ریشهی پیشاهندواروپایی «*selg» به معنای «افکندن، بیرون ریختن» در شاخهی اروپایی چندان شاخهزایی نکرده اما در زبانهای آریایی واژگان زیادی را پدید آورده است. در زبانهای کهن اروپایی این کلمات از ریشهی مورد نظرمان برخاستهاند: selkan (چکیدن، آرام ریختن) آلمانی کهن، seolcan (چکیدن، آرام ریختن) و besylcan (بیرمق بودن، ولو شدن) انگلیسی کهن، selg (بازی، تفریح) ایرلندی کهن،
خوشهی دیگری از واژگان در زبانهای اروپایی هست که حدس میزنم ریشهاش همین باشد و شاید از «وِل» و «ولگرد» و «ولنگار» در زبانهای ایرانی وامگیری شده و با «وَلْگَتی» (ول گشتن، بالا و پایین رفتن) سانسکریت خویشاوند باشد: vagari (ولگردی، ول بودن) و و valgus (کجی پا، انحنای استخوان) و و varus (کجی، خمیدگی، از جای خود بیرون زدگی) لاتین، valka (ولگردی) نُردیک کهن، walcrant (ولگرد) و walcrer/ vagrer/ wacrer (ولگردی کردن) فرانسوی کهن، vagarant/ wakerant/ waucrant (ولگرد) آنگلو-نُرمن، walchan/ walkan (بالا و پایین رفتن، ولگردی کردن) آلمانی کهن، walken (پر کردن، لبریز کردن) آلمانی، walken (مالیدن، فشردن) هلندی میانه، wealcan (چرخ زدن، ول گشتن) انگلیسی کهن، walk (قدم زدن، راه رفتن؛ ۱۲۰۰م.) و vagrant (ولگرد، بیسروپا؛ میانهی قرن پانزدهم) و valgus (کجی پا، خمیدگی استخوان؛ ۱۸۰۰م.) و varus (کجی کفپا، لنگی؛ ۱۸۰۰م.) و catwalk (گذرگاه باریک؛ ۱۸۷۴م.، شیوهی راه رفتن مانکنها؛ ۱۹۴۲م.) انگلیسی،
در زبانهای زندهی اروپایی هم این کلمات را از این بن سراغ داریم: sulky (تنبل، کندرو؛ ۱۷۴۴م.) و sulk (ترشرو، بداخم؛ ۱۷۸۱م.) انگلیسی، seilg (بازی، شکار) ایرلندی، sealg (بازی، شکار) اسکات،
در زبانهای آریایی این بن به ریشهی «*هَرْد» تبدیل شده که بیشتر معنی «رها کردن، ول کردن» را میرسانده است. در زبانهای کهن ایرانی از اینجا چنین واژگانی زاده شدهاند: : 𒊭𒀠𒀝𒍣 (شالْکْزی: بیخته، ورز داده شده) هیتی، zvrah (هَرِز: رها کردن) و itiazvrah (هَرِزَیْتی: هرزگی، ولنگاری) و anazvrah (هَرِزَنَه: هرز، ولو) و anazvrahapa (اَپَههَرِزَنَه: مرخص کردن، طلاق دادن) و zvrahawa (اَوَهَرِز: انصراف) و zvrahiwa (اَویهَرِز: ول کردن) و zvrahArf (فْراهَرِز: ریختن نطفه، انزال) و zvrahapu (اوپَههَرِز: پاشیدن) و zvrahItiap (پَیْتیهَرِز: دوباره ول کردن) و anAzarhNa-Omoah (هَئُومُو- اَنْگْهَرَزانَه: هومپالا، کفگیر برای پالوده کردن هوم) اوستایی، 𐎠𐎺𐏃𐎼𐎭 (اَوَهَرْد: رها کردن، ول کردن) پارسی باستان، «رْجَتی» (رها کردن) و सर्ग (سَرْگَه: فوران، پرتاب) و सृक (سْرْکَه: تیر، باد، گل نیلوفر [چون چیزهاییاند که از خود بیرون میروند]) و सर्जन (سَرْجَنَه: ول کردن، رها کردن) و सृजति (سْرْجَتی: بیرون ریختن، هشتن) و अपसर्जन (اَپَسَرْجَنَه: متروک، رها شده) و «هیلُّوهَیَتی» (جنبیدن) سانسکریت، «هیل» (رها) و «هیشْتَن» (رها کردن) و «هَرْزَگ» (هرزه) و «هَرْز» (هرز شدن) پهلوی، «هیل» (رها) و «هیشْتَن» (رها کردن) و «اَوْهیشْت» (متروک، رها شده) پارتی و تورفانی، uirz (ویرْز/ اورْز: رهایی، طرد) بلخی، ludna (اَندول: کجاوه) سریانی، «فشزی» (جاری کردن) خوارزمی، զերծանեմ / զերծանիմ (زِرْتْسانِم/ زِرْتْسانیم: بیرون راندن، درآوردن لباس) و զերծ (زِرْتْس: ول، رها) و անզերծ (آنْزِرْتْس: ولو، یله) و ապահարազան /ապահարզան (اَپَههَرْزَن/ اَپَههارازِن: طلاق) ارمنی کهن، დახრწევა (دَخْرْچِوَه: رها، ول) و *-ჰერწ ([ریشه] *هِرْچ: ول کردن) گرجی کهن،
در پارسی از این ریشه این کلمات پدید آمدهاند: «الک»، «الکی»، «هشتن»، «هرز»، «هرزه»، «هرزهنگاری» (پورنوگرافی)، «هرز رفتن»، «هرزگی»، «هرزهدرا»، «هرزهگو»، «هرزهگرد»، «هرزهکُشی» (اوتانازی)، «[علف] هرز»، «هرز شدن [پیچ]»، «ول کردن/ شدن»، «ولو»، «ولگرد»، «ولگردی»، «ولنگار»، «شل و ول»، «ویلان»، «یَله دادن/ شدن». در پارسی قدیم هم این کلمات خویشاوند را داشتهایم: «هِلیدن» (رها کردن)، «آردَن» (کفگیر، ترشیپالا)، «هَلوچین» (تاببازی)، «اَندول» (کجاوه)، «هله!» (ول کن، بیخیال!)، «هال» (دروازهای از سنگ و گچ برای بازی چوگان). این واژهی اخیر با «هالُو» یدغه به معنای چوگان خویشاوند است.
در ترکیب «علف خرس» هم بخش دومش همان «هرز» است و نه نام جانور. به همین ترتیب این زبانزد که «پول مگه علف خرسه؟» به این اشاره میکند که پول مثل علف هرز فراوان و بیارزش نیست. حدسم آن است که بخش اول «الاکلنگ» هم از همینجا آمده باشد و این بخش در شکل کردی این کلمه یعنی «هَلُورکَه/ هَلُوریک» بهتر نمایان است. همچنین حدس میزنم کلمهی «هالو» (در اصل به معنی سست و شل و ولگرد) و «هُل دادن» هم از همین ریشه آمده باشد.
حدس میزنم کلمهی «حرص» و «حریص» هم از همین ریشه مشتق شده باشد و تحریفی عربنویسی از «هرز» باشد. ریشهی «*حرص» که برای این کلمات پیشنهاد شده در عربی و زبانهای سامی دیگر وجود ندارد و تنها همین دو واژه به آن منسوب است که در پارسی رواجی بیش از عربی دارد. احتمالا شکل اولیهی این کلمه همان «هرز خوردن/ حرص خوردن» بوده به معنای «بیقاعده خوردن، ولنگارانه استفاده کردن» که به «آزمندانه بهره جستن» و «آز داشتن» تغییر معنا داده و «حرص» و «حریص» بر مبنای آن ساخته شدهاند.
در سایر زبانهای زندهی ایرانی هم از این بن این کلمات زاده شدهاند: «هِلَک» (الک) و «هِل/ هِلان» (رها کردن) و «هیلان» (اجازه، فراغت) کردی، «هِلَکو» (الک) گورانی، «ایلَک» (الک کوچک) پارسی افغانی، «اَلَک/ اَلْگَک» (الک) و «اَلْگَه» (الک کردن) ترکی، «هیلُرْنا» (جنبیدن) و «هیلُر» (موج) هندی، արձակ (اَرْجَک: هرزه، زن مطلقه) و «اَرْجَکِل» (هرز شدن، ول شدن) و զերծանել (زِرْتْسانِل: رها کردن) و զերծ (زِرْتْس: ول، رها) و ապահարզան (اَپَههَرْزَن: طلاق) ارمنی، «ایخودِل» (رها کردن) پشتون، ҳиштан (هیشْتَن) تاجیکی، و شاید «وَشْتِن» (اجازه دادن) گیلکی، «وَشْتِن» (بازی کردن، ول گشتن) تالشی، «وُشْتِن» (ولگردی، بازی) مازنی،
در شعر و ادب پارسی مشتقهای این ریشه بسیار به کار گرفته شدهاند:
فردوسی توسی: «فرو هِشت از او سرخ و زرد و بنفش همیخواندش کاویانی درفش»
مولانای بلخی: «بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی چون چنان شوم بگویم سخن تو بیمحابا»
و: «هله ای آنکه بخوری سحری باده به نوشت هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت»
و: «نا چو کران ناشنیده یک خطاب هرزه گویان از قیاس خود جواب»
حافظ شیرازی: «از دست چرا هِشت سر زلف تو حافظ؟ تقدیر چنین بود، چه کردی که نهشتی؟»
و: «به هرزه بی می و معشوق عمر میگذرد بطالتم بس از این پس کار خواهم کرد»
ایرج میرزا: «من ز ابناء ملوکم نتوانم که سلوک با پسر مشدی ولگرد ولنگار کنم»
عشقی همدانی: «کنندش دوره فورا چند ولگرد به فکر این که باید ضایعش کرد»
ملکالشعرای بهار: «مطبعه بیکار و سرگردان شده روزنامه بی خبر، ویلان شده»
و: «گفت این و خشمناک یکی پردهی ستبر ناگاه در برابر دکان فرو هلید»