فرت و فرت


آخرین به روزرسانی:
فرت و فرت


ریشه‌ی پیشاهندواروپایی «*perd/ *pezd» یعنی «صدا دادن» و در زبان‌های کهن اروپایی چنین واژگانی را زاده است: pedere (گوزیدن) لاتین، freta (گوز) نردیک کهن، ferzan‌ (گوزیدن) آلمانی کهن، feortan (گوزیدن) انگلیسی کهن، fysten/ fisten (وزیدن باد) انگلیسی میانه، *fertan (گوزیدن) ساکسونی کهن و هلندی کهن، (گوزیدن) سوئدی کهن، 

         در زبان‌های زنده‌ی اروپایی از این بن چنین واژگانی برخاسته‌اند: fjierte/ fjærte (گوز) و fice (گوزیدن، وزیدن) دانمارکی، persti (گوزیدن) و perdžiu (گوزو) لیتوانیایی، pirst (گوزیدن) لاتویایی، fart (گوزیدن) و feisty (پرسروصدا، مهاجم؛ ۱۸۹۶م.) انگلیسی، fart (گوزیدن) اسکات، farzen (گوزیدن) آلمانی، פֿאַרצן‎ (فارْتْسْن: گوزیدن) ییدیش، freta (گوزیدن) ایسلندی، frata/ fjarta (گوزیدن) نروژی، fjärta (گوزیدن) سوئدی، 

         این بن در زبان‌های آریایی به ریشه‌ی «*پَزْد» (دمیدن، گوزیدن) تبدیل شده و در زبان‌های ایرانی کهن این واژگان را به دست داده است:‌ dvrap (پَرَد: گوز) و itiaDvrvp (پَرَذَیْتی: گوزیدن) و udzap (پَزْدو: کرم، سوسک) اوستایی، perdomai (پِرْدُومای: گوزیدن) فریگی، पर्दते (پَرْدَتی: گوزیدن) و पर्द (گوز) سانسکریت، «پَزْدُوک» (کرم رشته) و «پَزْدیتَن» (نواختن [نی]، دمیدن) پهلوی، «نای‌ْپَزْد» (نی‌نواز) تورفانی، «پزت» (دود) سغدی، rwzyp (پیزُور: دستفروش) سریانی،

         در پارسی قدیم از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: «پَزْد» (جان و روح)، «پَیوک» (کرم رشته [انگل])، «پَزْدَک» (کرمک، آفت گندم)، «پیزی» (کون)، «پیزُری/ پیزوری» (سست و از کار افتاده)، «پیزُر» (علف سست و کوچک)، «پیزَر» (دستفروش)

حدس مي‌زنم اصطلاح پارسی عامیانه‌ی «فِرت و فِرت» به معنای «انجام سرسری و شتابزده‌ی کاری» بازمانده‌ی همان کلمه‌ی اوستایی باشد. همچنین یک ریشه‌ی محتمل برای «فرتوت» نیز همین است، و شاید در ابتدای کار «پیزوری، گوزو» معنی می‌داده است. حدس دیگرم آن است که کلمه‌ی «پرده» در معنای نشانه‌ی روی دسته‌ی ساز و فاصله‌ی دو بانگ موسیقایی هم شاید از اینجا آمده باشد، و احتمالا به «پرده» در معنای «پوشش پارچه‌ای» ارتباطی نداشته باشد. فردوسی هم گاه کلمه‌ی «پرده» را صریحا یا با ایهام به معنای «فاش، با صدای بلند» به کار گرفته که تایید کننده‌ی این حدس است:

«به پرده درست این سخن‌ها بجوی               به پیش ردان آشکارا بجوی»

و: «از این پرده برتر سخن‌گاه نیست             ز هستی مر اندیشه را راه نیست»

اگر این حدس درست باشد این کلمات هم از اینجا آمده‌اند: «نیم‌پرده»، «ثلث‌پرده»، «ربع‌پرده»، «ریزپرده»

در سایر زبان‌های زنده‌ی ایرانی هم از اینجا چنین کلماتی را سراغ داریم: «فَیْزْدَیْگ» (دود) آسی، «پَزْد» (دود) یغنابی، «» «پاد» (گوز) اردو، Pjerdh (مي‌گوزم) و pordhë (گوز) آلبانیایی، «فِرْت‌ فِرْتَه» (تندتند و بی‌وقفه حرف زدن) مازنی، «پیزار» (کوچک، ناچیز) شغنی، «پَزِه» (کوچک) یزغلامی، «پیزَلَه» (نی) لری، «پیزُر» (برگ جگن، نی) زرقانی

         این واژه در معنای «گوز» بیشتر در زبان‌های هندی باقی مانده است: पाद(پاد) هندی، පඩ (پَذَه) سینهالی، পাদ(پَد) آسامی، পাদ(پَد) بنگالی، ପାଡ଼(پَرُو) اوریا، पाद(پاد) مراثی، પાદ(پاد) گجراتی، ਪੱਦ (پَدَّه) پنجابی، 

این واژگان در شعر و ادب پارسی به ندرت به کار گرفته شده‌اند:

هندوشاه نخجوانی: «نوا و راست حسینی و راهوی و عراق               حجاز و زنگله و بوسلیک با عشاق

دگر سپاهان باقی بزرگ و زیرافکند     اسامی همه‌ی پرده هاست بر اطلاق»

فرخی سیستانی: «تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی            من بدین پرده نیم گر تو بدین پرده‌دری»