چنین مینماید که این کلمه در اصل خاستگاهی مصری داشته باشد. در زبان مصری باستان بن «*فنخ» ( ) به معنای «نجاری کردن، بریدن چوب» وجود داشته و و مصریان اهالی کنعان و آسورستان را «فنخو» ( ) مینامیدند که یعنی «چوببُر» و این به صادرات اصلی این منطقه به مصر اشاره میکرد که الوار و چوب سرو بود.
از این ریشه در زبانهای کهن اروپایی چنین کلماتی مشتق شده است: «پُونیکیُو» (فنیقی) موکنایی، foinix (فُویْنیکْس: فنیقی، ارغوانی) و foinikh (فُویْنیکِه: فنیقیه، پارچهی ارغوانی) یونانی، punicus (فنیقی، کارتاژی) و Phoenicia (فنیقیه) لاتین که در زبانهای اروپایی امروز همچنان رواج دارد، phenicienes (فنیقی؛ اواخر قرن چهاردهم) انگلیسی میانه، phenicien (فنیقی) فرانسوی کهن،
مردم شهرهای بندری آسورستان علاوه بر کندهی درخت که به مصر صادر میکردند، بخشی از شبکهی صنعت ریسندگی در ایران زمین بودند و به ویژه در رنگرزی پارچه تخصص داشتند. دلیلش هم آن بود که از نوعی صدف -که به همین اسم phonix مشهور شده- رنگی ارغوانی میگرفتند و با آن لباسها را رنگ میکردند. به همین خاطر در یونانی این کلمه معنای «ارغوانی» هم میدهد.
این رنگ در جهان باستان به ویژه نزد پارسها محبوب بوده و کوروش بزرگ جامههایی سراپا ارغوانی میپوشیده و بسیاری از پرچمهای ایرانیان چنین رنگی داشته است. این همان است که در شاهنامه هنگام اشاره به درفشها با اسم «بنفش» برچسب خورده، شاید چون ارغوانی با وزن شاهنامه سازگار نیست. در زبانهای ایرانی این واژه از ابتدای کار به صورت «فنیقی» و «فنیقیه» وجود داشته و همچنان امروز پس از حدود سه هزار سال به کار برده میشود. این واژه باستانگرایانه بوده و در شعر و ادب پارسی رواج نداشته است.