ریشهی سامی «*غدر» را اغلب برای کلمههایی مثل «غدیر» پیشنهاد کردهاند. اما این ریشه در زبانهای سامی رواجی ندارد و کلمات برآمده از آن در عربی نیز اندک و پراکندهاند. بیشترین تنوع و تعداد از کلماتی که باید به این ریشه بازگردند، در پارسی دیده میشوند و عبارتند از: «غدیر» (آبگیر)، «غدْر» (فریب)، «غدّار» (فریبکار، زیرکِ بدخواه)، «غَداره» (دبهی برنجین)، و شاید «غَدو» (شراب ارزان). چنان که روشن است این کلمات دو طیف معنایی متفاوت دارند و از سویی به فریب دادن و از سوی دیگر به ظرف نگهدارندهی مایع اشاره میکنند.
حدس من آن است که اصولا ریشهی سامی «*غدر» وجود نداشته باشد و برساختهی زبانشناسانی باشد که خواهان توضیح این کلمات بودهاند. احتمالا «غدر» مشتقی و تحریفی از بن سامی «*غرر» بوده که «فریب دادن» را میرسانده است. از سوی دیگر معنای «آبگیر» احتمالا خاستگاهی آریایی داشته باشد. چون خوشهی خویشاوندانش و شکلهای دیگرش را در زبانهای سامی نمیبینیم. در مقابل «غَک» (نوشابه) خوارزمی، «غادَرَه» (کاسه) گیلکی، «غِدُورا» (کوزه) شغنی، و «غودارَه» (کوزه) سنگلیچی را داریم.
در شعر و ادب پارسی هم این کلمات بیش از عربی کاربرد داشتهاند:
ناصرخسرو: «با خرد باش همدل و همبر چون نبی با علی به روز غدیر»
سنایی غزنوی: «پیش از آن کز غدر عالم لال گردد جان تو آتش درویشی اندر عالم غدار زن »
نظامی گنجوی: «بِه ار بر غدر آن زاهد کنی پشت که راسوی امین را بیگنه کشت»
سعدی شیرازی: «قدیمان خود را بیفزای قدر که هرگز نیاید ز پرورده غدر»
مولانای بلخی: «زان رو که غدرها و دغاهاش بس خوشست غدرش مرا بسوزد غدّارم آرزوست»
و: «آب خوش کو روح را همشیره شد در غدیری زرد و تلخ و تیره شد»