فندق


آخرین به روزرسانی:
فندق


         ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*pent» به معنای «رفتن، عبور کردن» از بن «*per» به همین معنا مشتق شده و بیشتر در زبان‌های اروپایی زایا بوده است. در زبان‌های اروپایی کهن از این بن چنین واژگانی مشتق شده‌اند: patos (پاتُس: راه،‌ پله) و patein (پاتِئین: قدم زدن، رفتن) و pontos (پُنتُوس: [راه در] دریا، ساحل دریای سیاه) و pontikon (پُنْتیکُون: فندق، چون بومی کرانه‌های دریای سیاه بوده) و fuountuki (فونْتوکی: فندق، وام‌واژه از پارسی) و peripathtikos (پِری‌پاتِتیکُوس: مشائی، ارسطویی، با اشاره به این که شاگردان ارسطو موقع بحث کردن قدم می‌زدند) یونانی، pons (پل) و pontica [nux] ([دانه‌ی] فندق) و peripateticus (ارسطویی، مشائی) و ponticus (مربوط به دریای سیاه) و pontifex (کاهن اعظم، در اصل یعنی: پل‌ساز) لاتین، finna (رسیدن، یافتن) نُردیک کهن، findan (یافتن) و paþ / pæþ(راه) انگلیسی کهن و ساکسونی کهن، fendeo (پیاده، عوام) و findan (یافتن) و pfad (راه) آلمانی کهن، finda (یافتن) و path (راه) فریزی کهن، finþan (رسیدن، یافتن) گُتی، vindan (رسیدن، یافتن) و paden (پیاده‌روی کردن) و pat/ pad (راه) هلندی میانه، поуть (پوتی: رفتن) و пѫть/ ⱂⱘⱅⱐ (پُتی: راه) و пѫтьникъ (پُتینیکو: مسافر، غریبه) و pęta (پاشنه‌ی پا) و suputiniku (همسفر) اسلاوی کهن کلیسایی، pintis (راه، جاده) پروسی کهن، perypatetique (ارسطویی، مشائی) و ponton (پل زورقی) فرانسوی کهن، 

         در زبان‌های اروپایی نو دامنه‌ی وسیعی از واژگان از این ریشه برخاسته که برخی‌شان مفهوم اصلی‌ «رفتن» و برخی دیگر استعاره‌های برآمده از «فندق» را شامل می‌شوند: bondoc/ bunduc (آدم کوتوله، فندقی) رومانیایی، фунду́к (فونْدوک: فندق، وام از پارسی) و putin/ pun (راه) و Распу́тин (راسْپوتین: اسم کشیشی مشهور، یعنی: چهارراه) ‌و sputnik (رفیق راه، همسفر، نام اولین ماهواره؛ ۱۹۵۷م.) روسی، путник (پوتْنیک: مسافر) صربی-کروآتی، poutnik (مسافر) چک، пъ́тник (پَیْتْنیک: مسافر) بلغاری،‌ finden (یافتن) و pfad (راه) آلمانی، pad (راه) هلندی، albondiga/ almondiga (فندق، تفنگ) و bondoque (گلوله) و puente (پل) اسپانیایی، almondega/ albondega (فندق، تفنگ) پرتغالی، almond (فندق) و pont (پل) و peripatetique (ارسطویی، مشائی) و bonduc (فندق) فرانسوی، ponte (پل) ایتالیایی، pons ([در آناتومی] پل مغزی) و find (یافتن، پیدا کردن) و almond (فندق) و bonduc (فندق) و pad (پیاده رفتن؛ ۱۵۵۰م.) و keypad (دستگیره‌ی کلید؛ ۱۹۷۵م.) و notepad (کاغذ یادداشت؛ ۱۹۰۷م.) و path (راه) و paddle (ولگردی کردن؛ ۱۵۲۰م.، پدال زدن) و pathway (گذرگاه؛ ۱۵۳۰م.) و peripatetic (ارسطویی، مشائی؛ میانه‌ی قرن پانزدهم) و punt (زورق؛ ۱۵۰۰م.) و pontoon (زورق، کلک؛ ۱۶۷۰م.) انگلیسی

این بن در زبان‌های آریایی به ریشه‌ی «*پَنْت» تبدیل شده و این کلمات را در زبان‌های کهن ایرانی به دست داده است: aqnap (پَنْثَه: راه) و namqap/ intap (پَتْنی/ پَثْمَن: گذرگاه) و Aqap (پَثا: مسیر) و USap (پَشو: پل) و anApUSap (پَشُوپانَه: پل‌بان، ‌محافظ پل) اوستایی، 𐎱𐎰 (پَثی: راه) پارسی باستان، पन्था (پَنْتْها: راه) و पथिन् (پَتْهین: راه، مرز، مذهب، نواحی دوزخ) سانسکریت، «پَنْد» (اندرز، راه) و «پُنْدیک» (فندق) پهلوی، «پَنْد» (اندرز، راه) و «پَنْدان» (مسیر،‌ روش) پارتی، «پَنْد» (اندرز، راه) و «هامْپَنْد» (رفیق، همراه) تورفانی، «پنت» (راه، پند) و «پث» (راه) و «قارپث» (راه نظامی، مرکب از: کار: جنگ + پت: راه) سغدی، «پنداک» (راه) خوارزمی، «پَنْدَه» (راه) و «پَمْدا-رایْسَه» (رهبر، راهنما) سکایی، հուն (هون: گُدار رودخانه) و հունաւոր (هوناوُر: محدود، مرزدار) و հունել (هونِل: عبور کردن، از گدار رد شدن) ارمنی کهن، «پَنْتا» (راه، راهبان) و «اَماکْسْ‌پَنْتِه» (گاری‌چی) و «کُوکَل‌پَنْتِه» (ارابه‌ران) تخاری ب، 

کلمه‌ی پهلوی «پُنْدیک» در اصل یعنی «پونتی، مربوط به سرزمین پونت» و این ناحیه‌ای بوده در آناتولی و جنوب دریای سیاه که درختان فندق از آنجا به سایر مناطق انتقال یافته‌اند. 

در زبان پارسی از این ریشه چنین کلماتی را می‌شناسیم:‌ «پند»، «فن»، «فندق»، «آوند/ آونگ» (برهان، مرکب از: آ: پیشوند تاکید + پَنْتی: راه). این واژه‌ی اخیر را فردوسی به زیبایی در این بیت آورده است:

«چنین گفت با پهلوان زال زر            چو آوند خواهی به تیغم نگر»

در این بین روشن است که کلمه‌ی «فن» هم از همین جا آمده است. برخی آن را برگرفته از مصدر عربی «*فنن» به معنای «مهارت داشتن، بلد بودن» انگاشته‌اند. اما این ریشه در زبان‌های سامی وجود ندارد و شاخه‌زایی‌اش هم در زبان پارسی انجام شده و در عربی مشتق‌های چندانی ندارد. از این رو احتمالا همان «پند» است که در تازی هم وارد شده و بر اساس باب‌های عربی -احتمالا در درون زبان پارسی- صرف شده است. اگر این حدس درست باشد این واژگان نیز از همین ریشه مشتق شده‌اند: «فناوری»، «فنون»، «دارالفنون»، «فوت‌وفن»،‌ «فنی»، «فن‌سالاری»، «همه‌فن‌حریف»، «ذوالفنون»

واژه‌ی «فندق» با واسطه‌ی پارسی به اروپای شمالی و از راه عربی به اروپای لاتین وارد شده و اسم این گیاه را در بیشتر زبان‌ها ایجاد کرده است. نام این دانه‌ی خوراکی در زبان‌های پهنه‌ی ایران زمین این شکل‌ها را پیدا کرده است:‌ «فندق» پارسی، «بُندُق» عربی، «فینوق» گورانی، «فینْدیق» ترکی آذری، фундук (فونْدوک) باشکیری، «فونْدوق» و «فینْدیق» ترکی عثمانی و تاتاری، «فندق» اردو، «فینْدیک» ترکی استانبولی، ֆնտուխ (فنْتوخ) ارمنی میانه،

مشتق‌هایی مثل «فندقی» (آدم خپل و کوتاه) و «فندق‌شکن» و «پونت» (کشوری باستانی در آناتولی، وام‌واژه از فرانسوی) در پارسی هم از همین‌جا آمده‌اند. همچنین «بَنْدوق» به معنای «تفنگ» در فارسی قدیم و اردو هم از اینجا آمده و به گلوله‌ی تفنگ که شبیه دانه‌ی فندق است اشاره می‌کند. این کلمه در پارسی قدیمی است و به هر دستگاهی مثل فلاخن که گلوله‌ای را پرتاب کند اشاره می‌کرده است. چنان که مولانای بلخی در دفتر دوم مثنوی معنوی می‌گوید:

«قدر فندق افکنم بندق حریق             بندقم در فعل صد چون منجنیق

گرچه سنگم هست مقدار نخود            لیک در هیجا نه سر مانَد نه خود»

در سایر زبان‌های ایرانی این واژگان از این ریشه یافت می‌شوند: «فَنّ» عربی، фән (فَن) ازبکی و باشکیری، пән (پَن: فن) قزاقی، «فِن» (فن) ترکی، հուն (هون: گُدار رودخانه) و անհուն (اَنْهون: بستر، کف) و հունավոր (هوناوُر: محدود، مرزدار) و պնդուկ (پندوک: فندق) ارمنی، ფონი (پُنی: گذرگاه، گدار رودخانه) گرجی،фӕндаг (فَیْنْدَگ: راه) آسی، «پونْدَه» (پاشنه) و «پْلا» (مسافرت، ‌دفعه) پشتون، «پَنْت» (آموزش) بلوچی، «فَنْد» (پند، اندرز) دلیجانی، «پادُو» (راه) یدغه، «پَنْدان» (راه) پراچی، «پوت» (راه) ویگالی و نورستانی، 

در زبان‌های هندی «فندق» به این شکل‌ها وامگیری شده است: બંદૂક (بَنْدوک) گجراتی، बन्दूक (بَنْدوک) هندی، బందూకు (بَنْدوکو) تلوگو،

برخی از این کلمه‌ها در زبان‌های دیگر نیز وارد شده‌اند: ቡንዱቅ (بونْدوک: فندق) امهری، መንዱቅ (مَنْدوک: فندق) گئز، «بونْدوکی» (فندق) و «فَنی» (فن) سواحیلی، «فَنّی» (فن) هوسه، 

ناگفته نماند که «فُنْدُق» (مهمانخانه) عربی ارتباطی با این کلمه ندارد و آن وام‌واژه‌ای یونانی است که از pandokeion (پان‌دُکِئیُون) آمده به معنای «مسافرخانه». این واژه خود از دو بخش pan (پان: همه) و doke (دُوکِه: گرفتن، دریافت کردن) تشکیل یافته است، یعنی جایی که همه را به خود راه می‌دهد. در زبان‌های اروپایی شکل‌هایی دیگر از این کلمه را هم داریم:‌ funnacu سیسیلی، fondac اسپانیایی، fondaco ایتالیایی. «فُندُق» در معنای مسافرخانه خیلی زود در زبان‌های سامی وامگیری شده و کاربردش در قلمرو ایران زمین دیرینه است. این شکل‌ها از آن را در زبان‌های ایرانی سراغ داریم: «پونْدَقا» عبری، «پوتَّقا» سریانی، و «پونْدوکی» گرجی. «پُنْدُک» اندونزیایی و «بَنْدُوکیون» قبطی هم از همین‌جا آمده است.

«فندق» با آن که ساخت آوایی ناهمواری دارد، اما در شعر پارسی فراوان به کار گرفته شده و اغلب همچون استعاره‌ای برای دندان در کنار عناب یا ارغوان (نماد لب) به کار می‌آمده است:

فردوسی توسی: «فرنگیس بگرفت گیسو به دست                  گل ارغوان را به فندق بخست»

مولانای بلخی: «فندق و خشخاش به دست آمده           نعنع و حلبو به لب جویبار»

نظامی گنجوی: «اگر چون فندقم بر سر زنی سنگ                ز عنابم نیابد جز تو کس رنگ»

                  «لب لعل عناب شکرشکن                زده خنده بر فندق بی‌دهن

                  درختان مگر سور می‌ساختند             که عناب و فندق برانداختند»     

سعدی شیرازی: «چو فندق دهان از سخن بسته بود               نه چون ما لب از خنده چون پسته بود»