ریشهی هندواروپایی «*aidh» به معنای «سوختن، شعلهور شدن» از ریشهی پیشاهندواروپایی «*as» به همین معنا مشتق شده است. در زبانهای اروپایی کهن از این ریشه چنین کلماتی را داریم: azein (اَزِئین: خشک کردن) و azaleos (خشک) یونانی، aestas (تابستان) و ardere (سوختن) و aestus (سوزش گرما) و aridus (خشک) و arere (خشک شدن) و ara (مذبح، آتشگاه) لاتین، aed (آتش) ایرلندی کهن، azgo (خاکستر) گُتی، aska (خاکستر) نُردیک کهن، ardant (آتشین، سوزان، قرن سیزدهم) و ardure (اشتیاق سوزان) و arsion (آتشسوزی) فرانسوی کهن، asca (خاکستر) آلمانی کهن، asche (خاکستر) هلندی میانه، æsce (خاکستر) انگلیسی کهن،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین لغاتی زاده شدهاند: iesme (هیزم) لیتوانیایی، ardeur (اشتیاق) و aride (خشک، بیآب و علف؛ قرن پانزدهم) و aridité (خشکی) فرانسوی، aska (خاکستر) سوئدی، arillus (انگور خشک شده، کشمکش) اسپانیایی، asche (خاکستر) آلمانی، ascua (ذغال افروخته) پرتغالی،
در زبان انگلیسی از این ریشه چنین واژگانی برآمدهاند: ardent (سوزان به عنوان صفت مشروب، اوایل قرن چهاردهم) و ardor (میل شدید، اشتیاق؛ میانهی قرن پانزدهم) و area (ناحیه، قسمت؛ ) و arid (خشک، بیابان؛ ۱۶۵۰م.) و aridity (خشکی، برهوت؛ ۱۵۹۰م.) و aril (غلاف سخت دانهها؛ ۱۷۸۳م.) و arson (آتشسوزی، آتشافروزی؛ ۱۶۷۰م.) و azalea (نوعی بوتهی گلدار؛ ۱۷۵۳م.) و potash (قلیای گیاهی؛ ۱۷۵۱م.) و potassium (پتاسیم؛ ۱۸۰۷م.) و ash (خاکستر) انگلیسی.
از میان این واژگان اسم گیاه «آزالیا» و «پتاسیم» و «پُتاس» به پارسی وارد شده است. دوتای آخری از ترکیب pot (دیگ) و ash (خاکستر) ساخته شده و به روش سنتی گرفتن قلیای گیاهی اشاره میکند که با جوشاندن در دیگی همراه بوده است. همین کلمه را در potaske دانمارکی و pottasche آلمانی و pottaska سوئدی و potasse فرانسوی هم میبینیم.
این ریشه در زبانهای آریایی به صورت «*اَیْزْمِه» وجود داشته و در زبانهای کهن ایرانی به چنین کلماتی منتهی شده است: «هَت» (خشک کردن) هیتی، «اَسَهْ» (خاکستر) و «ایدْهْمَه» (برافروختن) سانسکریت، «اِزْم/ هِسْم» (هیزم) و «اِمَک» (هیمه) پهلوی، «پَذین» (برافروختن) پارتی، «اِمَگ» (هیمه) تورفانی، «ازم» (هیزم)خوارزمی، «زمی» (هیزم) سغدی، «هیزْما/ ایزْما» (هیزم) سریانی.
در زبانهای زندهی ایرانی کلماتی از این دست خویشاوند این دودمان هستند: «هیزم» و «هیمه» پارسی، «ایرْد» (روشن، پاک) آسی، «ایزْما» (هیزم) یدغه، «ایزْم/ ایزیم» (هیزم) یغنابی، «هِزوم» (هیزم) تاجیکی،
«آزازِم» (خشک میشوم) ارمنی، «هِزینْک/ اِزینْگ» (هیزم) کردی،
«خشت» و «خشتک» هم از همینجا آمده و به معنای «خشک و بیآب» این ریشه باز میگردد. همتای این واژهها عبارتند از: «ایشْتیَه» (خشت) و «زَمُو-ایشْتْوَه» (آجر، خشتِ پخته) اوستایی، «ایشْتی» پارسی باستان، «ایشْتَکا» سانسکریت، «خیشْت» پهلوی، «هیشْتیگ» پارتی، «ایشْت/ هیشْت» بلوچی، و «خَشْتَق» عربی.
این واژگان در شعر و ادب پارسی زیاد به کار گرفته شدهاند:
سنایی غزنوی: «آتش ار هیزم کند کم در طبیعت طرفه نیست آتشی کو هیزم افزاید همی این طرفهتر»
سعدی شیرازی: «گر هیمه عود گردد و گر سنگ دُر شود مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود»
صائب تبریزی: «کند پهلو تهی از هیزم تر آتش سوزان خوشا آن کس که با خود دامن تر می برد اینجا»