مته


آخرین به روزرسانی:
مته

ریشه‌ی این کلمه اغلب در فرهنگ‌های ریشه‌شناسی مورد بحث قرار نگرفته است. حدسم آن است که ریشه‌ی آن «*mat» پیشاهندواروپایی باشد به معنای «کوفتن، با چکش زدن» که در زبان‌های کهن اروپایی چنین واژگانی را زاده است: matia (گرز، چماق) و mateola (چکش، کج‌بیل) و macio (پتک، چکش سنگ‌بری) لاتین، mezzo (پتک، چکش سنگ‌بری) و medela (خیش) آلمانی کهن، mace/ mache (چماق، گرز) و maçon (سنگ‌تراش، بنّا) فرانسوی کهن، massa (چماق، گرز) اوکسیتان، мотыка/ ⰿⱁⱅⱏⰹⰽⱏⰹ (مُتیکا: کلنگ، چکش) اسلاوی کهن کلیسایی، мотыка (مُتیکا: کلنگ، چکش) اسلاوی کهن شرقی، 

در زبان‌های زنده‌ی اروپایی از اینجا چنین کلماتی برخاسته‌اند: mazza (چماق، چکش، باتوم) ایتالیایی و سیسیلی، maza (چماق، گرز) اسپانیایی، maça (چماق) کاتالان و پرتغالی، mat/ mate (شکم، بدنه) رومانیایی، masse (چماق، ‌چکش) و mason (سنگ‌تراش، معمار) و Framason (فراماسون، در اصل یعنی: معمار آزاد) فرانسوی، mace (گرز، چماق) و mattock (کلنگ) انگلیسی، motyka (کلنگ، کج‌بیل) لهستانی و چک و اسلواکی،моты́га / моты́ка (مُوتیگا/ مُوتیکا: کلنگ، کج‌بیل) روسی، матыка (ماتیکا: کلنگ، چکش) بلاروسی، мотика (مُوتیکا: کلنگ) اوکراینی و صربی-کروآتی و بلغاری و مقدونی، matikkas (کلنگ) لیتوانیایی،‌ 

حدسم آن است که این بن در زبان‌های آریایی به ریشه‌ی «*مَت» تبدیل شده و معنای اولیه‌اش را حفظ کرده باشد. در این حالت احتمالا این کلمات در زبان‌های باستانی ایرانی از اینجا برخاسته‌اند: itam (مَتی: برجستگی، برآمدگی) اوستایی، मत्य (مَتْیا: گرز، چماق) سانسکریت، «آماخْش» ([زمین] شخم خورده) تورفانی، «مَسَریکَه» (کلنگ، تیشه) سکایی،

حدس می‌زنم در پارسی از این ریشه چنین کلماتی مشتق شده باشند: «متّه»، «مته‌کاری»، «مته‌دستی»، «سرمتّه»، «ماشه»، «مَیاد/ اَیمَد» (تکه آهنِ سر خیش)، و شاید «آماج» 

          با این حساب در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از اینجا چنین کلماتی را می‌شناسیم:‌ «اَمّاش» (خیش) یغنابی، (ماچ: خیش) ارمنی، «ماچیک» (انبر) کردی، «ماشَه» (سنجاق سر) و «مَحِشَّه» (انبر اجاق) عربی، «ماشَه» (انبر اجاق) گیلکی، «میدّ/ مِیْدّ» (تکه آهن سر خیش) سیستانی

          این کلمات عامیانه به شمار می‌آمده و به ندرت در شعر و ادب پارسی به کار گرفته شده‌اند:

سوزنی سمرقندی: «تا در زمانه باشد سوزنگری که او        بر تشنه دو سوزن ساز در ماشه‌ای

بر تخت باد جای بداندیش تو ولیک       تخت کباب و رانش گرفته به ماشه‌ای»

کلیم کاشانی:‌ «هیبتی دارد که با آن اختلاط دایمی             ماشه می‌لرزد به خود تا سر به گوشش می‌برد»