ریشهی پیشاهندواروپایی «*gou/ *gewh» به معنای «غریدن، نالیدن، صدا زدن» در زبانهای کهن اروپایی چنین واژگانی را پدیدآورده است: kaucaomai (کاوخائُومای: لاف زدن) یونانی، garrire (وراجی کردن) لاتین، kja (بانگ برآوردن) و kraka/ krakr (کلاغ) نردیک کهن، cracian (با سروصدا شکستن) انگلیسی کهن، krahhon (صدا دادن، ترک خوردن) آلمانی کهن، kerren (غژغژ کردن، جیرجیر کردن) آلمانی میانه، guth (صدا) ایرلندی کهن، зъвати(ژووَتی: صدا زدن) اسلاوی کهن شرقی، зъвати /ⰸⱏⰲⰰⱅⰻ (زووَتی: صدا زدن) اسلاوی کهن کلیسایی، звати (زْواتی: صدا زدن) نووگوردی کهن، zwac (صدا زدن، دعوت کردن) لهستانی کهن، craken (ترک خوردن، باسروصدا شکستن) هلندی میانه،
در زبانهای اروپایی زنده از اینجا چنین کلماتی برخاستهاند: Kauz (جغد) و krachen (ترک خوردن، شکستن) آلمانی، garnys (لکلک) و gerve (درنا) و žavė́ti (افسون کردن، مفتون ساختن) و gìrgždėti (جیرجیر کردن) لیتوانیایی، zavêt (طلسم کردن) لاتویایی، guth (صدا، رای) ایرلندی، зваць(زْواتْسْیْ: صدا زدن) بلاروسی، зва̏ти (زْواتی: صدا زدن، احضار کردن) صربی-کروآتی، зова́ (زُوا: صدا زدن، نام بردن) بلغاری، звать (زْواتْیْ: صدا زدن، دعوت کردن) روسی، зва́ти(زْواتی: صدا زدن) اوکراینی، zwac (صدا زدن، دعوت کردن) لهستانی، crak/ crakken (با سروصدا شکستن، ترک خوردن) اسکات، zvat (صدا زدن) چک، crack (ترک خوردن، شکستن) و crane (درنا) و crow (کلاغ) انگلیسی، kraken (ترک خوردن، باسروصدا شکستن) هلندی، craquer (ترک خوردن، باسروصدا شکستن) فرانسوی، krage (کلاغ) دانمارکی، kraka (کلاغ) ایسلندی، krake (کلاغ) نروژي، kraka (کلاغ) سوئدی،
این بن در زبانهای آریایی به ریشهی «*گَر/ *گَوْ» بدل شده و همان معنای «غریدن، بانگ زدن» را حفظ کرده است. در زبانهای کهن ایرانی از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: awarg (گْرَوَه: غَرو، مزمار) و itiawaz (زَوَیْتی: صدا زدن، برانگیختن) و iteyabz (زْبَیِتی: بانگ برداشتن) اوستایی، हवते (هَوَتی: صدا زدن، برانگیختن) و ह्वयति (هْوَیَتی: بانگ زدن، احضار کردن) و जोहूयते (جُهویَتی: برانگیختن، فراخواندن) و गर्जति (گَرْجَتی: غریدن، رعد) و «جَرَتی» (طلبیدن) و «جَرْجَتی» (غرغر کردن) سانسکریت، «گّجَّتی» (غریدن) پالی،𑀕𑀚𑁆𑀚𑀇 (گَجّائی: غریدن، فریاد زدن) پراکریت مهاراستری، «غَرّانَگ» (تندر) و «گْرَوْ» (غَرو، نی) پهلوی، «گْرُو» (مزمار، غَرو) پارتی، «غَرَّناگ» (تندر) و «گْرودَگ» (نال، مویه) تورفانی، «غرین» (غریدن) و «غناو» (نالیدن) و «غناون» (ناله) و «غوی» (بانگ، صدا) سغدی، «گْرَن» (غریدن) و «گْگَلْج» (تندر) سکایی، ձաւնեմ (جاونِم: وقف کردن) و գրէ / գրեայ (گْرِه/ گْرِآیْ: درنا) ارمنی کهن، «کووا/ کْوا» (صدا زدن، دعوت کردن) تخاری ب،
در پارسی این بن به این کلمات ختم شده است: «غرش»، «غریدن»، «غرغر کردن»، «غریو»، «غوغا»، «غوغو» (کفتر، صدای کبوتر)، «غرّان»، «غرّنده»، «غرولند»، «غر زدن»،
در پارسی قدیم از اینجا چنین واژگانی را سراغ داریم: «غریویدن»، «غَرو» (ساز نی، مزمار)، «غُناوه» (ساز مطربان)، «غَو/ غیو/ غیه» (فریاد، بانگ، رعد)، «غَلیواژ/ غَلیواج» (نوعی شاهین کوچک با دم دوشاخه).
गाजणे(گاجَنِه: غریدن) مراثی کهن و مشتقهایش هم از همین ریشه برآمدهاند.
حدسم آن است که «غَناسیدن» (خرناس کشیدن) هم از اینجا آمده باشد و شاید «خرناس» شکلی تحریف شده از آن باشد. همچنین شاید فعل «غنودن» به معنای خوابیدن هم از همینجا برخاسته باشد. یعنی «غناسه» (خرناس) به حالت فعلی تعمیم یافته و معنای خوابیدن را از «خروپف کردن» برآورده باشد. ریشهی «غنودن» معلوم نیست و کلمات خویشاوند را آن بسیار اندک هستند. یعنی جز این ریشهی محتمل دیگری ندارد. اگر این حدس درست باشد این واژگان هم از همین جا آمدهاند: «غنو» (خواب) و «اوناییدن» (خوابیدن) پارسی، «غناس» (خوابیدن) خوارزمی، «اونایْ» (خوابیدن) زبور پهلوی، «غَناب» (خوابیدن، در تداخل با کلمهی خواب) پارسی تاجیکی
دربارهی «غلیواژ» دو نظر وجود دارد. شیپکا میگوید از همین ریشه گرفته شده و نامش ترکیب «غَلیوْ/ غَریو» (بانگ) و «واچ/ واژ» (سخن، گفتار) است. از سوی دیگر منشیزاده معتقد است دو بخش آن «غَل» (موش) و «واژ» (گرفتن) است، یعنی شکارچی موش. او برای این دو بخش چنین شاهدهایی هم آورده است: «گَل» (موش) طبری و «گْریری/ گْریریکَه» (موش) سانسکریت و galeh (گالِه: سمور) یونانی و glis (موش) لاتین برای بخش نخست، و «وازیتَن» (دور بردن) پهلوی برای بخش دوم.
در سایر زبانهای ایرانی از این ریشه واژگانی از این دست را میشناسیم: «غَو» (صدای سگ) پارسی افغانی، «گیرْنین» (زوزه کشیدن) و «گَلْگا» (غوغا) آسی، «غَرِدَل» (غریدن) و «غَرا» (غران) و «بَغارَه» (جیغ) پشتون، «گَرّیتَه» (غریدن) و «گورّیتَه» (جیغ زدن) و «گْرَنْدیتَه» (تندر) و «گْرَنْد» (رعد، بانگ بلند) و «گیرَوْ» (فلوت) و «گیرُهْ» (نی چوپانی) بلوچی، «غورْتِرَک» (تندر) سیوندی، «گُرَّه» (تندر) دوانی، «غِرَو» (زاریدن) یزغلامی، «غَرَوْ» (قلم نی) پارسی تاجیکی، «گیرا» (نی، مزمار) گزی، zulë (فریاد، افتخار) آلبانیایی، «گَرَجْنا» (غریدن) اردو،
در زبانهای هندی از این ریشه چنین کلماتی را میشناسیم: गाजना (گاجْنا: مشهور شدن) هندی، ગાજવું (گاجْوو: مشهور شدن) گجراتی، गजणु (گَجَنَّه: مشهور شدن) سندی، ਗੱਜਣਾ (گَجَّنا: مشهور شدن) پنجابی، ଗାଜିବା (گَجیبَه: غریدن، مشهور شدن) اوریا، গাজ(گَز: غریدن) آسامی، गाजणे(گاجْنِه: غریدن) مراثی، ਗੱਜਣਾ (گَجَّنا: غریدن) پنجابی،
واژگان مشتق از این ریشه در شعر و ادب پارسی فراوان به کار گرفته شدهاند:
نظامی گنجوی: « کمر خوانی کوه کردن چو دیو همان چون ددان بر کشیدن غریو»
سیف فرغانی: « در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت این عوعو سگان شما نیز بگذرد»
سعدی شیرازی: «کهنجامه اندر صف آخرین به غرش درآمد چو شیر عرین
... غریو از بزرگان مجلس بخاست كه گویی چنین شوخ چشم از كجاست»