هاون


آخرین به روزرسانی:
هاون

ریشه‌ی هندواروپایی «*seu» به معنای «فشردن، عصاره‌گیری، جاری شدن» در زبان‌های اروپایی گسترش زیادی نیافته ولی این کلمات را در زبان‌های کهن اروپایی به دست داده است: sucus (عصاره) و sugere (مکیدن) لاتین، Suga (مکیدن) نُردیک کهن، suth (شیره، عصاره) و sugim (شیرخواره) ایرلندی کهن، sugan (مکیدن) ساکسونی کهن، sou (عصاره) و sugan (مکیدن) آلمانی کهن، sucan (مکیدن) انگلیسی کهن، honeysouke (نوعی پرنده) وsuken (مکیدن) انگلیسی میانه،

          در زبان‌های زنده‌ی اروپایی از این بن چنین واژگانی برخاسته‌اند: Suga (مکیدن) سوئدی، suge (مکیدن) دانمارکی، sugno (مکیدن) ولش، sughen (مکیدن) هلندی میانه، zuigen (مکیدن) هلندی، saugen (مکیدن) آلمانی، suck (مکیدن؛ ۱۳۰۰م.) و suckle (شیرخواره؛ ۱۴۰۰م.) و honeysuckle (نام نوعی پرنده؛ ۱۳۰۰م.) و sucker (توله‌ی پستانداران، اواخر قرن چهاردهم) انگلیسی. 

از میان اینها «ساک» در معنایی رکیک به زبان عامیانه‌ی پارسی وارد شده و این دلالت جنسی خود را در زبان انگلیسی در سال ۱۹۲۸م. پیدا کرده است.

          ریشه‌ی «*seu» در زبان‌های آریایی به «*هَوْ» بدل شده ودر پارسی دو کلمه‌ی مهم آیینی یعنی «هاون» (در پارسی عامیانه: هَوَنْگ) و «هوم» را به دست داده است، که به لحاظ کارکردی و دینی هم با هم پیوند داشته‌اند. یعنی هاون در ابتدای کار ابزار کوفتن و عصاره‌گیری از هوم بوده که نوشابه‌ای مقدس از آن درست می‌کرده‌اند. خویشاوندان «هاون» در زبان‌های ایرانی کهن بسیارند: anawah (هَوَنَه: هاون و دسته‌اش) و anawAh (هاوَنَه: هاون، چرخشت) و nanawAh (هاوَنَن: موبد آیین هوم) و Wah (هَوْ: فشردن، عصاره گرفتن) و wahIwia (اَیْوی هَوْ: عصاره‌گیری) و wahArf (فْراهَوْ: افشردن) و amUah (هَئومَه: هوم) و anacamUah (هَئومَه‌چَنّه: دوستدار هوم) و tnawamUah (هَئومَه‌وَنْت: دارنده‌ی هوم) و ituhamUah(هَئومَه‌هوتی: کوفتن و فشردن هوم) و AymUh (هومیا: هومی، مربوط به هوم) و Aruh (هورا: نوعی شراب) اوستایی، «سونُتی» (کوفتن، فشردن) و «سَوَنَه» (با دسته چیزی را کوفتن) و «سُومَه» (نوشابه‌ی مقدس) و «اَسوتی» (آمیختگی) و «سُوتَر» (فشارنده، عصاره‌گیر) و «سورَه» (نوشابه) سانسکریت، «هاوَن» (هاون) و «هونیدَن» (عصاره گرفتن) و «هاوَنْگاه» (بامداد، زمان کوفتن هوم) و «هُوم» (هوم) و «هور» (نوشابه) و «هُومَگ» (اسم شخصی: یعنی مربوط به هوم) پهلوی، «هون» (هاون) و «آبشون» (دسته‌ی هاون: افشرد+ هاون) و «خوم» (گیاه هوم) و «هوم‌دت» (هوم‌داد، اسم‌ شخصی) آرامی، «هوم» سریانی، «هورا» (نوعی شراب) سکایی، 

از ریشه‌ی «هوم» نام‌های زیادی هم برخاسته است. در روایت‌های اساطیری کهن «هوم» نام مرد مقدسی است که افراسیاب را دستگیر کرده و به کیخسرو تحویل می‌دهد. همچنین نام هومان پسر پیران ویسه اگر تحریفی از وِهومَن/ بهمن نباشد، احتمالا از هوم گرفته شده است. این را هم باید در یاد داشت که پیران شاه ختن بوده و منطقه‌ی ختای و ختن خاستگاه اصلی سکاهای هوم‌خوار بوده است، یعنی این بن برای نام پسرش محتمل‌تر است. 

همچنین «هَومَه‌داتَه» (هوم‌داد، اسم شخصی) و «هَومَه‌وَرْگَه» (مراسم پرستش هوم) پارسی باستان، که این دومی نام شاخه‌ای از سکاها بوده که در ترکستان (استان سین کیانگ امروز در چین) زندگی می‌کرده‌اند. بخش دوم این کلمه با «اُگْرا/ اَورگَه» (آیین پرستش) سکایی هم‌ریشه است. این واژه را در زبان امروز پارسی اغلب به «هوم‌خوار» یا «هوم‌افشار» ترجمه کرده‌اند، چون در این مراسم هوم فشرده و نوشیده می‌شده است. 

این نام و نشان و جایگاهش ذهن را متوجه طایفه‌ی ترک‌های «افشار» می‌کند. امروز بیش از شش هزار تن با چنین نام خانوادگی‌ای زنده هستند و بدنه‌شان در کشور ایران زندگی می‌کنند. حدسی که درباره‌ی این نام می‌توان زد، آن است که شاید نام‌شان را از همین «هوم‌افشار»ها وامگیری کرده باشند. چون قومی از ترک‌ها بوده‌اند که در ترکستان، سرزمین بومی هومه‌ورگه می‌زیسته‌اند و عناصر ایرانی و سکایی را بیش از بقیه‌ی قبایل ترک در خود حفظ کرده‌اند. کلمه‌ی افشار در ثبت ترکی قدیمی‌اش که کاشغری در دیوان لغات ترک به دست داده، «اَوْشار» است و دیگران آن را به معنای «شریک، همکار» دانسته‌اند، اما این واژه در ترکی ریشه‌ی مشخصی ندارد و در شعر و نثر کلاسیک پارسی هم تا جایی که دیده‌ام هرگز به این معنا به کار نرفته است. خودِ کلمه‌ی «افشار» اما در متون کهن بسیار پربسامد است، اما در معنی «فشردن، عصاره‌ گرفتن» نامی عجیب برای یک طایفه است، مگر آن که بازمانده‌ی همان تعبیر «هوم‌افشار» باشد. البته این کلمه‌ را جایی در منابع ندیده‌ام و این تنها حدسی است که باید بیشتر پژوهیده شود.

در پارسی از این ریشه چنین کلماتی زاده شده‌اند: «هوم»، «هوم‌خوار»، «هاون/ هَوَنگ»، «هاون‌گاه»، «هما»، «همایون»، «همای»، «هومان/ هومن»، و همچنین اسم شهرهای «خمین»، «خمینی‌شهر»، «همایجان» (در سپیدان) و «همای‌شهر» (در کرمان).

از واپسین واژگان روشن است که کلمه‌ی «هما» در پارسی و «هومای» در پهلوی که نام نوعی پرنده‌ی استخوان‌خوار است را نیز از همین ریشه مشتق می‌دانم. به نظرم دلیل این نام‌گذاری آن است که این پرنده هم بر فراز کوه‌ها و در همان اقلیمی زندگی می‌کند که در اوستا رویش‌گاه گیاه هوم دانسته شده است. هما پرنده‌ای مقدس بوده و با فرهمندی و بی‌آزاری و شادمانی نسبت دارد. به همین خاطر نام‌های شخصی زیادی از آن مشتق شده است. 

در زبان‌های زنده‌ی ایرانی این کلمات از این ریشه باقی مانده‌اند: «اَوَنْگ/ هَوَنْگ» (هاون) پشتون، «هَوَنْگ/ هَوَنْک» (هاون) سیوندی، «هَوَن» (هاون) ارمنی، «اُمَه» (گیاه افدرا) پشتون، «هُم/ هوم» (گیاه periploca aphyli) بلوچی، shi (باران) آلبانیایی، «خیرْخ» (آب‌ پنیر) و «خیمَيْلَگ» (گیاه رازک) آسی، 

کلمه‌ی اخیر در اصل یعنی هومِ آریایی و از دو بخش «خیم» (هوم) و «آیْلیا» (آریایی) تشکیل شده است. آبایف می‌گوید همین کلمه‌ی اخیر با واسطه‌ی «خومْلا(غ)» ترکی به اروپا رفته و کلمه‌ی اصلی برای نامیدن رازک شده است: ch(‘)mell اسلاوی کهن، chmell روسی، chmil’ اوکراینی، chmel بلغاری و چک، chmiel لهستانی، coumeli (خومِلی) یونانی میانه، humulus لاتین، hymele انگلیسی کهن، humulone فرانسوی کهن، houblon فرانسوی نو، humal(a) فینو-اوگری، و humle سوئدی، ایسلندی کهن و دانمارکی

          کلمه‌ی هاون در فرهنگ دوران اسلامی هم دلالت آیینی و عرفانی‌اش را حفظ کرده و به ویژه در شعر مولانا زیاد تکرار می‌شود و معناهایی نغز تولید می‌کند. مثلا می‌گوید: 

«در هاونِ تن بنگر کز عشق سبکروحی              تا ذره شود خود را می‌کوبد و می‌ساید» 

و: «در هاون اقبال عنایت گهری کوفت              صد دیده‌ی حق‌بین ز دل کور برآمد» 

و «در هاون ایام چه درها که شکستید                آن سرمه‌ی دیده‌ست، بسایید، بسایید»، 

و این دقیقا همان مضمونی است که درباره‌ی کوبیدن هوم در هاون داشته‌ایم. در این بیت‌ها مولانا به ویژه برای استعاره‌سازی از هاون‌های کوچکی استفاده کرده که زنان دوران او در آن سرمه می‌کوفته‌اند. 

تشبیه دهر و چرخ گردون به هاون هم در ادب پارسی رایج بوده و سعدی می‌گوید: 

«چند استخوان که هاون دوران روزگار               چندان بکوفت که خاکش غبار کرد».

همچنان که تشبیه عاشق به هاونی که معشوق را می‌کوبد. در این معنا عاشق با هاون و معشوق با دسته‌ی هاون همتا انگاشته شده، و این واژگونه‌ی تصویر کهن اوستایی‌ایست که دسته را نرینه و هاون را مادینه می‌داند و کوفته شدن هوم و برآمدن عصاره‌اش را همچون همبستری و ریختن منی تصویر می‌کرده است. سعدی سروده که: 

«هاون از یار جفا دیده و تسلیم شود                 تو چه یاری که چو دیگ از غم دل جوش کنی؟»

و: «از من نه عجب که هاون رویین‌تن               از یار جفا دید و به آواز آمد»

از همین بیت‌ها روشن است که صدای کوفتن هاون هم مهم و آیینی بوده، چون زرتشتیان هوم را بامدادان در هاون می‌کوفته‌اند و بامدادان با صدای زنگ‌گونه‌ی هاون‌کوبی بیدار می‌شده‌اند. این صدا چندان مهم بوده که ساعت صبح را قدیم «هاون‌گاه» می‌نامیده‌اند، یعنی زمان هاون‌‌کوبی. شاعران در قرون بعدی هم تصویرهایی زیبا از آن در ادبیات ساخته‌اند. چنان که سعدی در مواعظ می‌گوید: 

«هاونا، گفتم از چه می‌نالی؟                 وز چه فریاد می‌کنی هموار؟

گفت خاموش چون شوم سعدی؟          کاین همه کوفت می‌خورم از یار»

          اصطلاح «آب در هاون کوفتن» هم به نظرم خاستگاهی کهن دارد و به آیین هوم مربوط شود. چون تنها چیزی که همراه با آب در هاون کوفته می‌شود، هوم است. شیوه‌ی گرفتن شیره‌ی هوم چنین بوده که برگ‌های این گیاه را در هاون می‌کوفته‌اند و بعد با افزودن آب برگ کوفته‌ و عصاره‌اش را از هاون به ظرفی منتقل کرده و صاف کرده و به تنهایی یا آمیخته به شیر می‌نوشیده‌اند. آب تنها در مراحل پایانی افزوده می‌شده و برای شستن و انتقال هوم کوفته شده به ظرف بوده است. یعنی هرگز آب را در هاون نمی‌کوفته‌اند و این اصطلاح در معنی کاری نادرست و بیهوده به نظرم از آنجا باقی مانده باشد. حدسم درباره‌ی خاستگاه این اصطلاح از آنجا می‌آید که بسیار کهن بوده و در دوران ناصرخسرو هم رواج داشته است، چنان که می‌گوید: «اندر این جای سپنجی چه نهادی دل؟             آب کوبی همی، ای بیهده در هاون».

باز مولاناست که همین معنی باستانی را در پیوند با این اصطلاح با دقت بیان کرده و می‌گوید: 

«درون هاونِ شهوت چه آب می‌کوبید؟              چو آبتان نبود، بادِ لاف پیمایید»

که بسیار زیبا در مصراع دوم آب را به معنای روشنایی و آبرو و باد را به معنی هوا و هوس به کار گرفته و همان پیوند میان آب و شهوت در مصراع اول را بازتولید کرده است. 

 

عطار نیشابوری: «تن فرو ده آب در هاون مکوب             در قفس تا کی کنی باد ای پسر؟» 

پروین اعتصامی: «جز باد نبیختیم در غربال                    جز آب نکوفتیم در هاون»