در زبان پیشاسامی بنی به صورت «*هَوَی» وجود داشته که «بودن، تبدیل شدن» معنی میداده، اما به تدریج دایرهی دلالتش تعمیم یافته و در زبانهای دیرآیندترتر «میل داشتن و قصد کردن» را میرسانده است.
در همان بن پیشاسامی تبدیلی از «ه» به «س/ش» رخ داده که از یک سو بن پیشاسامی «*شَوَی» و مشتقاش «*شَهْوَی» به به دست داده که «باعثِ تغییر شدن، دگرگون کردن، علت بودن» را میرسانده، و از سوی دیگر «سَوَی» را نتیجه داده که «برابر شدن، همتا بودن» معنی میداده است. از این سه شاخه است که در پارسی و عربی «هوا» و «شهوت» و «مساوی» مشتق شدهاند.
شکل اصلی این بن یعنی «هوی» را در 𒋾 (اِوو) اکدی به معنای «تبدیل شدن» میبینیم که به ה־/ו־י (هی/ هوی) آرامی و ܗ-ܘ-ܝ (هوی) سریانی بدل شده و به همین خاطر در پارسی قدیم هم به صورت «هوی» نوشته میشده است. این واژه در زبانهای فنیقی و کنعانی دلالت «میل» را به دست آورده و در 𐎅𐎆𐎊 (هوی) اوگاریتی به معنای «خواستن» ثبت شده است. در عربی این معنا برجسته شده و «هواء» معنای «میل کردن و قصد داشتن» را میرساند.
در پارسی «هوا» این مشتقها را پدید آورده است: «[کسی را] هوا برداشتن»، «هوا و هوس» و «هوادار»، «هواخواه»، «هوای کسی را داشتن»، «[دل] هوای [کسی را] کردن»، همچنین احتمال دارد «هیجان» هم از اینجا آمده باشد، چون در عربی زیاد رایج نیست و ریشهی مشخصی هم ندارد.
این واژگان عربی هم از اینجا آمدهاند: «هَواء» (افتادن)، «هَوی» (میل، قصد)، «مَهْوَی» (موضوع میل، حفره)، «هِوایات» (سرگرمی، تفریح)
در شعر و ادب پارسی این کلمات زیاد کاربرد داشتهاند:
فردوسی توسی: «کسی کاو هوای فریدون کند دل از بند ضحاک بیرون کند»
و: « بدو گفت پرداختن دل سزاست بپرداز و بر گوی هرچت هواستش»
مولانای بلخی: «در هوایت بیقرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب»
حافظ شیرازی:«چون به هوای مدحتت زهره شود ترانهساز حاسدت از سماع آن محرم آه و ناله باد»
و: «ما در درون سینه هوایی نهفتهایم بر باد اگر رود دل ما زان هوا رو»