ریشهی پیشاهندواروپایی «*ken/ *sken» به معنای «تازه، جوان» در زبانهای کهن اروپایی چنین کلماتی را پدید آورده است: kainos (کایْنُوس: تازه، نو) و kainoths (کایْنُوتِس: تازگی) و kainw (تازه میکنم، تغییر میدهم) یونانی، recens (جدید، نو) لاتین، cennan (زاییدن، باردار شدن) انگلیسی کهن، cenel (نژاد، نوع) و cet (آغازین، اولی) و cana (توله) و cain (خوب، عالی) ایرلندی کهن، bachgen (پسربچه) و cein (خوب، عالی) و ceneu (توله) ولش میانه، kent (اولی، نوزاد) و ken (خوب، عالی) و kenow (توله) برتون، начѧти (نَچِتی: آغاز کردن) و начинати (نَچینَتی: شروع کردن) و начѧтъкъ (نَچِتوکو: ابتدا، منشأ) و чѧдо/ ⱍⱔⰴⱁ (چِدُو: نوزاد، بچه) و щенѧ (شْچِنِه: توله، بچهی جانور) اسلاوی کهن کلیسایی، начѧти (نَچِتی: آغاز کردن) و щадок (شْچَدُوک: نوزاد) و чадо (چَدُو: بچه، نوزاد) و щенѧ (شْچِنِه: توله، بچهی جانور) اسلاوی کهن شرقی، čieti (شروع کردن) و štěně (توله) چک کهن،
از این ریشه در زبانهای زندهی اروپایی چنین واژگانی را سراغ داریم: нача́ти (نَچَتی: شروع کردن) اوکراینی، нача́ть(نَچَتْیْ: شروع کردن) و ча́до (چَدُو: بچه، نوزاد) روسی، нача́ць (نَچَتْسْیْ: شروع کردن) و че́до /че́ндо / ча́до (چِدُو/ چِنْدُو/ چَدُو: بچه، نوزاد) و щене́ (شْتِنِه: توله) بلغاری، наче́на (نَچِنَه: شروع کردن) بلاروسی، начне (نَچْنِه: شروع کردن) و чедо (چِدُو: بچه) مقدونی، на̀че̄ти (نَچِتی: شروع کردن) و че̏до (چِدُو: بچه) و щене́ (شْتِنِه: توله) صربی-کروآتی، načít (شروع کردن) و čáda/ čado/ čiado (بچه) و štěně (توله) چک، nacząć (شروع کردن) و و szczenie (توله) لهستانی، recien/ reciente (تازه، اخیر) اسپانیایی، recente/ recem (تازه، اخیر) پرنغالی، ricente (اخیر، تازه) ایتالیایی، recent (تازه، اخیر) فرانسوی، recent (تازه، اخیر) و Cenozoic ([در زمینشناسی] دوران جدید) و paleocene ([در زمینشناسی] عصر دیرینه) انگلیسی،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*زَن» تبدیل شده و «[جانور] جوان، چالاک» را میرساند. از اینجا در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی زاده شدهاند: Sineacs (سْچَئِنیش: توله، بچه) و eniak (کَیْنِه: دوشیزه) اوستایی، कन्या (کَنْیا: دختر، باکره، جانور ماده) و कनीन (کَنینَه: جوان، نوباوه) و कनीनक (کَنینَکَه: پسربچه) و अकन्या (آکَنیا: غیرباکره) و कन्यादान (کَنیادانَه: نامزد کردن دختر کسی) و कन्याट (کَنْیاتَه: دختربازی، دنبال دختر افتادن) سانسکریت، «کَنّا» (دوشیزه، دختر) پالی، 𐨐𐨎𐨙 (کَمْنَه: دختر، باکره) گنداری، 𑀓𑀡𑁆𑀡𑀸(کَنّا: دختر، دوشیزه) پراکریت مهاراستری، «پازِن» (بز کوهی، مرکب از؛ پا: کوه، تپه + زَن: بز) پهلوی، «پاچین» (پازن) تورفانی، «تْچانَیْ» (بز) سکایی، սկունդ (سْکونْد: توله سگ) ارمنی کهن،
در زبانهای زندهی ایرانی هم چنین واژگانی از اینجا زاده شدهاند: «پازن» (بز کوهی) پارسی، «غَرْچَنَیْ» (بزکوهی، مرکب از: غَر: بز + چَنَی: کوه) پشتون، «شَیْنیکّ» (بزغاله) و «پاچین» (پازن) بلوچی، «شِن» (پازن) بشکردی، «پازَن» زرقانی، «کَنْیا» (دختر، دوشیزه) اردو، սկունդ (سْکونْد: توله سگ) ارمنی،
در زبانهای هندی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: कन्या(کَنْیا: دوشیزه) هندی، ಕನ್ಯೆ (کَنْیِه: دختر، دوشیزه) کانادا، कन्या(کَنْیا: دختر) مراثی، కన్య(کَنْیَه: دختر) تلوگو،
برخی از این واژگان در زبانهای دیگر نیز وامگیری شدهاند: ကညာ(کَنیَه: دختر، باکره) و ကန် (کَن: صورت فلکی خوشه/ دوشیزه) برمهای، កញ្ញា (کَنّا: دختر) خمر، ᦂᧃᦍᦱ(کَنْیا: دختر) لو، กันยา(گَنیا: دختر) تای،
این واژه در شعر و ادب پارسی به ندرت استفاده شده است:
خواجوی کرمانی: «به پاسخ بدو گفت شاه زن است که زینسان شتابنده و پازن است»
قاآنی شیرازی: «همه ز جلدی و چستی به دشت چون آهو/ همه ز تندی و تیزی به کوه چون پازن»
ملکالشعراء بهار: «بز و پازن ز کوه میراندی خر و گاو از طویله میخواندی»