مغناطیس


آخرین به روزرسانی:
مغناطیس

          کلمه‌ی «مغناطیس» از یونانی وارد پارسی شده و در اصل یونانی‌اش ‘o magnhs liqos (هُو ماگْنِس لیثُوس: سنگِ ماگنس) بوده و به منطقه‌ای در تسالی در شمال یونان اشاره می‌کرده به نام magnesia (ماگْنِسیا). این نام احتمالا پیشایونانی بوده و به قومی مربوط می‌شده که در این منطقه زندگی می‌کرده‌اند و در کتاب دوم ایلیاد اسمشان به صورت magneths (ماگْنِتِس) آمده و آنجا از قبایل یونانی متحد با آخائی‌ها هستند که به تروا حمله کردند. 

این واژه با همین معنا در زبان‌های اروپایی به شکل‌های گوناگون باقی مانده است: magnetum (آهنربا) و magnesia ([در کیمیاگری] یکی از دو جزء سازنده‌ی سنگ فلاسفه) لاتین، magnete فرانسوی کهن و ایتالیایی و اسپانیایی و پرتغالی، magnet هلندی، magnet آلمانی و دانمارکی، magnet (میانه‌ی قرن پانزدهم) و magneto- ([پیشوند] -مغناطیسی) و electromagnet (الکترومغناطیس؛ ۱۸۲۲م.) و magnetic (مغناطیسی؛ ۱۶۳۰م.) و magnetism (نیروی مغناطیسی؛ ۱۶۱۰م.) و magnetite (سنگ آهنربا؛ ۱۸۴۰م.) و magnetize (آهنربایی شدن؛ ۱۷۹۹م.) و magnesium (منیزیم؛ ۱۸۰۸م.) و manganese (منگنز؛ ۱۷۷۴م.) انگلیسی. 

از میان این کلمات «منیزیم» و «منگنز» و به تازگی «مگنت» همگی در دوران مدرن در پارسی وامگیری شده‌اند. «مغناطیس» خیلی زود در زبان‌های ایرانی هم وامگیری شده و در دوران جدید ترکیب‌هایی مثل «الکترومغناطیس» را به دست داده است.

          جالب توجه است که هرچند مغناطیس کلمه‌ای خوش‌آوا نیست و ساختار صوتی پیچیده و ناهمسازی هم دارد، باز در شعر پارسی بارها به زیبایی به کار گرفته شده است: 

مولانای بلخی: «به مغناطیس آید آخر آهن                     به سوی کهربا آید یقین کاه»

و: «کهربا هم هست و مغناطیس هست               تا تو آهن یا کهی آیی بشست

برد مغناطیس‌ات ار تو آهنی                  ور کهی بر کهربا بر می‌تنی»

نظامی گنجوی: «آهنت گرچه آهنی‌ست نفیس                 راه سنگ‌ست و سنگ، مغناطیس»

عطار نیشابوری: «بود مغناطیس چون آهن به رنگ            زآن به همرنگی برآوردش به تنگ»