ریشهی پیشاهندواروپایی «*pel» به معنای «پوشاندن» در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدید آورده است: pelth (پِلْتِه: سپر کوچک) و pelma (پِلْما: کف پا) و peltasths (پِلْتاسْتِس: سپردار، سرباز سبک اسلحه) یونانی، pelta (سپر کوچک) و peltifer (سپردار) و pellis (پوست) و peltastes (فلاخنانداز، سرباز سبک اسلحه) و pallium (دستمال پارچهای) لاتین، fjall/ fell (پوست) نردیک کهن، fel (پوست) و felm (غشاء، پوسته) آلمانی کهن، fell (پوسته، پوست) و filmen (غشاء، پوست) انگلیسی کهن، filme (غشاء، پوست) انگلیسی میانه، fel (پوست) و filmene (غشاء، پوست) فریزی کهن، fel (پوست) ساکسونی کهن و هلندی کهن، vel (پوست) و velm/ vilm (غشاء، پوست) هلندی میانه، пелена (پِلِنا: پوشک بچه) اسلاوی کهن کهن، пелена / ⱂⰵⰾⰵⱀⰰ (پِلِنا: پوشک بچه) اسلاوی کهن کلیسایی، fiæl (پوست) سوئدی کهن، 𐍆𐌰𐌿𐍂𐌰𐍆𐌹𐌻𐌻𐌹 (فاورافیلّی: ختنه نشده) و 𐍆𐌹𐌻𐌻𐌴𐌹𐌽𐍃 (فیلِّیْنْس: چرمی، پوستی) و 𐍆𐌹𐌻𐌷𐌰𐌽 (فیلْهان: پوشاندن) گتی، fjæla (پوشاندن) سوئدی کهن،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: pelte (سپر) و peltaste (چریک، سرباز سبک اسلحه) فرانسوی، peltast (پیادهنظام سبک اسلحه، چریک) و film (ورقهی نازک، فیلم) انگلیسی، Peltast (چریک، سرباز سبک اسلحه) و Fell (پوست) آلمانی، peltasta (چریک، سرباز سبک اسلحه) اسپانیایی، pielucha (پوشک بچه) و peltasta (سرباز سبک اسلحه) لهستانی، paritasta (چریک، سرباز سبک اسلحه) سیسیلی، плёнка (پْلِنْکا: ورقهی نازک، فیلم) بلاروسی، plama (لکه) لهستان، plena (غشاء) و plena (پوشک بچه) چک، plẹ́na (غشاء، پوشش نازک) اسلوونیایی، пліна́ (پْلینا: غشاء) و плінь (پُلین: ورقهی نازک) اوکراینی، плёнка (پْلیْونْکا: ورقهی نازک، فیلم) و плена́ (پْلِنا: غشاء) و пелена́ (پِلِنا: پوشک بچه) روسی، пе̏лена (پوشک بچه) بلغاری و مقدونی و صربی-کروآتی، fjell/ fille (پوست) نروژی، fjall (پوست) سوئدی، fell (پوست) ایسلندی، pall (دستمال پارچهای) ولشی، pala (دستمال پارچهای) رومانیایی، pala (پوشاندن) لیتوانیایی، fjæle (پوشاندن) دانمارکی،
مهمترین واژهای که از این رده در پارسی نو وامگیری شده «فیلم» است و مشتقهایش: «فیلمسازی»، «فیلمی»، «فیلم کردن»، «فیلم گرفتن»،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*پَر» (پوشاندن، احاطه کردن) و «*پَت» (پوشش، پشم) احتمالا «*پَر» (محکوم کردن) را به دست داده است که همه را یکجا وارسی میکنم. این ریشهها در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آوردهاند: 𒉺𒆷𒄴𒊭𒀸 (پالاخْشاش: پارچه، پوشش) هیتی، rap (پَر: محکوم کردن، گرفتار کردن) اوستایی، पट«پَتَه» (پوشش، جامه) سانسکریت، «پَرْتَک» (پرده) پهلوی، «پورْدَگ» (مقصر) تورفانی، «اپرتک» (گناهکار) و «خْشیمپَرْتی» (فلک، آسمان، در اصل یعنی: گنبد نیلگون) سغدی، «پادَکَه» (پرده) و «پْراس» (پلاس) و «پَلاسدوز» خوارزمی، (پَرْدَکَش/ پَرْدَشْک: پردهدار، حاجب، در اصل: پردهکِش) آرامی، (پَرْدَقا: خیمهی شکارچیان) سریانی،
در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شدهاند: «پرده»، «پردهدار»، «پردهنشین»، «بیپرده»، «پرده»، «پردگیان»، «بیپرده»، «پردهنشین»، «چوبپرده»، «پردهدار»، «نیمپرده»، «پلاس»، «جلوپلاس»، «پلاسدوز»، «پلاسپوش»، «پیله»، «پتو»، «پلک»،
چنان که از این فهرست برمیآید، به نظرم «پلاس» (لباس پشمی ستبر) هم از همین ریشه برخاسته باشد و این واژهایست که دربارهاش در فرهنگهای ریشهشناسی چندان ننوشتهاند. همچنین «پرده» را به همین بن مربوط میدانم و این در مقابل برداشتی است که این کلمه را از «پَرَه» (پیش) و «دِه» (نهادن) مرکب میداند. در ضمن «پتو» و «پلک» را هم خویشاوند با همین خانواده گرفتهام و این مخالف با نظر آیلرس است که میگوید آن بنی متفاوت است و دکتر حسندوست هم با او موافقتی ضمنی دارد.
حدس دیگرم آن است که کلمهی «پَتی» به معنای «برهنه، بیلباس» از واژگونگی معنایی در همین ریشهی «*پَت» ناشی شده و با «پتو» همریشه باشد. در این حالت این کلمات هم از این خانواده محسوب میشوند: «پَتی» (لخت)، «پاپتی» (بیسروپا، پابرهنه)، «لختوپتی»
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمدهاند: «پَرونَگ» (لباس زنانه) و «پَت» (کرک بز) پشتون، «پَرْداج/ پَرْداچ» (لباس زنانه، زیور عروس) و «پَلْک» (پلک) بلوچی، «بَرْدایَه» (پردهدار، حاجب) و «بَلاس» (پلاس) عربی، «پَرْدِه» (سرشیر، غشای چربی روی سطل ماست) و «پُت» (کرک و پر مرغ) خوری، «پَیْلَیْز» (پلاس) و «تَیْفالَیْ» (پلک) آسی، ոսկիապատ (اُسْکیاپَت: زراندود، طلاکاری شده) و «پَرْتِل» (پوشاندن) و «پاتِنیچ» (سایهبان، پوشش) و «پارتاوُرِل» (سرزنش) ارمنی، ფერდე (پِرْدِه: پرده) لاز، ფარდა (پَرْدَه: پرده) و «پارْداگِبا» (با پرده جدا کردن) گرجی، «پِرْدِه» (پرده، حرم) ترکی، перде (پِرْدِه: پرده) قزاقی، perde «پرده» آلبانیایی، пәрҙә (پَرْذَه: پرده) باشکیری، «پَرْدَه» (پرده) ازبکی، «پَلاس» شغنی، «پَلَک» (پلک) و «پاتْک» (مژگان) و «پَلاس» وخی، «پَلاهْوَری» (درویش، پلاسپوش) پارسی یهودی، «پُتو» (پشمالو) کرمانی، plah (پوشاندن) آلبانیایی، «پَتْک» (موی زائد، پشم الاغ) سیستانی، «پوثْچ» (پلک) شغنی، «پَکاک» (پلک) اورموری، و شاید «پَلَه» (موی سر) اسفراینی و دوانی.
در زبانهای هندی از این واژگان از این تبار وارد شدهاند: ਪਰਦਾ/ पर्दा (پَرْدِه/ پَرْدا: پرده) و पट्ट (پَتَّه: کهنه پارچه) و पटल (پَتَلَه: پشتبام، پوشش، قطعه) هندی، «پَرْدا» (پرده) پنجابی، പർദ്ദ (پَرْدّا: پرده) مالایالام، পর্দা (پُرْدَه: پرده) بنگالی،
برخی از این واژگان به زبانهای دیگر هم راه یافتهاند: purde (پرده، حریم) انگلیسی، перде́ (پِرْدِه: پرده) بلغاری و مقدونی و صربی-کروآتی، mperntes (بِرْنْتِس: پرده) یونانی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی زیاد به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: « دو دل پر ز کینه یکی دل به جای برفتند هر سه به پرده سرای »
خیام نیشابوری: «ای که از روح جدا خواهی رفت در پردهی اسرار فنا خواهی رفت»
حافظ شیرازی: «در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری وآن پردهنشین باشد »