دربارهی ریشهی «هوا» دو نگرش متفاوت وجود دارد. در بسیاری از منابع آن را عربی دانستهاند و از ریشهی «*هوی» مشتقاش دانستهاند به معنای «تهی شدت و خالی کردن»، که «تهویه» هم از همانجا آمده است. برخی دیگر مثل دکتر حسن دوست آن را از ریشهی آریایی «*هَوْ» به معنای «خشک و سفت» مشتق دانسته و احتمالا همین نظر اخیر درست باشد. چون ریشهی «*هوی» در زبانهای سامی در این معنی رایج نیست و در اصل «میل داشتن و قصد کردن» را میرسانده است. هوا احتمالا از آن بن آریایی برخاسته و در آغاز به هوای گرم و خشک اشاره میکرده است. اگر چنین بوده باشد ترکیب «آب و هوا» هم معنادارتر میشود، و شاید به معنای «آب و آسمان» نباشد، بلکه به «آب و خشکی» اشاره کند، که به معنای دقیق کلمه وضعیت اقلیم را میرساند و معنای «آب و هوا» هم هست.
اگر بن این واژه «*هَوْ» باشد، کلمات دیگری هم در زبانهای ایرانی کهن با آن خویشاوند میشوند: wah (هَوْ: برشته کردن، پختن) اوستایی، «هاوْ» (پختن) و «هاوینْدَگ» (جوشان، داغ) پارسی باستان، «هَواسیتَن» (ترکیدن لب از گرما) پهلوی، «اَوَنی» (کلوخزار، بیابان) سانسکریت، «هِویرَه» (ترکیدن لب از گرما) سکایی،
در پارسی از این خانواده چنین کلماتی را میشناسیم: «هوا»، «هوازدگی»، «هواگیری»، «هوافضا»، «هواپیما»، «هوانورد»، «هواشناسی»، «آبوهوا»، «بدآبوهوا»، «هواسنج»، «تهویه»، و شاید «هاویه»
در پارسی قدیم هم این واژگان خویشاوند را داشتهایم: «هواسیدن» (ترکیدن لب از گرما)، «هوشاز» (خشک شدن)، «خشک» و «هَوَن» (کلوخزار، برهوت)
در سایر زبانهای زندهی ایرانی هم این مشتقها از آن را میشناسیم: «هوش/ هوشْتَه» (خشک شدن) و «هوشاپ» (زمین بایر، خاک بی آب) بلوچی، «هِواء» (هوا) و «مِهْواء» (تهویه) و «هاویه» (آشوب، فضای درهم و برهم) عربی، հավա (هَوَه: هوا) ارمنی، ჰავა (هَوَه: هوا) گرجی، «هَوَه» (هوا) ترکی آذری، «هَیَه» (هوا) باشکیری، האָבאָ (هابا: هوا) یهودی-تاتی، «اَیا» (هوا) قزاقی، «هِوا» (هوا) کردی و لکی، аба (اَبَه: هوا) قرقیزی، «هَوا» پشتون و سندی، «هَوُو» (هوا) ازبکی، «هَویَه» (هاویه) ترکی،
در زبانهای هندی برخی از این واژگان وامگیری شدهاند: হাবিয়া (هابییَه: هاویه) بنگالی،
«هوا» در زبانهای هندی هم کمابیش به همین شکل دیده میشود: हवा (هَوا) هندی،हवा (هَوا) بُجپوری، হাওয়া (هَئُویَه) بنگالی، હવા (هَوا) گجراتی، हवा (هَوا) مراثی، ਹਵਾ «هَوا» پنجابی،
«هوا» در زبانهای دیگر نیز به شکلی گسترده وامگیری شده است: ህዋ (هَوا) حبشی امهری، «هَوَه» (هوا) اندونزیایی و جاوهای، ህዋ (هِوَه: هوا) و ሕዋ (خَوَه: آسمان) حبشی گئز،ሐዋእ (هَوا) حراری، «هِوَه» سواحیلی،
ممکن است کلمهی یونانی ὕλη (هولِه) به معنای «هیزم، چوب خشک» هم از همین ریشه برآمده باشد. در زبان یونانی قدیم برای مفهوم «ماده» برابرنهادی دقیق وجود نداشته و به همین خاطر در قرن چهارم و پنجم پ.م اندیشمندان یونانی -به ویژه ارسطو- از ὕλη برای اشاره به ماده استفاده میکردهاند. این کلمه در زبانهای اروپایی اهمیتی پیدا نکرده و تنها در دوران جدید واژگانی در علم شیمی بر اساس آن ساخته شده که از همه مشهورترش «متیل» است که از ترکیب methy (شراب) و hyle (چوب) تشکیل یافته است. این واژهی یونانی در قلمرو تمدن ایرانی تثبیت شده و شاخهزایی کرده است. به همان شکل اولیه «هولی/ هوله» در پارسی قدیم و عربی برای اشاره به مادهی بیشکل آغازین آفرینش به کار گرفته میشده و بعدتر در پارسی واژگانی مثل «هیولا» و «هیولی» بر مبنایش ساخته شده است.
«هوا» در شعر و ادب پارسی بسیار پرکاربرد بوده است:
فردوسی توسی: «چو خورشید تابان میان هوا نشسته بر او شاه فرمانروا»
مولانای بلخی: « چه کبکان و بازان ستان میپرند میان هوای کهستان ما
میان هوایی که هفتم هواست که بر اوج آنست ایوان ما»
حافظ شیرازی: « هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد افق ز عکس شفق رنگ گلستان گیردش»