ریشهی پیشاهندواروپایی «*bhengh» به معنای «چاق، قطور» چندان زایا نبوده و در هردوشاخهی ایرانی و اروپایی شماری اندک از کلمات را به دست داده است. در زبانهای اروپایی این واژگان از این ریشه برخاستهاند: pacus (پاخوس: ستبر) و pacos (پاخُس: چاقی) و apacos (آپاخُس: لاغر) و pacusarkos (پَخوسارْکُس: چاق) یونانی، bingr (تپه، کومه) نُردیک کهن، bungo (حباب، ورم) آلمانی کهن، biezs (ضخیم) لاتویایی، pachyderme (پوست کلفت؛ ۱۶۰۰م.، در زیستشناسی؛ ۱۷۹۷م.) فرانسوی، pachysandra (نوعی گیاه کوچک همیشه سبز با برگ ضخیم؛ ۱۸۱۳م.) و pachycephalus (نام نوعی جانور، یعنی: دارای کلهی پوست کلفت؛ ۱۸۹۰م.) و pachycephalosaurus (نام نوعی دایناسور) انگلیسی،
در زبانهای آریایی این ریشه به بن «*بَجوش/ *بَزولَس» تحول یافته و در زبانهای باستانی ایرانی این کلمات را پدید آورده است: 𒉺𒀭𒆪𒍑 (پانْکوش: جمعیت، مردم، جماعت، همه) و «پَنْکو» (همه، کل) هیتی، hazLb (بَزَهْ: بلند، ژرف) و itiazLb (بازَیْتی: ستبر ساختن، محکم کردن) و zabad/ hazabad (دَبَز/ دَبَزَهْ: یاری، حمایت) و zab (بَز: یاری کردن) و zabItiap (پَیْتیبَز: به هم کمک کردن) و tNawzvb (بَزْوَنْت: محکم) و unSab (بَشْنو: ارتفاع) اوستایی، बहु (بَهو: فراوان، خیلی) و बहुक (بَهوکَه: گرانقیمت) و बंहते (بَمْهَتی: تقویت کردن، زیاد کردن) و बाढ (بادْهَه: قوی، کلفت) و बाळ्ह (بالْهَه: نیرومند، استوار) و बहुल (بَهولَه: ستبر، زمخت) و बहुत्व (بَهوتْوَه: فراوانی، تکثر، اکثریت) و बहुव्रीहि (بَهووْریهی: زمیندار، ثروتمند، در اصل یعنی: مالک برنجهای بسیار) سانسکریت، 𑀩𑀳𑀼𑀮 (بَهولَه: فراوان، زیاد) و 𑀩𑀳𑀼𑀓 (بَهوکَه: گرانبها) پراکریت مهاراستری، 𑀩𑀳𑀼𑀕 (بَهوگَه: گرانبها) و 𑀩𑀳𑀼𑀮 (بَهولَه: فراوان، زیاد) پراکریت ساوراسنی، «بَهولَه» (فراوان، زیاد) و «بُهو» (خیلی) و «بَهوکَه» (گرانبها) پالی، «بَز» (یاری گرفتن) پارتی، «بَیْسْیَه» (کلفت) و «بَس» (شایسته) و «ذبیک» (ستبر) خوارزمی، բազում (بَزوم: زیاد، بزرگ، پرشمار، ستبر) و բազմերանգ (بازْمِرَنْگ: رنگارنگ، چندرنگ) و բազմութիւն (بازْموتْیون: پرشمار، شلوغ، فراوان، جمعیت) ارمنی کهن،
در زبانهای زندهی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی بازماندهاند: «پَخ» (پهن، کلفت) و «دَبْز» (کلفتی، ضخامت) و شاید «پخمه» (چاق و خپل، اگر که ریشهی این کلمه اَپَخْمَک پهلوی به معنای ناپخته نباشد) پارسی، «باز(ی)» (فراوانی) و«بَزّ» (کلفت) بلوچی، «بَیْزین» (ستبر) آسی، «دیوَسْک» (عضلهی ساق پا) شغنی، «دَووز» (ستبر) یزغلامی، «بُو» (زیاد) کلاشی، բազում (بازوم: زیاد، فراوان) و բազմաթերթ (بازْماتِرْت: [در گیاهشناسی] پرگلبرگ، دارای گلبرگهای جدا) و բազմազգ (بازْمَزْگ: چند ملیتی) و բազմանդամ (بازْمانْدَم: [در ریاضیات] معادلهی چند جملهای) و բազմազան (بازْمازان: متنوع، گوناگون) ارمنی
در زبانهای هندی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: बहुत्व/ बहुत (بَهوتْوَه/ بَهوت: فراوانی، تکثر، اکثریت) هندی، বহুত (بَهوت: زیاد، خیلی) و বহুল (بُهول: سرشار، فراوان) و বহু (بُهو: چندین، فراوان) آسامی، বহুত (بُهوت: زیاد، بسیار) بنگالی، ਬਹੁਤ (بَهوت: زیاد، خیلی) پنجابی، «بوت» (خیلی، فراوان) و «بوخْلُو» (زیاد) کولی، బహుత్వము (بَهوتْوَمو: زیاد، خیلی) تلوگو، बहुल (بَهولَه: زیاد، فراوان) گجراتی کهن، બહુ (بَهو: زیاد، فراوان) گجراتی، «بَورا» (زیاد، خیلی) کاچّی،
این واژگان در برخی زبانهای دیگر هم وارد شدهاند: «بَهو» (زیاد) جاوهای کهن، ꦧꦲꦸ (بَهو: زیاد، فراوان) جاوهای، «بَو» (زیاد) اندونزیایی،
واژگان پارسی یاد شده عامیانه بوده و در زبان رسمی و متون ادبی به کار گرفته نشدهاند.