ریشهی سامی «*سَوَی» به معنای «برابر بودن» مشتقی است از ریشهی پیشاسامی «*هوی» که «تبدیل شدن، رخ دادن» را میرسانده است. این بن در زبان پارسی چنین کلماتی را پدید آورده است: «تساوی»، «مساوی»، «مساوات»، «تسویه [حساب]»، «متساویالاضلاع»، «متساوی الساقین»، «[خط] استوا»، «مستوی»، «سوا کردن»، «»
در عربی از این ریشه چنین واژگانی را میشناسیم: «سَوَی» (برابر بودن) و «سَوَّی» (همتراز کردن، قرار دادن، منظم کردن) و «ساوٍ» (صیقلی، صاف) و «تُساوَی» (برابر) و «سِواء» (برابری) عربی، «مُساوات» اردو، «موساوات» (مساوات) ترکی، הִשְׁתַּוָּה (هیشْتَوّا: برابری، تساوی) عبری نو،
برخی از این واژگان به زبانهای دیگر نیز راه یافته است: «سَوا» (برابری) سواحیلی، ሰውኣ (ساوْئَه: برابری) تیگره، sewwa (برابری) مالتی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی کاربرد محدودی داشتهاند:
وحشی بافقی: « به جام او مساوی شهد با زهر در او یکسان خواص زهر و پازهر»
خواجوی کرمانی:«چه هجر و وصل مساویست در حقیقت عشق اگر ز هجر بسوزی بساز و وصل انگار»
اوحدی مراغهای: « ور ز مساوات و وزن این دو بخار تیره باشد ز اختلاط غبار»
اقبال لاهوری: « این مساوات این مواخات اعجمی است خوب میدانم که سلمان مزدکی است»