پاوه


آخرین به روزرسانی:
پاوه


          ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*peue» در زبان‌های اروپایی به ریشه‌ی «*peu» و در زبان‌های آریایی به ریشه‌ی «*پَوْ» منتهی شده است. در زبان‌های اروپایی کهن این واژگان از آن برخاسته‌اند: 𐌐𐌄𐌀𐌉 (پیوس: پارسا) ماروسینی، 𐌐𐌉𐌉𐌇𐌉𐌞𐌝 (پیهویی: پاکیزه) اُسکان، 𐌐𐌄𐌔 (پِس: پاکیزه) پایلینگی، و 𐌐𐌉𐌇𐌏𐌌 (پیهُوم: تمیز) وُلسکی، purus (تمیز، پاک) و putus (تمیز، شفاف) و purare (پاک کردن) و purificare (پاکیزه ساختن، تطهیر کردن) و pius (مؤمن، درستکار) و expiationem (تاوان دادن، جبران گناه) و purgatorium (عالم برزخ؛ قرن دوازدهم) لاتین، pur (ساده، مطلق، ناآلوده؛ قرن دوازدهم) و purgier (پاکیزه کردن، تصفیه کردن؛ قرن دوازدهم) و purgatoire (برزخ) و purefier (تطهیر کردن؛ قرن دوازدهم) و purete (حقیقت محض) و puree (پوره، غذای خمیری) و purer (خالص کردن، یکدست کردن) فرانسوی کهن، Purer (صاف کردن مایع) فرانسوی کهن فلاندری، purlamb (بره‌ی سفید یکدست) انگلیسی کهن، pur (بی‌آلایش،خالص) انگلیسی میانه، ur (تازه، نو) ایرلندی میانه، fowen (صافی) آلمانی کهن،

در زبان‌های اروپایی زنده هم این مشتق‌ها را از این خاستگاه سراغ داریم: purin (ماده‌ی بلوری برآمده از اسید اوریک؛ ۱۸۹۸م.) و Püree (پوره، غذای خمیری) آلمانی، purée (پوره، غذای خمیری) لهستانی، puré (پوره، غذای خمیری) اسپانیایی، piure (پوره، غذای خمیری) رومانیایی، purger (پاک کردن، اعاده‌ی حیثیت) و Purism (جنبشی هنر که هوادار بازنمایی اشیای واقعی و مخالفت کوبیسم بود؛ ۱۹۲۱م.) و pureté (معصومیت، پارسایی) و purée (پوره، غذای خمیری) فرانسوی، puree (پوره، غذای خمیری) و pure (پاکیزه؛ میانه‌ی قرن سیزدهم) و pious (پرهیزگار؛ میانه‌ی قرن پانزدهم) و expiation (تاوان دادن، جبران کردن خطا؛ اوایل قرن پانزدهم) و pour (لبریز کردن؛ ۱۳۰۰م.) و purblind (کاملا کور؛ ۱۳۰۰م.) و pureblood (جانور نژاده، اسب تخمی؛ ۱۷۵۱م.، اصیل‌زاده، اشرافی؛ ۱۸۵۱م.) و purge (اعاده‌ی حیثیت؛ ۱۳۰۰م.) و purgatory (عالم برزخ) و purify (تطهیر کردن، پاک کردن؛ اواسط قرن چهاردهم) و purism ([در زبان] سره‌گرایی؛ ۱۸۰۳م.) و purity (پارسایی، پاکیزگی؛ ۱۲۰۰م.) و puritan (فرقه‌ای مسیحی از زیرشاخه‌های پروتستانیسم انگلیسی؛ ۱۵۶۰م.) انگلیسی، 

اسم باز آلی «پورین» و نام چند پاپ «پیوس» هم از اینجا گرفته شده است. در میان این واژگان در پارسی جدید «پوره» وامگیری شده‌ و به همین ترتیب פִּירֵה (پیرِه: پوره، غذای خمیری) عبری را هم داریم.

         در زبان‌های آریایی این بن به ریشه‌ی «*پَوْ» تبدیل شده و در زبان‌های کهن ایرانی این واژگان از آن برخاسته‌اند: akitiUp (پوئیتیکَه: پاک کننده، تطهیرگر) اوستایی، पवयति (پَوَیَتی: پاک شدن، تطهیر شدن) و पवते (پَوَتی: تطهیر کردن، پاک کردن) و पवयति (پَوَیَتی: پاکسازی، تطهیر) و पुनाति (پونَتی: تطهیر کردن) و पूत (پوتَهْ: پاک) و पावक (پاوَکَه: پاکیزه، مطهر) و पावन (پاوَنَه: مقدس، مطهر) و पवन (پَوَنَه: غربال) و «پوتْریمَه» (پاکیزه) و पुनाति (پوناتی: تمیز کردن) و पवित्र (پَویتْرَه: تطهیر کننده، مقدس) و «دَنْتَه‌ پَوَنَه» (خلال دندان) و «پَوا» (تطهیر) و पूति (پوتی: نظافت) سانسکریت، 𑀧𑀼𑀡𑀇 (پونائی: تمیز) پراکریت مهاراستری، «پَویتَّه» (مطهر، پاک) پالی، «پاک» (تمیز) و «پاکیزَگ» (پاکیزه) و «پوئیدیگ» (خلیج فارس، در اصل یعنی: پاکیزه) پهلوی، «پاک/ پاق» (پاک) تورفانی، «پَواگ» (پارسا، مقدس) و «پَواگیفْت» (تطهیر) و «پَواگِن» (خالص، محض) پارتی، «پا» (پاک) سکایی،

حدس می‌زنم نام شهر «پاوه» هم از همین جا آمده باشد، و این از اسم سرداری ساسانی به اسم «پاو» گرفته شده که احتمالا نامش «پارسا، پاک» معنی می‌داده است. تعبیر «کامل، مطلق، همه» که در زبان‌های اروپایی به این ریشه منسوب شده در زبان‌های ایرانی هم وجود دارد، به همین خاطر «پاک» همچون صفتی برای چیزهای کامل و خالص و یکسره نیز به کار گرفته می‌شود، و مشابهش را در «فَگ» (کافی،‌ بس) آسی هم می‌بینیم. این دلالت از قدیم بر این واژه سوار بوده است. چنان که فردوسی در داستان فریدون می‌گوید:

«از آن رفتن جندل و رای خویش                 سخن‌ها همه پاک بنهاد پیش»

و: «فرود آمد از باره، بوسید خاک                بگفت آن کجا گفت و بشنید پاک»

در این بین به ویژه واژه‌ی «پاک» در پارسی جدید زایا و شکوفا بوده و چندین ترکیب مهم از آن برخاسته که بسیاری‌شان نو هستند: «پاکیزه»، «پاکدست»، «پاکبان»، «مدادپاک‌کن»، «برف‌پاک‌کن»، «پاکستان»، «پاکسازی»، «چشم‌پاک»، «پاک‌روان»، «پاکدامن»، «پاک‌سرشت»، «پاکدل»، «ناپاک»، «پاکدین»،‌ «پاکزاد»، «پاکدشت»، «مدادپاک‌کن»، . 

کلمه‌ی «پاکباز» هم از اینجا آمده و به معنای قماربازی است که بر سر هرچه دارد بازی می‌کند و می‌بازد. آبایف که به حرکت موازی این ریشه در زبان‌های اروپایی و منتهی شدن به همین ریشه توجهی نداشته، نوشته که بر مبنای این معنا «پاک» از ریشه‌ی ایرانی «*آپ» به معنای «یافتن، به دست آوردن» مشتق شده و آن را به بن هندواروپایی «*apaka» مربوط کرده که در ضمن در پارسی قدیم «آیَفت» (هدیه، حاجت) را هم به دست داده است. نظر آبایف به نظرم نادرست است و میان این کلمات فاصله‌ی معنایی مهمی وجود دارد. 

در زبان‌های زنده‌ی ایرانی دیگر از این ریشه این کلمات را داریم: «پاک» ترکی و اویغوری و آرانی و اردو و هندی و گیلکی و مازنی و زازا و گورانی، «پُک» ازبکی، «پَک» ترکمنی، «پاگْزُو» یدغه و «پاغْزِه» سنگلیچی، «پاک/ پاقیژ» کردی شمالی، «پُوک» هَرزَنی، փաք (پاک) ارمنی، ფაღი (پَگی) لاز، «پاک» اردو، که همگی «پاک» معنی می‌دهند.

از این ریشه در زبان‌های هندی این واژگان را می‌شناسیم که اغلبشان از پارسی وامگیری شده‌اند: पाक (پاکَه: پاک) هندی قدیم، पाक (پاک) و पवित्र (پَویتْرَه: مطهر، مقدس) هندی، पाक (پاک) مایثیلی،ਪਾਕੁ  (پاکو: پاک) پنجابی قدیم، ਪਾਕ (پاک) پنجابی، পাক (پَک: پاک) آسامی، পাক (پاک) و পবিত্র (پُبیتْرُو: مقدس) بنگالی، પાક (پاک) گجراتی، पाकु (پاک) سندی، 

         برخی از این واژگان در زبان‌های دیگر هم وامگیری شده است: บพิตร (بَء پیت: مطهر، پاک) تای، បពិត្រ (بَپیت: مطهر، مقدس) خمر، 

واژه‌ی پاک و مشتق‌هایش فراوان در شعر پارسی به کار گرفته شده است. از «ناگه برود ز تن روان پاکت» خیام گرفته تا «عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت» حافظ. در شاهنامه یکی از بالاترین بسامدهای به کارگیری «پاک» را می‌بینیم و فردوسی ترکیب‌های بسیار متنوعی از آن را به کار گرفته است: 

«بگوی ای خردمند پاکیزه‌رای           سخن گر به راز است، با ما سرای»

و: «همان از دل پاک و پاکیزه‌ کیش     به آبشخور آری همی گرگ و میش»

و: «چنین است گیهان ناپاک‌رای         به هر باد خیره بجنبد ز جای»