ریشهی سامی «*غلف» به معنای «پوشش، غلاف» در زبانهای ایرانی به نسبت جدید است و مشتقهای باستانی چندانی از آن نمیشناسیم. در زبانهای ایرانی چنین واژگانی از این بن برخاستهاند: «غلاف» و «غلفتی» پارسی، «غَلَفَ» (پوست کندن) و «غُلْفَه» (پوسته کنده شده موقع ختنه) عربی، «کیلیف» (غلاف) ترکی، ղլէֆ (گلِف: غلاف) ارمنی میانه، խըլըֆ (خَلَف: غلاف) ارمنی،
دربارهی «غلفتی» حدسم آن است که تداخلی اینجا میان این ریشه با «گرفتن» رخ داده و تحریفی از «گرفتی» را به صورت «غلفتی» ایجاد کرده است. وگرنه کلمهی مورد نظر با دستور زبان سامی از «غلف» مشتق نمیشود.
این واژگان در شعر و ادب پارسی به نسبت رایج بودهاند:
فردوسی توسی: «یکی برز خورشید پیکر درفش سرش ماه زرین غلافش بنفش»
سعدی شیرازی: «چو در لشکر دشمن افتد خلاف تو بگذار شمشیر خود در غلاف»
فیض کاشانی: «از غلاف مهر تیغ قهر چون بیرون کشی بهر سبقت در میان عاشقان غوغا شود »