ریشهی پیشاسامی «*پَرَس» به معنای تفکیک کردن، جدا ساختن، ویران کردن» با ریشههای «*فرق» (جدا کردن، تمیز دادن) و «*فرص» (شکافتن، برش زدن) و «*فرث» (پخش کردن) و «*فرض» (بریدن، زدن) و «*فرط» (اضافه کردن، سرریز کردن) خویشاوند است و اینها در پیوند با هم یک خوشهی معنایی نزدیک به هم را تشکل میدهند. این خوشه در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی زاده است: 𒋻(پَراسوم: بریدن، قطع کردن) و𒉺𒊏𒍮 (پَراصوم: عهدشکنی کردن، دروغ گفتن) اکدی،𐎔𐎗𐎕 (پرص: باز کردن، شکافتن) اوگاریتی، פְּרַס (پَرَس: تفکیک کردن، جدا کردن) و פְרַשׁ (پَراش: قطع کردن) و פְּרַת (پَرَت: پاره کردن، واگشودن) آرامی، ܦܪܛ (فرط: تقسیم کردن، جدا کردن) سریانی، פָּרַס (پارَس: جدا کردن) و פָּרַץ (پارَص: شکافتن، رخنه کردن) عبری،
در پارسی از این ریشهها چنین واژگانی زاده شدهاند: «فراست»، «فرصت»، «فرق»، «تفریق»، «فراق»، «مفارق»، «متفرق»، «تفرق»، «فاروق»، «فرقان»، «فرقت»، «فرط»، «افراط»، «تفریط»، «مفرط»، «فرض»، «فرضیه»، «فرضیات»، «مفروض»، «فروض»، «برفرض»، «فریضه»،
در سایر زبانهای زندهی ایرانی از این ریشهها کلمات چندانی برنخاسته، و در زبان عربی هم کاربرد و شاخهزایی این کلمات به نسبت محدود و همسان با پارسی است. واژگان دیگری که از این بن برخاستهاند عبارتند از: «فَریسِه» (شکار) و «تَفَرُّس» (خیره شدن، کاویدن) و «إنفَرَط» (متلاشی شدن) عربی، фарыз (فَریز: فرض) و форсат (فُرْصَت) باشکیری، парз / парыз (پَرْز/ پَریز: فرض) قرقیزی، парыз (پَریز: فرض) و мұрсат (مورْسَت: فرصت) قزاقی، «فِرّز» (فرض) کردی، «فَرْض» و «فیرْسَت/ فورْسَت» (فرصت) و «فِرْق/ فَرْک» (فرق) ترکی، фарз (فَرْض) پارسی تاجیکی، «فورْسَت» (فرصت) ازبکی، «پورْسِت» (فرصت) ترکی اویغوری، «فُرْصَت» اردو، «فَرْق» بلوچی،
در زبانهای هندی این کلمات از این خانواده وامگیری شدهاند: फ़ुर्सत (فورْسَت: فرصت) و फ़र्क़ (فَرْق) هندی، ফরজ (فُرُز: فرض) و ফুরসত (فورْسُت: فرصت) و ফারাক (پْهَرَک: فرق) بنگالی، ਫ਼ਰਜ਼ (فَرَز: فرض) و ਫ਼ਰਕ (فَرَک: فرق) پنجابی، ફુરસદ (پْهورْسَد: فرصت) گجراتی، ಪುರುಸತ್ತು (پوروسَتّو: فرصت) کانادا،
در سایر زبانها هم کلماتی خویشاوند با این خوشه میشناسیم: ፈረሰ (فاراسا: نابود کردن، ویران کردن) و ፈረጸ (فاراصا: واگشودن، پاره کردن) حبشی گئز، «فَرْدو» (فرض) مالایی، фарыз (فَریز: فرض) تاتاری، farz/ fȁrz (فرض) و фу̀рса̄т (فورْسَت: فرصت) صربی-کروآتی، «فورْسا» (فرصت) سواحیلی،
برخی از این واژگان در زبانهای دیگر وامگیری شدهاند: alfaraz (فراست، تمیز) پرتغالی،
این واژگان در شعر و ادب پارسی بسیار به کار گرفته شدهاند:
عنصری بلخی: « هزار عیب نهادند نظم فرقان را که سورۀ الاعراف است و سورۀ الانفال »
ابوسعید ابوالخیر: «هرگز المی چو فرقت جانان نیست دردی بتر از واقعهی هجران نیست»
سنایی غزنوی: «گه گه آیی ز بهر فرض نماز از حقیقت جدا قرین مجاز»