فضل


آخرین به روزرسانی:
فضل


         ریشه‌ی عربی «*فضل» یعنی «افزوده، اضافی» و احتمالا در درون زبان عربی شکل گرفته باشد. چون در سایر زبان‌های سامی شاخه‌زایی نکرده و غایب است. احتمالا این بن با «*فصل» (تقسیم کردن) خویشاوند باشد. در پارسی از این ریشه چنین واژگانی برآمده‌اند: «فضل»، «فاضل»، «فضله»، «فضولات»، «تفضیل»، «تفضل»، «تفاضل»، «فضول»، «فضولی»، «اظهارفضل». این بن در زبان پارسی و عربی اسم‌های مردانه‌ی زیادی هم تولید کرده است: «فضل»، «فُضِیل»، «فضل‌الله»، «ابوالفضل»، «فضل‌الدین»

از این ریشه در سایر زبان‌های ایرانی نو چنین واژگانی برخاسته‌اند: «فَضَلَ» (باقی ماندن، زیاد آمدن) و «بِفَضَّل» (ترجیح دادن) و «یُفَضِّل» (به کسی لطف داشتن) و «فاضِل» (شریف، نجیب) و «مِفْضَل» (جلیقه، عبا) عربی، «فازیل» (فاضل) و «میفْزَل» (جلیقه، عبا) و «تَفازول» (تفاضل) ترکی، «فازیل» (فاضل) ترکی اویغوری، «فُزیل» (فاضل) ازبکی، «فازِل/ فازیل» (فاضل) اردو. फ़ाज़िल(فازیل: فاضل) هندی هم از پارسی وامگیری شده است.

این واژگان در شعر و ادب پارسی رواجی محدود داشته‌اند:

رودکی سمرقندی: «چو فضل میرابوالفضل بر همه ملکان        چو فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز»

حافظ شیرازی: «در کارخانه‌ای که ره عقل و فضل نیست        فهم ضعیف رای فضولی چرا کند»

فخرالدین عراقی: «مفضل فاضل پناه عالم عالم نواز              مکمل کامل صفات عالی عالی جناب»