غرجستان


آخرین به روزرسانی:
غرجستان


         ریشه‌ی آریایی «*گور» به معنای «کوه، تپه» در زبان‌های ایرانی قدیم وجود داشته و در سراسر ایران زمین و حتا فراسوی آن طیف وسیعی از جاینام‌ها و اسم‌های خاص را پدید آورده است. مشهورترین مشتق‌های این بن عبارتند از: «غور» (ولایتی در مرکز افغانستان، قلمرو هزاره‌جات)، «غَرجستان» (سرزمین کوهستانی هزاره‌ها بین هرات و کابل)، «غَرچه» (نادان، ابله، دهاتی)، «گوران» (قومی از مردم کوه‌نشین ایران غربی) و «گورانی» (زبان مردم گوران که خویشاوند کردی است)، 

         در زبان‌های کهن ایرانی از این بن چنین کلماتی برخاسته‌اند: irag (گَری: کوه) اوستایی، «گیری» (کوه) و «گَیْریکَه» (گِل سرخ) سانسکریت، «گَر» (کوه) پهلوی، «گُر/ گور» (کوه) و «غرچیک» (کوه‌نشین) سغدی، «گْگَرَه/ گْکَرَیْ» (کوه) سکایی، 

در سایر زبان‌های ایرانی نیز این مشتق‌ها را از این بن می‌شناسیم: «غُرج‌الشار» (غرجستان، یعنی: شهر/ کشور کوهستان) عربی، «غَر» (سنگ) و «غورِه» (اصلی، عالی) پشتون، «غار» (سنگ، صخره) وخی، «غَر/ غَرْواک» (کوه) یغنابی، «غَر» (صخره) یدغه، «گیری» (کوه) اورموری، «گیر» (سنگ) پراچی، Gorë (کوه) آلبانیایی، 

         این واژه در زبان‌ها و فرهنگ‌های همسایه‌ی ایران زمین نیز وامگیری شده است: geiros (گِیْرُوس: تپه، پشته) یونانی، Goran (اسم دختر، یعنی کوهستانی) صربی-کروآتی، Gorals (قومی کوه‌نشین) لهستانی و چکسلواکی، -gor (پسوند مکان‌های کوهستانی) لهستانی، Goranci (نام روستایی) و Горани (گُرانْتْسی: نام قومی از اسلاوهای مسلمان) و Gora (منطقه‌ای بین مقدونیه و کوسوو و آلبانی) ‌بوسنیایی، Гора (گُورا: کوه) روسی، nugara (تپه، پشته) لیتوانیایی، 

«گُورْخا» ( गोर्खा) که اسم بومی مردم نپال است هم احتمالا از همین‌جا آمده باشد. اغلب فرهنگنامه‌ها آن را ترکیبی از गो (گو: گاو) و रक्ष् (رَکْشَه: نگهبان، پشتیبان) دانسته‌اند که نادرست می‌نماید. ریشه‌ی سغدی «گُور» به معنای «کوه» در سراسر فلات پامیر رواج دارد و همان قاعدتا به فلات تبت و منطقه‌ی نپال نیز انتقال یافته باشد. مشتق‌های دیگری از این واژه هم در این منطقه مشهور است. نمونه‌اش «گوراخ‌ناث» جوکی و قدیس هندوی قرن ۱۱-۱۲م. است.

واژگان و نام‌های برآمده از این ریشه در شعر و ادب پارسی زیاد به کار گرفته شده‌اند: 

فردوسی توسی: «بُنه برنهاد و سپه برنشاند                        به غور اندر آمد دو هفته بماند»

نظامی گنجوی: «وزین این غوری غلامی نیز چون قند  ز غوره کرد غارت خوشه‌ای چند»

و: «ز چین و ز خوارزم و غزنین و غور                زمین آهنین شد ز نعل ستور»

سعدی شیرازی: «شنیدم که از پادشاهان غور             یکی پادشه خر گرفتی به زور»

مولانای بلخی: « من نشکنم جز جور را یا ظالم بدغور را       گر ذره‌ای دارد نمک گیرم اگر آن بشکنم»