ریشهی پیشاهندواروپایی «*wegh/*uegh» به معنای «کشیدن، راندن، جنباندن» همان است که از سویی ریشهی «*ue(i)» به معنای «وزیدن، سریع حرکت کردن» را به دست داده و از سوی دیگر در زبانهای آریایی به ریشهی «*وَز» (وزیدن) و «*وَیْگ» (جنبیدن، سریع رفتن) تبدیل شده است. از اینها اولی را اینجا میگویم و ریشهی «*وَیْگ» را در سرفصل «انگیزه» شرح میدهم.
این ریشه به مفاهیم مربوط به حمل و نقل و راه پیوند خورده و در زبانهای اروپایی کهن طیفی وسیع از واژگان از این بن برخاستهاند: ‘ocos (هُوخُوس: گردونه) و oclos (اُخْلُوس: تودهی مردم، موج چیزهای بینظم) و oclokratia (تودهسالاری، حکومت اوباش) یونانی، vehere (راندن) و vehis (گردونه) و vehiculum (حامل، وسیلهی نقلیه) و vexare (حمله کردن، هجوم بردن، آزردن) و praevius (پیشتر گذشته، قبلی) و pervius (عبورپذیر، دارای راهی برای گذر و نفوذ) و convectionem (حمل و نقل) provectionem (پیشروی) و evehere (دور بردن، جای پرت فرستادن) و obviates (بر مانع غلبه کردن، گشودن راه) و vehementum (اشتیاق، زورآوری) و obvius (آنچه سر راه است، آشکار) و deviare (منحرف شدن، از راه خارج شدن: de via، یعنی بیرون از راه) و devius (دورافتاده، خارج از راه) و via (راه) و quadrivium (چهارراه) و trivium (سهراه) و trivialis (عادی، پیش پا افتاده؛ در اصل یعنی مربوط به سهراهی، خیابانی) و convehere (با هم حمل کردن) و invehere (به جایی وارد کردن، معرفی کردن) و impervius (عبورناپذیر) و invectivus (پرخاشگرانه، مهاجم) لاتین، vegr (راه) و norvegr (راه شمالی، نروژ) و vagga (گهواره) و vagn (ارابه) و vagl-eygr (داشتن لک در چشم، رنگ چشم روشن) و vafra (شناور شدن، خیز برداشتن) و vega (وزن کردن، بردن) و vætt (وزن) نُردیک کهن، wagga (گهواره) سوئدی کهن، wigs (راه) و wagjan (تاب خوردن، جنبیدن) و wigs (راه) گُتی، wagan (گردونه) و wiga (گهواره) و wegan (جنبیدن، بردن) و weggen (تاب خوردن) آلمانی کهن، vesti (حمل کردن) و vozŭ (ارابه، گاری) اسلاوی کهن کلیسایی، fecht (سفر) و fen (ارابه) ایرلندی کهن، convoiier (همراهی کردن) و vehemence (شدت، زورآوری) و vexer (توهین کردن، حمله کردن؛ قرن چهاردهم) و voguer (بادبان برکشیدن، آغاز کردن سفر؛ قرن پانزدهم) و voiage (سفر، جهاد صلیبی؛ قرن دوازدهم) فرانسوی کهن، wigelen (لولیدن) و wiegen (پس و پیش رفتن) و wiege (گهواره) و wag(h)en (ارابه) و gewicht (وزن) هلندی میانه، wagan (ارابه) و weg (راه) و wegan (وزن کردن) ساکسونی کهن، Gewiht (وزن، سنگینی) و Wægon (وزن کردن) و Wæfre (لغزان، ناپایدار) و Wafian (موج داشتن، پس و پیش رفتن) و Wægn (ارابه) و Norþweg (نروژ) و weg (راه) و Aelane weg (همیشه، پیوسته) و aweg/ on weg (دور از اینجا) و earwicga (گوشخیزک) و wagian (جنبیدن، تاب خوردن) انگلیسی کهن.
در زبانهای اروپایی زنده هم ردپای این ریشه را فراوان میبینیم: vegt (وزن) دانمارکی، wagen (گردونه) و VolksWagen (فولکس واگن، خودروی خلق) و gewicht (وزن) و weg (راه) و thalweg (مسیر از پایین دره؛ اوایل قرن نوزدهم) و wiege (گهواره) و wiegen (وزن کردن) و bewegen (هم زدن، جنباندن) و grauwacke (ماسهسنگ) و woge (موج) و wogen (نوسان کردن، جنبیدن، شناور بودن) آلمانی نو، povozka (سورتمه) و vezti (راندن) و veslo (سکان: wegh+slom) روسی، vežu/ vežti (حمل کردن) و važis (سورتمه) لیتوانیایی،convoyer (همراهی کردن) و vehicule (وسیلهی نقلیه؛ قرن شانزدهم) و convexe (خمیده، کوژ) و envoyé (پیک، نامهبر) و envoyer (فرستادن، گسیل کردن) و envoi (کالای صادراتی، چیزهای بار زده شده بر کشتی) و vogue (شهرت، اعتبار) و voyage (سفر) فرانسوی نو.
در انگلیسی شاخهی مورد نظرمان بسیار پربار بوده و به این واژگان ختم شده است: Wagon (ارابه، واگون قطار؛ اواخر قرن پانزدهم) و vehicle (ابزار ترابری، وسیلهی نقلیه؛ ۱۶۵۰م.) و wain (گاری؛ ۱۶۰۰م.) و way (راه؛ ۱۳۰۰م.) و always (همیشه، در اصل: جلوه، ظهور؛ میانهی قرن چهاردهم) و away (دور؛ ۱۳۰۰م.) و convection (بردن، حمل کردن؛ ۱۶۲۰م.) و convey (همراهی کردن؛ اوایل قرن چهاردهم) و convex (کوژ، خمیده؛ ۱۵۷۰م.) و convoy (تحتالحفظ بردن، برای حفاظت همراهی کردن؛ ۱۵۵۰م.) و deviate (منحرف شدن؛ ۱۶۳۰م.) و via (از طریقِ...؛ ۱۷۷۹م.) و devious (منحرف، گمراه؛ ۱۵۹۰م.) و envoy (پیک، نامهبر؛ ۱۶۶۰م.) و evection (از راه به در بردن، دور کردن؛ ۱۶۵۰م.) و earwig (گوشخیزک، در اصل یعنی آنکه در گوش میلولد) و wiggle (لولیدن؛ اوایل قرن سیزدهم) و graywack (ماسهسنگ؛ ۱۸۰۶م.) و impervious (عبورناپذیر؛ ۱۶۴۰م.) و invective (حملهی لفظی، پرخاش کلامی؛ ۱۵۲۰م.) و inveigh (معرفی کردن؛ اواخر قرن پانزدهم) و envoice (سیاههی اقلام بارگیری شده بر کشتی؛ ۱۵۵۰م.) و Norway (نروژ) و obviate (مانع را از سر راه برداشتن؛ ۱۵۹۰م.) و obvious (آشکار، نمایان؛ ۱۵۸۰م.) و ochlocracy (حکومت اوباش، عوامسالاری؛ ۱۵۸۰م.) و pervious (تراوا، نفوذپذیر؛ ۱۶۱۰م.) و previous (پیشین؛ ۱۶۲۰م.) و provection (پیشروی؛ ۱۶۵۰م.) و quadrivium (چهار شاخهی ریاضی: حساب، موسیقی، هندسه و نجوم، در اصل: چهار مسیر؛ ۱۷۵۱م.) و trivial (عادی، پیش پا افتاده، در اصل: مربوط به سهراهی؛ ۱۵۸۰م.) و trivium (سه هنر زبانی: دستور، بلاغت و منطق، در اصل: سه راهی؛ ۱۷۵۱م.) و vector (بُردار؛ ۱۸۴۶م.) و vehement (برانگیخته، مشتاق، نیرومند؛ اوایل قرن پانزدهم) و vex (توهین، اسائهی ادب؛ اوایل قرن پانزدهم) و viaduct (پل تاقدار، راه روی پل بین دو دره؛ ۱۸۱۶م.) و viatic (مسافرتی؛ ۱۶۵۰م.) و vogue (شهرت، محبوبیت؛ ۱۵۷۰م.) و voyage (مسافرت؛ ۱۳۰۰م.) و wacke (نوعی سنگ، سنگفرش؛ ۱۸۰۳م.) و wag (تاب خوردن؛ اوایل قرن سیزدهم) و waggish (ادای احمقها را در آوردن؛ ۱۵۸۰م.) و wave (موج؛ میانهی قرن پانزدهم) و weigh (وزن کردن) و weight (وزن) انگلیسی.
از میان این واژگان تنها «واگون» و «فولکس واگون» به پارسی وارد شده و این نشانگر استواری ریشههای مربوط به راه و ترابری در زبانهای ایرانی است که از قدمت راهسازی و بازرگانی در این تمدن ناشی میشود. جاینامهایی مثل «[چهارراه] پارکوی» و «نروژ» هم از همینجا برخاستهاند.
در زبانهای آریایی از ریشهی «*وَز» (جاری شدن، حرکت کردن) به همین شکل دامنهای بزرگ از کلمات مشتق شده است. در زبانهای آریایی این ریشه علاوه بر معنای اصلیاش که جنبیدن و رفتن است، در سه جهت دیگر هم تعمیم یافته است. یکی در راستای مفهوم «چسباندن و وصل کردن»، دیگری در جهت «وزن کردن و بر ترازو کشیدن»، و سومی در حریم «جاری کردن آب و گنجاندن مایع» که دومی و سومی (در مفهوم موج زدن) در زبانهای اروپایی هم دیده میشود. در مقابل شاخهزایی این کلمه در پیوند با راه و ابزارهای ترابری که در زبانهای اروپایی رایج است، در زبانهای ایرانی کهن دیده نمیشود.
در زبانهای ایرانی کهن این کلمات از بن «*وَز» برخاستهاند: zaW (وَز: راندن) و itiazaW (وَزَیْتی: راهنمایی میکند) و ayzaW (وَزْیَه: محموله، بار) و artSaW (وَشْتْرَه: جانور بارکش) و azAW (وازَه: چهارپا) و azAwiriap (پَیْریوازَه: پر و لبریز شدن، طغیان رودخانه) و azAwag (گَوازَه: چوب برای راندن گاری) اوستایی، वहति (وَهَتی: بردن، راندن) و वक्ष्यति (وَکْشیاتی: حمل خواهد شد، برده خواهد شد) و उह्यते (اوهْیَتی: برده شدن، رانده شدن) و अवाहि (اَواهی: کالای برده شده، چیز ارسال شده) و वाहयति (واهَیَتی: جنباندن، باعثِ حمل چیزی شدن) و ऊढ (اودْهَه: برده شده، ربوده شده) و वह (وَهَه: او، آن، آنکس) و वाहन (واهَنَه: ارابه، گاری، اسب باربر) و वह्नि (وَهْنی: بارکش، اسب) و वह्य (وَهْیَه: کجاوه) و वाह (واهَه: جانور بارکش) و «گُواجَنَه» (چوب راندن رمه) و वाहस् (واهَس: تقدیم کردن، نثار) و «وَذهَر» (اسب گردونه) و «اودْواهَنی» (طناب) و वहित्र (وَهیتْرَه: کشتی، زورق) و प्रवह् (پْرَوَهْ: پیش برنده) و «پَریواهَه» (جنبنده) و वहतु (وَهَتو: گاو نر) و «ویواهَه» (ازدواج) سانسکریت، «پَرواز» (پرواز) و «وَزیدَن» (وزیدن) و «وِشْتِن» (رقصیدن) و «اَرْوَشْتون» (رقاص) و «آبْزَن» (آبگیر) پهلوی، «اَسْپَزَن» (چوب برای راندن اسب) تورفانی، «پَذْواز» (پرواز) و «وَز» (پریدن، وزیدن) و «گَواز» (چوب راندن گاری) پارتی، «بَیْز» (سریع حرکت کردن) و «هایْسینَه» (چشمه) و «پونوانا» (ملحق شدن، افزودن) و «هَیْس» (راندن، فرستادن) و «هینایْسَه» (سپهسالار) سکایی، «وز» (پرواز یا شنا کردن) و «م.وز» (ناگهان برخورد کردن: هم-وز) خوارزمی، «آواژِه» (آبگیر) و «فروز» (پریدن) و «نواز» (ملوان) سغدی، ܐܘܙܢܐ (آوزانا: (استخر برای غسل تعمید) سریانی، ავაზანი (اَوَزَنی: آبزن، استخر) گرجی کهن، աւազան (اَوَزَن: آبزن، آبگیر) ارمنی کهن.
در پارسی دری «وزش»، «وزان»، «وزیدن»، «پرواز»، «آبزَن» (وان مسی گرمابه)، «آوازه» (آبگیر)، «پَروَز/ فراویز» (سجاف و قاب) را داریم و در پارسی قدیم هم «گازه» (ننو، گهواره) و «بزیدن» (وزیدن، گذشتن) و «پَروَز» (اصل و نسب، نژاد) و «وَشتَن» (رقصیدن) و احتمالا «گُواز» (چوبدست، چوب برای راندن گاری) و «غَباز(ه)» (چوب برای راندن چهارپا) را داشتهایم.
در زبانهای ایرانی زنده هم این واژگان را از این بن داریم: «اَوازین» (بستن جلوی رودخانه) و «اَیْنْدَزون» (وصل کردن، چسباندن) و «اَوَزَیْن» (آبگیر، سد) آسی، «اَوَزون» (بستن جلوی رودخانه) و «وَیْزَی» (وزن، بار) و «نیوَزون» (نوشیدن) دیگوری، «واز» (شنا کردن) شغنی، «رَوَز» (پریدن) وخی، «گْوانْز(َگ)» (تاب/ تاب خوردن) و «گْوَز» (گذشتن) و «گْواز» (کانال، آبراهه) و «گْوانْز(َگ)» (گهواره، ننو) بلوچی، «بَزینَّه» (رقاص) بختیاری، «آلوَتَل» (پریدن) و «پْرِهوَتَل» (فرو افتادن) و «نیوز» (سیل و توفان) پشتون، «آوَزَن» (آبگیر) و «گَوَزَن» (چوب برای راندن چهارپا) و «خَرَزَن» (شلاق، در اصل: ابزار راندنِ خر) و «پَئروَز» (درز، شکاف) ارمنی، აბაზანა (آبازَنَه: استخر) گرجی، «گاز» (گهواره) و «گازَک» (تاب) سیستانی، «گاچ» (تاب) و «گاچو» (ننو) سیرجانی، «وَشْتَن» (جست و خیز کردن) تالشی، «وُشْتَن» (بازی کردن، جستن) مازنی.
حدسم آن است که ریشهی «وزن» هم سامی نباشد و از همین جا ناشی شده باشد، چون چنین ریشهای در سایر زبانهای سامی نداریم و مشتقهایش حتا در عربی هم اندک است. اما با همین معنی در زبانهای کهنی مثل سغدی و همچنین در «وزنه» و «وزنهبردار» و «وزنکشی» هم دیده میشود. در این حالت حالتهای صرفی سامیاش نتیجهی وامگیری این واژه در عربی و بازگشت به پارسی است، در کلماتی مثل: «موزون»، «وزین»، «توازن»، «متوازن»، «اوزان»، «وزانت» و «موازین» و «توزین» و «موازنه» و «میزان». بر این مبنا این واژگان هم از همین بن در زبانهای دیگر وامگیری شدهاند: «میزان» اردو، मीज़ान (میزان) هندی، «مِزُون» (میزان) ازبکی، «میسان» (میزان) سومالیایی، «میزانی» (میزان) سواحیلی، «میزان» پشتون،
در زبانهای هندی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: वाहन (واهَن: گاری، ارابه) هندی، ವಾಹನ (واهَنَه: گاری، ارابه) کانادا، വാഹനം (واهَنَم: گاری، جانور بارکش) مالایالام، வாகனம் (واکَنَم: گاری، جانور بارکش) تامیلی، వాహనము (واهَنَمو: گاری، جانور بارکش) تلوگو،
برخی از این کلمات در زبانهای دیگر نیز وامگیری شدهاند: «وَهَنَه/ وُهُنُو» (ارابه، گاری) اندونزیایی، «واهَنَه» (ارابه، گاری) جاوهای کهن، ꦮꦲꦤ (وَهَنَه: ارابه، گاری) جاوهای
در شعر و ادب پارسی این واژگان بسیار به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «بدو گفت من خویش گرسیوزم به شاه آفریدون کشد پَروَزَم»
و:«همی خون دام و دد و مرد و زن بگیرد کند در یکی آبزن»
مولانای بلخی: «بنگر که چون دل گرفتهست بر گِرد قبام چون فراویز»
و: «ای خضر راستین گوهر دریاست این از تو در این آستین همچو فراویزِ من»