فقیر


آخرین به روزرسانی:
فقیر


ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*ker/ *sker» به معنای «بریدن، قطع کردن» در زبان‌های اروپایی به بن «*کَردو/ *کَر» تبدیل شده که در مدخل «کارد» مفصل درباره‌اش نوشته‌ام. حدسم آن است که این ریشه خاستگاه اصلی خوشه‌ای از کلمات باشد که اغلب به بن فرضی «*فقر» در عربی منسوب شده‌اند. این بن فرضی معناهایی پراکنده را حمل می‌کند که عبارتند از: «برجستگی، تنگدستی، کاویدن و حفر کردن». 

علاوه بر این پراکندگی معنایی «فقر» در عربی خویشاوندان چندانی ندارد و در سایر زبان‌های سامی شاخه‌زایی نکرده است. به همین خاطر حدسم آن است که در اصل تحریفی از بن آریایی «*کَر» باشد. احتمالا این بن زیر تاثیر واژه‌ی «فرگرد» ساخته شده باشد، چنان که آیلرس هم اشاره کرده است. در این حالت مفهوم «کاوش، سنجش عقلانی» که در کلیدواژه‌ی اصلی «فرگرد» وجود داشته و در «فقره» ادامه پیدا کرده، و همین در دو جهت «کاویدن، دندانه» و «کاونده، نیازمند، گدا» بسط معنایی پیدا کرده است.

اگر حدسم درباره‌ی این ریشه درست باشد، این کلمات پارسی از این بن برخاسته‌اند: «فقر»، «فقیر» «[ستون] فقرات»، «ذوالفقار» (یعنی شمشیر دارای دندانه)، «فقره»، «فقرات» (موارد)، «فقرا»،‌ «فقرزدایی»، «»

در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این بن چنین کلماتی زاده شده‌اند: «فَقَرَ» (کندن زمین، چلاندن، گرفتن آب انگور، خرد کردن ستون‌ مهره‌ها) و «فَقَرات» (ستون مهره‌ها) و «إِفْتَقَر» (فقیر بودن، نیاز داشتن، سوراخ سوراخ بودن) عربی، «فَکْر/ فَقْر» (فقر) و «فِقَرَه» (مهره‌ی پشت) ترکی، 

         در شعر و ادب پارسی این واژه و مشتقاتش بسیار به کار گرفته شده است:

حافظ شیرازی: «در مقامی که صدارت به فقیران بخشند چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی»

مولانای بلخی: «هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه   نی عید کهن گشته آدینه‌ی دیگینه»

«جمله چو شهد و شیر شو، از خودِ خود فقیر شو                  زآنکه ز شه فقیر را عشر و زکات می‌رسد»

سعدی شیرازی: «حقیر تا نشماری تو آب چشم فقیر      که قطره قطره‌ی باران چو با هم آمد جوست»

«ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر                       به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر»