بن سامی «*پتل» به معنای «چرخاندن، پیچاندن، به هم تافتن» در زبانهای کهن ایرانی چنین واژگانی را پدید آورده است: 𒉺𒋫𒇻 (پَتالوم: تابیدگی، پیچش) (پیتیلْتو: رشته) اکدی، פָּתַל (پاتَل: پیچاندن، تافتن) و (پَتیلْتَه: پنبهی تابیده) آرامی، ܦܱ݁ܬܱ݁ܠ (پَتَل: پیچاندن، تافتن) و (پَثیلثا: پنبهی تابیده) سریانی، פָּתַל (پاتَل: پیچاندن، تافتن) و (پاتیل: رشته) عبری،
در زبانهای زندهی ایرانی از اینجا چنین کلماتی برخاستهاند: «فتیله» و «پَلیته» (پنبهی تابیده) و «مفتول» پارسی، «فَتَل» (تافتن) و «فَتیل» (رشته، نخ) و «فَتْلَه» (پیچش، تابیدگی) عربی، «فیتیل» (فتیله، رشته) ترکی، «فیتیل/ فِلیتَه/ فِتیلِه» (فتیله) و «فِتیلین/ فیتیلین» (تاباندن، پیچاندن) کردی، fitil (فتیله) آلبانیایی، ֆիթիլ/ ֆթիլ (فیتیل/ فْتیل: فتیله) ارمنی، ფითილი (پیتیلی: فتیله) و მავთული (ماوْتولی: مفتول، سیم) گرجی،
این واژگان در زبانهای دیگر نیز وامگیری شدهاند: fitili/ futili (فوتیلی/ فیتیلی: فتیله) یونانی، фити́л (فیتیل: فتیله) بلغاری و مقدونی، fitil (فتیله) رومانیایی، фити́ль (فیتیلْیْ: فتیله) روسی، фѝтӣљ (فیتیلْیْ: فتیله) صربی-کروآتی، fettel (تاباندن، پیچاندن، تافتن) مالتی، በጠለ (باتالا: بافتن، تافتن) حبشی امهری و گئز، ፈትላ (فَتْلا: پیچاندن، تافتن) تیگره،
این کلمات در شعر و ادب پارسی به شکلی محدود کاربرد داشته است:
ظهیر فاریابی: « از آن دو عارض دلجوی تو دوصد بی دل بر آن دو گیسوی مفتول تو دوصد مفتون»
ناصرخسرو قبادیانی: «چون به دل اندر چراغ خواهی افروخت
علم و عمل بایدت فتیله و روغن »
سنایی غزنوی: « کان فتیله که بر فروزندش تا نشد تافته نسوزندش »
مولانای بلخی: «به عهد و توبه چرا چون فتیله میپیچی؟ که عهد تو چو چراغی رهین هر نکباست »