»، «پتروسور»، «پتروداکتیل»، تعبیر «ایونیهای پتاسوس بر سر» که نام قوم مقدونی در زبان پارسی باستان بوده هم از نام یونانی کلاهشان وامگیری شده است. در این بین «پاپیون» و «پاویون» معنای اصلی اروپاییشان یعنی «پروانه» را در پارسی حمل نمیکنند. شاید بدان خاطر که از همین بن در زبانهای ایرانی کلمههای جا افتادهی فراوانی بدین معنی داشتهایم.
در خانوادهی زبانهای آریایی این بن به ریشهی «*پَر» بدل شده و معنای «پریدن» را حفظ کرده و در زبانهای کهن ایرانی چنین کلماتی را به دست داده است: 𒁁𒁕𒈾𒀸 (پَتَّدَش: پریدن) و 𒁁𒋻 (پَتَّر: بال، پر) هیتی، anvrvp (پَرَنَه: پر) و iriapu (اوپَیْری: فراز، بلندا) و anEasiriapu (اوپَیْریسَئِنَه: نام کوهی، یعنی بالاتر از جولانگاه سیمرغ) و ninvrap (پَرَنین: پردار) و atvratap (پَتَرَتَه: بالدار) اوستایی، पर्ण (پَرْنَه: پر) و (پَرَنین: پردار) و ताम्रपर्णी (تامْرَپَرْنی: نام رودی در تامیلنادو و شهری در سریلانکا، در اصل یعنی: برگ یا پرِ مس) و (پْرانَکَه: حشره، پروانه) و पत्र (پَتْرَه: برگ) و و पपात (پَپاتَه: پریدن) و पातयति (پاتَیَتی: پراندن، انداختن، پر کردن) سانسکریت، 𑀧𑀡𑁆 (پَنَّه: برگ) پراکریت ساوراسنی و مهاراستری و مگدی، «پَنَّه» (برگ) و «پَتَّه» (بال، پر) پالی، «پَریسْتُوگ» (پرستو) و «پَرْوانَگ» (مجوز، راهنما) و «پَرْوانَک» (پروانه) و «پَرّیتَن» (پریدن) و «پَرّیسْتَن» (پراندن) و «اَپَر» (بر، بالا) پهلوی، «پَنَّگ» (بوته، برگ) و «پَرَگ» (پر) «پَرْپَرانوک» (پروانه) پارتی، «پَرّ» (پر) و «پَرّوَر» (پردار) تورفانی، «پارَّه» (پر) و «یاویَکَه» (پروانه) و «پورْنَه» (خدنگ، پیکان) سکایی، «پرن» (پر) و «پرنایان» (بالداران) و «اپرنای» (پریدن) و «پرانی» (حشره، جانور ریز، کرم) سغدی، «پن» (پر) و «پنک» (برگ) و «نپنی» (جستن، لگد پراندن) و «پنواس» (پریدن) و «پاشْتروک» (پرستو) خوارزمی، թիռ (تْئیر: بال، پر) و թերթ (تْئِرْت: برگ) و թիթեռն (تیتِرْن: پروانه) و թիռ (تیر: پریدن) و փետուր (پِتور: پر) ارمنی کهن،
در پارسی از این ریشه کلمات زیادی مشتق شدهاند: «پر»، «پردار»، «پروانه»، «پرنده»، «پریدن»، «پرش»، «پرستو/ فرشتوک»، «پره»، «پرهدار»، «کلاغپر»، «[ظرف] لبپر»، «رنگپریده»، «ورپریده»، «پراندن»، «پرّان»، «سنگپرانی»، «پروبال»، «پرپر شدن»، «گلپر»، «پر قو»، «قلمپر»، «شبپره»، «پان» (ناس)، «شهپر/ شاهپر»، «برتر»، «[صدای] بم» و «[شهر] بم»، «بمپور» و احتمالا نام «فرانَک» (شکلی کوتاه شده از پروانک پهلوی؟).
نام شهر «بم» به احتمال زیاد از معنای اصلی این کلمه به معنای «بالاتر، برتر» گرفته شده و شاید به ارگ مشهور این شهر اشاره کند. نام شهر «بمپور» در اوستا به صورت «ویامْبور» آمده و کهن است، اما شاید تحولش به «بمپور» زیر تاثیر نام شهر بم انجام پذیرفته باشد.
این را باید به یاد داشت که «پروانه» به معنای «مجوز، حکم» ارتباطی با این ریشه ندارد و از بن «*اَر» برخاسته که در مدخل «پتیاره» شرحش را آوردهام. «پروانه» در ادب پارسی بسیار پربسامد است و از دیرباز همچون استعارهای برای عاشق به کار گرفته شده است، چندان که در اشعار حلاجِ شهید تصویرپردازی دربارهی شمع و پروانه را میتوان بازیافت. در میان شاعران به ویژه حافظ و مولانا تصویرهایی زیبا با این کلمه پدید آوردهاند:
مولانای بلخی: «قاف تویی مسکن سیمرغ را شمع تویی جان چو پروانه را»
و «که پروانه نیندیشد ز آتش که جان عشق را اندیشه عار است»
«حیلت رها کن عاشقا، دیوانه شو، دیوانه شو وندر دل آتش درآ، پروانه شو، پروانه شو»
حافظ شیرازی: و «آتش رخسار گل خرمن بلبل بسوخت چهرهی خندان شمع آفت پروانه شد»
و: «سوز دل بین که ز بس آتش اشکم، دل شمع دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت»
همچنین است کلمهی «پان» به معنای «ناس» که نوعی مادهی روانگردان است از پشتون به پارسی وارد شده و در اصل به معنای برگ بوده است. اما این وامگیری کهن است و طالب آملی میگوید:
«از بهر سرخی لب زخم عدوی او کافی بود شباهت پیکان به برگ پان»
حدسم آن است که «پنکه» نیز از همینجا آمده باشد. این واژه از هندی به پارسی وارد شده و خاستگاهش درست روشن نیست. حدسم آن است که بخش نخست آن «پَن/ پان» به معنای «پره» از پشتون یا زبانهای دیگر ایران شرقی مشتق شده باشد.
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این بن چنین کلماتی برخاستهاند: «پیلپیلَک» (پروانه) وخی، «پِر/ پار» (پر) و «پاپولا/ پیلپیلوک» (پروانه) کردی، «فیلفیلیک» (پروانه) و «پِل» (پر) و «فیرین» (پریدن) زازا، «پَرْپَروک» (پروانه) بختیاری، «پَسپَسَهکولِه» (پروانه) گورانی، «پاپْلی» (پروانه) طبری، «پاپِلی» (پروانه) علیآبادی، «فِرانِک» (فرانک، اسم دختر) ترکی، «فُرانِق» (فرانک، اسم دختر) عربی، փետուր (پِتور: پر، بال) و թիռ (تْئیر: برگ) و Փառնակ (پارناک: فرانک، اسم دختر) ارمنی، «پَرْوان» (پروانه) و «پیرّکَن» (پریدن) و «پَن» (برگ) بلوچی، «فَرْک» (پره، تیغه) و «وَیْلَیْ» (ابر، بالای) آسی، «پانَه» (برگ) و «بانو» (مژه) پشتون،
نام خانوادگی «پاپِلی» که گاه با تاثیرپذیری از کلمهی «پُل» به صورت «پاپُلی» تلفظ میشود خاستگاه طبری دارد و یعنی «پروانه»، و همان است که در مازنی و علیآبادی امروز باقی مانده است.
در زبانهای هندی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: પાન (پان: برگ) گجراتی کهن، પાંદડું (پادّو: برگ) گجراتی، पर्ण (پَرْن: پر، بال) و पान (پان: برگ ناس) و पन्ना (پَنّا: برگ [کاغذ]) و पत्ता (پَتّا: برگ) هندی، பர்ணம் / பன்னம் (پَرْنَم/ پَنَّم: بال، پر) و பத்திரி (پَتّیری/ پَتّیرَم: برگ، ورق) تامیلی، ಪರ್ಣ (پَرْنَه: پر) و ಪತ್ರ (پَتْرَه: برگ) کانادا، «پَن» (پر) کشمیری، «پُو» (پر) کَلاشَه، ފަން (فَن: پر) دیوهی، පන (پَنَه: پر) سینهالی، পাণ (پَن: برگ ناس) و পাত (پَت: برگ) آسامی، পান(پَن: ناس) و পাতা (پَتَه: برگ، ورق کاغذ، نامه) بنگالی،पान (پان: برگ ناس) بیهاری و مرواری، पान (پان: ناس) مایثیلی، ପାନ (پَنُو: برگ ناس) و ପତ୍ର (پُوتْرُو: برگ، ورق کاغذ) اوریا، पनु (پَنو: برگ، ناس) سندی، ਪੰਨਾ (پَنّا: ناس) و ਪੱਤਾ (پَتّا: برگ، ورق) پنجابی، पत्र (پَتْرَه: برگ) مراثی، పత్రము / పత్రం (پَتْرَمو/ پَتْرَم: برگ، ورق کاغذ) تلوگو، «پَتْرین» (برگ) کولی،
برخی از این واژگان در زبانهای دیگر وامگیری شدهاند: ប័ណ្ (بَن: برگ، ناس) خمر، ບັນນະ (بَننو: برگ، ناس) لائوسی، บรรณ (بَن: برگ، ناس) تای، पान (پان: برگ ناس) و पानु (پانو: ناس) و पत्र (پَتْرَه: برگ) نپالی،
مشتقهای این ریشه در شعر و ادب پارسی بسامدی بسیار بالا داشته است:
اسدی توسی: « نبد پَرّ بر تیر آنگه ز پیش منوچهر شه ساخت هنگام خویش »
سنایی غزنوی: « قفس تنگ چرخ و طبع و حواس پر و بالت گسست از بن و بار »
مولانای بلخی: « کجا خواهی ز چنگ ما پریدن؟ کی داند دام قدرت را دریدن؟»
بیدل دهلوی: « ثبات عیش كه دارد چون پر طاووس جهان به شوخی رنگ پریده میماند»
قاآنی شیرازی: « به چشم من همه آفاق پر كاهی نیست سرم خوش است به حمدالله اگر كلاهی نیست»