ریشهی پیشاهندواروپایی «*prek» به معنای «پرسیدن» در زبانهای کهن اروپایی چنین کلماتی را پدید آورده است: poscere (پرسیدن، درخواست کردن، صدا زدن کسی) و precari (دعا، طلب، گدایی) و prex (دعا) و procus (خواستگار) و postulare (ادعا کردن، متهم کردن، سنجیدن، پرسیدن) و deprecationem (دعای دفع بلا) لاتین، fregna (پرسیدن) نردیک کهن، deprecation (دعای دفع بلا) و proiier / preier (دعا کردن؛ ۹۰۰ م.) فرانسوی کهن، fræġnian/freġnan/frignan (پرسیدن) و frain (پرسش) انگلیسی کهن، preien (دعا کردن) انگلیسی میانه، gifrëgnan (آزمودن، تجربه کردن) و fragen (پرسیدن) آلمانی کهن،𐍆𐍂𐌰𐌹𐌷𐌽𐌰𐌽 (فْرایْهْنان: پرسیدن، تحقیق کردن) و 𐌲𐌰𐍆𐍂𐌰𐌹𐌷𐌽𐌰𐌽 (گافْرایْهْنان: پرسوجو کردن، پی بردن) گتی، fregnan (پرسیدن) ساکسونی کهن، просити (پْرُوسیتی: پرسیدن) و въпросити (ووپْرُسیتی: درخواست کردن، طلب کردن) اسلاوی کهن کلیسایی، fræghnæ (پرسیدن) دانمارکی کهن، fræghna (پرسیدن) سوئدی کهن،
از این ریشه در زبانهای زندهی اروپایی چنین واژگانی را سراغ داریم: проси́ть (پْرُوسیتْیْ: پرسیدن) و запро́с(زاپْرُس: درخواست، تحقیق) و вопро́с (وُپْرُس: پرسش، مسئله) و опроси́ть (اُوپْرُسیتْیْ: تحقیق کردن، آزمودن) و проше́ние (پْرُشِنییِه: تقاضانامه) روسی، prašyti (پرسیدن) لیتوانیایی، forschen (پرسیدن) آلمانی، prier (دعا کردن) و prière (دعا) و postuler (فرض کردن، قیاس کردن) فرانسوی، postulare (فرض کردن، قیاس کردن) و pregare (دعا کردن) ایتالیایی، postular (فرض کردن) پرتغالی، postular (فرض کردن) و pregar/ precar (دعا کردن) اسپانیایی، postuli (فرض کردن، قیاس کردن) اسپرانتو، frain/ frayn (پرسش) اسکات، fregna (پرسیدن) ایسلندی، prigari (دعا کردن) سیسیلی،
در زبان انگلیسی از این ریشه چنین کلماتی زاده شدهاند: postulate (تقاضا کردن، فرض کردن، لازم دانستن؛ ۱۵۳۰م.)، deprecate (برای دفع بلا دعا کردن؛ ۱۶۲۰م.)، deprecation (دعای دفع بلا؛ ۱۵۰۰م.)، expostulate (دعوی داشتن، جروبحث کردن؛ ۱۵۳۰م.)، imprecation (نفرین، دعای بد؛ میانهی قرن پانزدهم)، pray (دعا کردن؛ ۱۳۰۰م.)، prayer (دعا؛ ۱۳۰۰م.)، precarious (تاییدیهی رسمی؛ ۱۶۴۰م.).
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*پْرْس» تبدیل شده و همان معنای اصلیاش را حفظ کرده است. در زبانهای کهن ایرانی از اینجا چنین واژگانی برخاسته است: itiasvrvp (پَرَسَیْنی: پرسیدن) و sarf (فْرَس: پرسش) و sarfitiap (پَیْتیفْرَس: استفسار، پرسوجو) و sarfmah (هَمْفْرَس: مشورت، مذاکره) و Asarf/ Asarvf (فَرَسا/ فْرَسا: پرسش، تحقیق) و anSarf (فْرَشْنَه: گفتگو، مذاکره) و itSrap (پَرْشْتی: مجادله، بگومگو) و ratSxarfitiap (پَیْتیفْرَخْشْتَر: پرسشگر) و itSrapitiap (پَیْتیپَرْشْتی: کندوکاو، تحقیق) و sarfA (آفْرَس: مشورت) اوستایی، प्राश् (پْراس: محاکمه) و (پْرَسْتَر: پرسنده) و प्रश्न (پْرَسْنَه: تحقیق) و (پْرَسْنین: پرسنده) و (سَمْپْرَسْنَه: گفتگو، کنکاش) و पृच्छति (پْرْچَتی: پرسیدن) سانسکریت، 𐎱𐎼𐎿𐎠𐎷𐎹 (پَرْسامییْ: پرسیدن، بازخواست کردن) و 𐎳𐎼𐎰 (فْرَث: بازخواست، کیفر) و «پَیْتیفْرَث» (بازخواست، استفسار) پارسی باستان، 𑀧𑀼𑀘𑁆𑀙𑀇(پوچَّئی: پرسیدن) پراکریت مهاراستری، 𑀧𑀼𑀘𑁆𑀙𑀤𑀺(پوچَّدی: پرسیدن) پراکریت ساوراسنی، 𐨤𐨿𐨪𐨁𐨖𐨟𐨁 / 𐨤𐨃𐨖𐨟𐨁 (پْریچَتی/ پْرْچَتی: پرسیدن) پراکریت نیا، «پوچَّتی» (پرسیدن) پالی، «پورْسیتَن» (پرسیدن) و «پادیفْراهْ» (پادفره، تاوان) پهلوی، «پادیفْراس» (پادفره، تاوان) پارتی، «پادیفْراهْ» (پادفره، تاوان) و «پورْس» (پرسش) و «پَهیبورْس» (بلند خواندن، از بر خواندن) و «پورْساذَن» (پرسیدن) و «پَذْپورْس» (از بر خواندن) و «ویفْراس» (آموختن) و «ویفْراسْتَن» (یاد گرفتن) تورفانی، «پرس/ پس» (درخواست) و «فشت» (پرسیدن) و «پتبس» (خواندن) و «پاتْفْراس» (شکنجه، استنطاق) سغدی، «پش/ بش» (پرسیدن) خوارزمی، porsodo (پُرْسُدُو: پرسیدن) بلخی، «پولْس» (پرسیدن) و «اَوراسّ» (آگاه کردن، مشورت) سکایی، aksrpa (اپرسکا: بازرس) و srpytp (پتیپرس: بازجویی، بازپرسی) آرامی، հարցանեմ (هَرْتْسانِم: پرسیدن، تحقیق کردن) و հարց (هَرْتْس: پرسش، درخواست، آزمون) و հարցուկ (هَرْتْسوک: پیشگو، غیبگو) و հարսն (هَرْسْن: عروس، پری، در اصل یعنی: طلبشده) و հարսանեկան (هَرْسَنِکان: عروسانه، زناشویی) و հարսնազգեստ (هَرْسَنَزْگِست: لباس عروسی) و հարցումն (هَرْتْسْومْن: بازپرسی، درخواست) ارمنی کهن، «پارْک» (پرسیدن) تخاری الف و ب،
در پارسی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: «پرسیدن»، «پرسش»، «پرسشگر»، «پرسانپرسان»، «پرسه»، «پَرسه زدن» (در اصل یعنی گدایی کردن)، «پادافره»، «پرسوجو»، «احوالپرسی»، «همهپرسی»، «همپرسگی»، «بازپرس»، «بازپرسی کردن»، «پرسشنامه»، «نگوونپرس»،
در سایر زبانهای زندهی ایرانی هم از اینجا چنین واژگانی برخاستهاند: «پیرْس/ پیرْسون» (پرسیدن) و «خَرْس/ خَرْز» (عروس نامزد) کردی، «هَرْس» (عروس نامزد) زازا، (پورْسیشْن: پرسش) و (پَتوهاس: پادافره) ارمنی، «هَنْبَسْتَه» (خبر جستن، معرف همپرسی) عربی، հարց (هَرْتْس: پرسش، درخواست، آزمون) و հարս (هَرْس: عروس، نامزد) و հարցնել (هَرْتسانِل: درخواست کردن، پرسیدن) و հարցումն (هَرْتْسْومْن: بازپرسی، درخواست) و հարսանեկան (هَرْسَنِکان: مربوط به زناشویی) ارمنی، «پوچْنا» (پرسش) اردو،
حدسم آن است که نام شهر «هَرسین» در کرمانشاه و روستایی نزدیک سنندج است، از «هَرْسْن» ارمنی کهن و «خَرْس» کردی آمده باشد به معنای «عروس». نظر آقای کیومرث رحیمی در کتاب «هرسین در گسترهی تاریخ» که آن را از نام ایزد ماه حران یعنی سین مشتق میداند، نادرست مینماید. این نام ولی کهن است و در اسناد اکدی دوران شروکین دوم شاه آشور دو بار از شهری به اسم «هَرزینو/ خَرزینو» یاد شده است که در قلمرو ماد قرار داشته و باید همینجا بوده باشد. دوران شروکین دوم (اواخر قرن هشتم پ.م) زمانی است که جمعیت آریایی در این ناحیه مستقر بوده و برآمدن نامی با این ریشه در آنجا محتمل مینماید.
در زبانهای هندی از این ریشه چنین کلماتی زاده شدهاند:पूछना (پوچْنا: پرسش) و प्रश्न(پْرَسْنَه: پرسش، آزمون) هندی، पुसणे (پوسَنَه: پرسیدن) وपृछणे (پْرْچَنِه: پرسیدن، درخواست کردن) مراثی کهن، पुसणे(پوسْنِه: پرسیدن) و प्रश्न(پْرَسْنَه: پرسش) مراثی، «پوچِل» (پرسیدن) کولی، पूछिवउं (پوچیواو: پرسیدن) گجراتی کهن، પૂછવું(پوچْوو: پرسیدن) گجراتی، ಪ್ರಶ್ನೆ(پْرَسْنِه: پرسش، آزمون) کانادا، ਪ੍ਰਸ਼ਨ(پْرْسَن: پرسش، آزمون) پنجابی، பிரச்சனை(پیرَچَّنَئی: پرسش) تامیلی، ప్రశ్న (پْرَسْنَه: پرسش، آزمون) تلوگو،
برخی از این واژگان در زبانهای دیگر نیز وامگیری شدهاند: ပြဿနာ(پْرَسَّنَه: پرسش، آزمون) برمهای، បញ្ហា (بَنْها: پرسش) خمر، प्रश्न(پْرَسْنَه: پرسش، آزمون) نپالی،
واژگان برآمده از این ریشه در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «که امروز بادافرهی ایزدی است مکافات بد را ز یزدان بدی است»
بابا طاهر عریان: «اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم كه اين چين است و آن چون
يكی را میدهی صد گونه نعمت يكی را نان جو آلوده در خون »
نظامی گنجوی: «بپرسیدند کز طفلان خوری خار ز پیران کین کشی چون باشد این کار»
مولانای بلخی: «سر راه نشستیم و نشستیم و شب افتاد بپرسید بپرسید که آن ماه کجا رفت »
و: «این خانه که پیوسته در او بانگ چغانهست از خواجه بپرسید که این خانه چه خانهست»
عبدالواسع همدانی: «حال هیچ آشنا نمیپرسی؟ یا همین حال ما نمیپرسی؟»