ریشهی پیشاهندواروپایی «*per/* pro» به معنای «جلو، پیش» دامنهای وسیع از واژگان را پدید آورده است. پیشتر در مدخل «پیر» به بن «*per» و همهی مشتقهای اروپایی این بن پرداختم و اینجا به زادگان خویشاوند نزدیکش «*pro» در زبانهای ایرانی میپردازم.
در زبانهای آریایی این بن به ریشهی «*فْرا» تبدیل شده که «دور، سمت، جانب» معنی میدهد و در زبانهای باستانی ایرانی چنین واژگانی را زاده است: Arf (فْرا: دور، سمت) و knArf (فْرانْک: رو به جلو) و acarf/ Sarf (فْرَش/ فْرَچَه: فراز) اوستایی، 𐎳𐎼𐎶𐎠𐎴𐎠 (فْرَمانا: فرمان) و 𐎳𐎼 (فْرا: فرا، دور) پارسی باستان، प्र (پْرَه: دور، سوی) و «پْرانْچ» (فراز، سربالا، رو به جلو) و «پْرَکْرْتَه» (پراکریت، نام گروهی از زبانهای باستانی هندی، در اصل یعنی: اصیل، طبیعی: فرا + کرد) و प्रमाण (پْرَمانَه: فرمان) و प्रातर् (پْراتَر: فردا، سپیدهدم) سانسکریت، «فْراک» (فرا، دور) و «فْراچ» (فراز، بالا) و «*فْرَتَنْچ» (خماندن) و «فْرَتاک/ فْرَداک» (فردا) و «فْرَسَنْگ/ فْرَسَخ/ فْرَسَخْوْ» (فرسنگ، ۵-۶ کیلومتر) و «فْرَوَرْدَگ» (فرگرد، تومار: فرا + گَردیدن/ چرخاندن) و «فْرَمادار» (فرماندار) پهلوی، «فْراژ» (فراز) و «فْرَسَنْگ/ فْرَسَخ/ فْرَسَخْوْ» (فرسنگ، ۵-۶ کیلومتر) پارتی، «فْراز» (فراز، جلو، نزدیک) و «فْرازیشْت» (نزدیکترین) و «فْرَسَنْگ/ فْرَسَخ/ فْرَسَخْوْ» (فرسنگ، ۵-۶ کیلومتر) تورفانی، «پرا/ برا» (فرا) و «پراینک» (اطراف دهان) و «براک» (زود) و «برَک» (فردا) و «براکایس» (زود، زودتر) و «فراک» (پگاه) و «بسانْغ/ فسوخ/ فساخ» (فرسنگ) و «فْرَمانْدار» (فرماندار) سغدی، «اَبسانْگ» (فرسنگ) سغدی بودایی، «ها» (فرا، آنسو) و «پَدا» (فردا) سکایی، «شا/ شْئا» (فرا) خوارزمی، afrp (پَرْسا: فرسنگ) آرامی، ܦܪܣܚܐ (پَرْسّخا: فرسنگ) و Aqdprh (هَرْپَدْقا: میدانگاه، بازار) سریانی، հրասախ (هْرَسَخ: فرسنگ) و հրամայական (هْرَمایَکان: آمرانه، دستوری) و հրաժեշտ (هْراژِشْت: وداع، خداحافظی) و հրովարտակ (هْرُووَرْتَک: نامه، تومار، فرگرد) ارمنی کهن، փարսանգ / ֆարսանկ / ֆարսախ (پارْسَنْگ/ فَرْسَنْک/ فَرْسَخ) و հրամայեմ (هْرَمایِم: فرمودن، دستور دادن) و հրամանատար (هْرَمانَتار: فرماندار) و հրամայել (هْرَمایِل: فرمان دادن) ارمنی میانه، ურაკპარაკი (اورَکپَرَکی: میدانگاه، بازار) و ურაკპარაკად (اورَکپَرَکَد: عمومی) گرجی کهن،
در پارسی از این ریشه چنین کلماتی را سراغ داریم: «فرا»، «فراطبیعی»، «فراجناحی»، «فراروانشناسی»، «فراز»، «فرود»، «فرو»، «فروتن»، «گردنفراز»، «سرفراز»، «فردا»، «پسفردا»، «فرودگاه»، «فرونشست»، «فروپاشی»، «فرافرهنگی»، «فراملی»، «فرمان»، «فرماندار»، «فرمانده»، «فرمانبر»، «فرمانفرما»، «فرمانروا»، «فرمانداری»، «» «فرمون» (در خودرو)، «قهرمان» (در شکل پهلوی: کارفرمان)، «فرسنگ/ پرسنگ/ فرسخ»، «فرمودن»، «فرمایش»، «فرموده»، «فَرموک» (ریسمان پیچیده دور دوک)، «فرنود» (نام خانوادگی، واژهی دساتیری به معنی «دلیل»).
حدسم آن است که «پارسنگ» در اصطلاح «عقل کسی پارسنگ برداشتن» نیز از همینجا آمده باشد و مشتقی از «فرسنگ» باشد. به این معنا که عقل فلانی به دوردستها رفته است. «فرنْج» (اطراف دهان) در پارسی قدیم هم از همین ریشه گرفته شده است.
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این بن چنین واژگانی را میشناسیم: «شا/ شاء» (فرا، نزدیک) و «پَرْسَخ» (فرسنگ) بلوچی، «فَرْسَخ» (فرسنگ) و «فَرْمان/ حَرمان» (فرمان) عربی، «را/ رء» (فرا) شغنی و یزغلامی، «وْرُوک» (فراز، فردا) و «را/ رء» (فرا) وخی، «فْرا/ فْرء» (فرا) یدغه، «رْها/ رْهَه» (فرا) پراچی، «لای/ رای» (فرا) و «رَگ» (زود) و «رَز/ راز» (روبرو) آسی، «فیراک» (فردا) یغنابی، «فَرْسَق» (فرسنگ) و «هَرْمانَه: کار، حکم و فرمان» گورانی، հրասախ (هْرَسَخ: فرسنگ) و հրապարակ (هْرَپَرَک: میدان، بازار) و հրապարակաւ (هْرَپْرَکاوْ: عمومی) و հրաման (هْرَمان: فرمان) و հրամանատար (هْرَمانَتار: فرماندار) و و հրամայական (هْرَمایَکان: جملهی دستوری) و հրամայել (هْرَمایِل: فرمان دادن) و հրովարտակ (هْرُووَرْتَک: نامه) ارمنی، ჰროარტაგი / ჰროარდაგი (هْرُوئَرْتاگی/ هْرُوئَرْدَگی: فرگرد، نامه، تومار) و ურაკპარაკი (اورَکپَرَکی: میدانگاه، بازار) گرجی، «فَرْسُخ» (فرسنگ) بستکی، «فِرْمان» (فرمان) ترکی، фарман (فَرْمَن: فرمان) باشکیری،
در زبانهای هندی از این بن چنین کلماتی زاده شدهاند:ফরমান (فُرْمَن: فرمان) و ফরমানো (فُرْمَنُو: فرمان دادن) و প্র (پْرُو: فرا، نزدیک) بنگالی، ફરમાન (پْهَرْمان: فرمان) و ફરમાવવું (پْهَرْماوْوو: فرمودن) گجراتی، फ़रमान (فَرْمان) و प्र (پْرَه: نزدیک، فرا) و फ़राज़ (فَراز) هندی، फर्मान (پّْهَرْمان: فرمان) و फर्मावणे (پْهَرْماوْنِه: فرمان دادن، فرمودن) مراثی، ਫ਼ਰਮਾਨ (فَرْمان) و ਫ਼ਰਮਾਉਣਾ (فَرْماونا: فرمودن) پنجابی،
برخی از این کلمات به سایر زبانها وارد شدهاند: parasagghs/ parasangh (پاراساگِّس/ پَرَسَنْگِس: فرسنگ) یونانی که در نوشتارهای هرودوت[1] و گزنوفون[2] هم آمده، و در قدیم رومیان هم میدانستند که از پارسی وامگیری شده است،[3] parasang (فرسنگ) لاتین، фирман (فیرْمان: فرمان) روسی، firman انگلیسی و رومانیایی و اندونزیایی، ferman (فرمان) مجاری، «پْرَه» (فرا، نزدیک) جاوهای کهن،
مشتقهای این ریشه در شعر و ادب پارسی با بسامدی بسیار بالا به کار گرفته شده است:
فردوسی توسی: « جهان زیر فرمان ضحاک شد ز هر نامهای نام جم پاک شد»
رودکی سمرقندی: « از آن می مرا ده، که از عکس او چو یاقوت گردد به فرسنگ سنگ»
خیام نیشابوری: « خود فرمودی كه ناامیدی كفر است فرمان تو بردم و امید آوردم »
مولانای بلخی: «در دوغ او افتادهای خود تو ز عشقش زادهای
زین بت خلاصی نیستت خواهی به صد فرسنگ شو »
عرفی شیرازی: « زدی بستی شكستی سوختی انداختی رفتی
جوابت چیست فردای قیامت دادخواهان را؟»
قائممقام فراهانی: « در این درگه كه گَه گَه كَه كُه و كُه كَه شود ناگه
مشو غره به امروزت كه از فردا نهای آگه»