پارو


آخرین به روزرسانی:
پارو


         ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*sphei» به معنای «تیز، نوک‌دار» در زبان‌های اروپایی کهن این واژگان را زاده است: spaqh (سْپاثِه: پارو، نیزه‌ی چوبی) و spadou (سْپادو: اخته، خواجه) یونانی، spatha (سلاح پهن، شمشیر) و spatula (بخش پهن کتف) و sappa (بیل) لاتین، spann (چوب پهن، پارو) و spjot (نیزه) نُردیک کهن، spadu (بیل) و spon (تکه چوب) و spoon (قاشق؛ ۱۳۰۰م.) انگلیسی کهن، spada (بیل) فریزی کهن، spade (شمشیر) و spaen (قاشق) هلندی میانه،span (قاشق) و spadon (بیل) آلمانی کهن، spade (پارو) آلمانی میانه، spado (پارو) ساکسونی کهن، espee (شمشیر) و epaule (شانه؛ قرن دوازدهم) و pale (بیل) و palete (چاقوی چوبی کوزه‌گران) فرانسوی کهن، espeer (شمشیر) و saper (بیل زدن) فرانسوی میانه، 

         در زبان‌های زنده‌ی اروپایی از این بن چنین کلماتی برآمده‌اند: Sparten (پارو) و Spiess (نیزه) آلمانی، spyd (نیزه، خنجر) دانمارکی، espeier (شمشیر زدن، بریدن با خنجر) و epee (شمشیر) و epaule (شانه) و epaulette (سردوشی لباس؛ قرن شانزدهم) فرانسوی، zappa (بیل) و spada (شمشیر) ایتالیایی، шпага (شْپاگا: شمشیر) روسی، șpagă (شمشیر) رومانیایی، szpada (شمشیر) لهستانی، zapa (بیل) اسپانیایی، spade (بیل؛ ۱۴۰۰م.، خال پیک در ورق‌بازی؛ ۱۵۹۰م.) و in-spade (فراوان؛ ۱۹۲۹م.، برگرفته از بازی بریج که در آن خال پیک بهترین دست است) و spud (چاقوی کوچک و کند؛ میانه‌ی قرن پانزدهم) و spay (با شمشیر زدن؛ قرن پانزدهم، اخته کردن سگ؛ ۱۹۰۰م.) و spoon (قاشق) و spatula (استخوان کتف؛ ۱۳۰۰م.، ابزار جراحی؛ ۱۵۲۰م.) و sap (کندن خندق، حفر کردن، بیل زدن؛ ۱۵۹۰م.) و epaule (سردوشی لباس) و و pallet (چاقوی چوبی کوزه‌گران؛ اوایل قرن پانزدهم) و spear (نیزه) ‌انگلیسی، spaid (بیل) گالی اسکاتی،

از بین این واژگان «اِپُل [لباس]» و «پَلِت/ پالت» (در نقاشی) به پارسی جدید وارد شده‌اند. حدس می‌زنم نام مشهور «زاپاتا» هم از همین‌جا آمده باشد. zapato به اسپانیایی یعنی «چکمه» و Zapata بنابراین یعنی «کفاش». این نام شاید به خاطر پهن بودن کف این نوع کفش بدان اطلاق شده باشد.

         در زبان‌های آریایی این بن هندواروپایی به ریشه‌ی «*سْپَر/ *سْپار/ *پار» تبدیل شده و همان معنای «چیزِ نوک‌تیز، چیزِ پهن» را می‌رساند. از این ریشه در زبان‌های باستانی ایرانی چنین واژگانی زاده شده‌اند: «ایشْپاتار» (نیزه) هیتی، «سْپْهیَه» (پارو) و «سْپْهالَه/ پْهالَه» (تیغه‌ی گاوآهن) و स्फ्य (سْپْهیا: قاشق چوبی ویژه‌ی مراسم قربانی، عرشه‌ی کشتی) سانسکریت، «فْریگ/ پْلیک» (کتف، شانه) پهلوی، «پریگ» (کتف، شانه) تورفانی، «بیکا» (کتف، شانه) سغدی، «پْهْوَی» (پارو، بیل) سکایی، «فیک» (پارو) خوارزمی، «سْپین» (قلاب) تخاری الف،

         در پارسی از اینجا کلماتی از این دست برخاسته‌اند: «پارو»، «پاروزن»، «برف‌پاروکنی»، «پاروپایان» [در جانورشناسی، نوعی بندپای دریایی]. در پارسی قدیم هم این واژگان خویشاوندشان را سراغ داریم: «سُپار» (گاوآهن، نیزه) و «فِه» (پارو) و «پَلارَک» (شمشیر) و «سِپاری» (ساق گندم و جو) و «شِغاله» (داس غله). احتمالا بخش اول ترکیب «پت‌وپهن» هم از همین‌جا آمده باشد.

در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این ریشه چنین واژگانی روییده‌اند: «پیِهْ» (پارو) و «پیل» (شانه، کتف) و «اِسْپِر» (چلیپای بالای تیغه‌ی بیل که جای پا نهادن و فشردن با پاست) کردی، «فی» (پارو) پارسی تاجیکی، «هی‌یَه» (پارو) تالشی، «فی/ فِه» (پارو) سنگسری، «سْپارَه» (تیغه‌ی گاوآهن) و «خْوَی» (پارو) پشتون، «اَسْپار» (حفر کردن) لری، «بیل اِسْپار» (چلیپای چوبی بالای تیغه‌ی بیل) بختیاری، «اِسْبار» (شیار) و «سُوال» (خوشه‌ی غله) ابیانه‌ای، «سیپُورْن» (خیش چوبی) شغنی، «سیپور» (خیش چوبی) سریکلی، «سَپیر» (خیش چوبی) یزغلامی، «سَپونْدْر» (تیغه‌ی گاوآهن) وخی، «سْپُورُو» (گاوآهن) یدغه، «فْسَیْر» (آرواره) و «فْسیر» (خوشه‌ی غله) آسی، 

حدس می‌زنم «پیل» در ترکیب «پشم‌وپیل» هم از همین‌جا آمده باشد. 

واژگان برخاسته از این ریشه در شعر و ادب پارسی بسیار به کار گرفته شده‌اند:

افسرالملوک عاملی: «ز ملاک و پاروزن و کارگر                به صف ایستاده به خشکی و تر»

رهی معیری: «موج دریا جانب پارو شتافت                       راز ما گفت و به دیگرسو شتافت»