فرشته


آخرین به روزرسانی:
فرشته

ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*eis» به معنای «شتافتن، به حرکت در آوردن» در زبان‌های کهن اروپایی واژگانی مثل oima (اُیْما: حمله) یونانی را پدید آورده که در مدخل «خشم» بدان پرداخته‌ام. 

         این بن در زبان‌های آریایی به ریشه‌ی «*اَیْش» تحول یافته و همان است که در خوشه‌ای خویشاوند «خشم» را تولید کرده است. این بن در زبان‌های کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: SEa (اَئِش: شتافتن) و SEaorf (فْرُوئِش: گریختن) و AtsA (آسْتا: گماشتن) و AtsArf (فْراسْتا: پیش رفتن، بیرون رفتن) و atSEArf (فْرائِشْتَه: فرشته، فرستاده) و uSi (ایشو: تیر) اوستایی، (اَیْش: راندن) و (فْرائَیْش: فرستادن) پارسی باستان، (پْرِسیتَه: فرستاده) و (ایسْناتی: اعزام کردن) و (ایسْتی: تحریک) و (ایسَنْیَه: روانه کردن) و (پْرِس: روانه) سانسکریت، «فْرِسْتاتَن» (فرستادن) پهلوی، «فْرِشْتَگ» (پیک) پارتی، «فْرِسْت» (فرستادن) و «فْرِسْتَگ» (پیک) تورفانی، «استانیک» (پیک، فرستاده) و «فریش/ فریشت» (فرستادن) و «فریشتی‌ی» (فرستاده، فرشته) سغدی، «ابجک» (فرستاده، فرشته) و «فریس» (فرستادن) و «فچک» (پیک) خوارزمی، «هِئی» (فرستادن) سکایی، ܦܪܣܬܩܐ‎ (پرستَقا: فرشته) سریانی، פרסתקא (پْرِسْتَقا: پیک شاه، پیامبر) آرامی بابلی، հրեշտակ (هْرِشْتاک: فرستاده) ارمنی کهن،

         در زبان پارسی از اینجا چنین واژگانی زاده شده‌اند: «فرستادن»، «فرستاده»، «فرشته»، «فرشته‌خو»، «فرستنده»، 

برخی از نویسندگان به پیروی از هُرن «فرستادن» را ترکیبی از «فرا» و «ایستادن» دانسته‌اند که به نظر نادرست می‌رسد. 

         در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی از این ریشه چنین کلماتی پدید آمده‌اند: «فیش» (فرستاده) بختیاری، «پْرِشْتَگ/ پیرِشْتَگ» (فرستاده) و «شَسْت» (پیک) بلوچی، հրեշտակ (هْرِشْتاک: فرستاده) ارمنی، «اَسْتاو» (فرستادن) و «اَسْتاجَیْ» (پیک، پیامبر) پشتون، 

         برخی از این واژگان در زبان‌های هندی هم وامگیری شده است: ফেরেশতা (فْرِسْتَه: فرشته) بنگالی، ਫ਼ਰਿਸ਼ਤਾ (فَریسْتا: فرشته) پنجابی، 

         این واژگان در شعر و ادب پارسی بسیار به کار گرفته شده‌اند:

فردوسی توسی: « به دل پر زکین شد به رخ پر ز چین  فرسته فرستاد زی شاه چین

فرستاد نزد برادر پیام            که جاوید زی خرم و شادکام »

نظامی گنجوی: « سگ به دانش چو راست رشته شود   آدمی شاید ار فرشته شود »

بیدل دهلوی: «پیچ‌وتاب شعله‌ی دل‌ نامه‌ی پیچیده‌ا‌یست    می‌فرستم هر نفس سوی عدم پیغامها»