ریشهی سامی «*فتن» به معنای «آزمودن، محاکمه کردن» از بن «*بثن» مشتق شده به معنای «مار سمی». احتمالا شکل اصلی آن 𒁔 (اوشوم: مار) سومری بوده که کلمهی 𒃲𒁔 (اوشومگال: مار بزرگ، مار سمی) را هم به دست داده است. احتمالا «اوشوم» در زبان اکدی صرف شده و «بشم» و بعد «بثن» را به دست داده که نخست «مار سمی» معنی میداده ولی بعد به «فتنه، آزمایش مرگبار» تعمیم یافته است. چند شکلی بودن ثبت این کلمه در اکدی هم از همین صرف کردن کلمهای سومری در زبانی سامی ناشی شده است. ناگفته نماند که یکی از شکلهای آزمون ور در جهان باستان همین بوده که متهم ماری را با دست میگرفته یا دستش را در خمرهی محتوی مار فرو میکرده، و فرض بر آن بوده که مار آدم بیگناه را نمیگزد. بنابراین گذار از «مار» به آزمون به نظرم از نظام دادرسی کهن میانرودان و آیین ور برخاسته است.
این بنها قدیمی بوده و در زبانهای ایرانی کهن چنین کلماتی را زادهاند: 𒈲𒊮𒉣𒇬/ 𒈲𒊮𒌉/ 𒁀𒀸𒈬 (بَشْموم: مار سمی، محاکمه) اکدی، 𒈤𒈲/ 𒁀𒊭𒈬𒌝/ 𒁀𒊭𒉡𒌝 (بَتموم/ بَثْموم/ بَتنوم: مار سمی، آزمون) ابلایی، 𐎁𐎘𐎐 (بَثَنو: مار سمی) اوگاریتی، ܦܬܢܐ (پِتْنا: فتنه، آشوب، اغتشاش) و ܦܱܬܢܳܐ (پَتْنا: افعی) سریانی، פתנה (پَتْنا: افعی) آرامی فلسطینی، פִתנָא (پیتْنا: مار سمی) آرامی بابلی، פֶּתֶן (پِتِن: فتنه، آزمون) و בָּשָׁן (باشان: مار سمی) عبری،
این بنها در زبانهای زنده شاخهزایی چندانی نکردهاند و بیشترین کاربردشان را در پارسی میبینیم: «فتنه»، «فتنهگری»، «مفتون»، «[چشم] فتّان»، «فتانه» (نام دختر)، «»
در سایر زبانهای ایرانی از این بن چنین واژگانی پدید آمدهاند: «فِتْنَه» (محاکمه، جرم، جنگ داخلی، جذابیت) و «بَثَن» (افعی صحرایی) عربی، «فیتْنِه» (فتنه) ترکی،ফেৎনা (فِتْنَه: فتنه) بنگالی هم از پارسی وامگیری شده است.
برخی از این واژگان در زبانهای دیگر هم وارد شدهاند: baqanhraqas (باثانِراثاس: نوعی مار سمی) یونانی باستان، «فیتینَه» (فتنه) سواحیلی و یوروبا، «فیتینا» (فتنه) هوسه، ቡትያማት (بوتَّیَمات: مار سمی) حبشی موهر، ቡትያማት (بوتْیامات: افعی) حبشی چاها، ፈተነ (فَتَنَه: آزمون، محاکمه) حبشی گئز،
این واژگان در شعر و ادب پارسی رواجی زیادی داشتهاند:
رودکی سمرقندی: «ای بار خدای ای نگار فتنه ای دین خردمند را تو رخنه»
عنصری بلخی: «شدم فتنه بر غمزگانش بلی شود فتنه مردم چو بیند فتن»
ابوسعید ابوالخیر: «چندت گفتم که دیده بردوز ای دل در راه بلا فتنه میندوز ای دل»
ناصرخسرو قبادیانی: «ای شده مفتون به قول های فلاطون حال جهان باز چون شده است دگرگون»