ریشهی عربی «*غزو» به معنای «غلبه یافتن، جستجو کردن» در پارسی خوشهای از واژگان را پدید آورده که این نمونهها را از آن میشناسیم: «غزوه»، «غزا»، «غازی»، «غزوات»، «مغازی».
بعید نیست این ریشه در اصل سامی نباشد و از زبانهای دیگر وامگیری شده باشد. چون مشتقهای دیگری از آن را در زبانهای سامی نمیشناسیم. در میان نامداران تاریخی این کلمات بیش از همه با سلطان محمود غزنوی پیوند خورده که با لقب خسرو غازی یا امیر غازی هم شناخته میشد و به خاطر غزوههایش مشهور است. از این رو شاید پیوندی میان این ریشه و نام غزنه برقرار باشد، که خود از ریشهی «گنج» گرفته شده است. این حدس با برخی اشارتها تایید میشود که انگار اهل غزنی را هم غازی میگفتهاند. چنان که ناصرخسرو قبادیانی میگوید:
«سروسامان این میدان نیابد نه غازی و نه جامی و نه رازی
...چرا نامهیْ الاهی برنخوانی؟ چه گردی گِرد افسان و مغازی؟»
این کلمات در سایر زبانهای قومی ایران به جز عربی رواج چندانی ندارند و در شعر و ادب پارسی هم با بسامدی اندک به کار گرفته شدهاند:
ابوسعید ابوالخیر: «غازی به ره شهادت اندر تکوپوست غافل که شهید عشق فاضلتر از اوست»
فرخی سیستانی: «همی تا خسرو غازی خداوند جهان باشد
جهان چون ملکش آبادان و چون بختش جوان باشد»
مسعود سعد سلمان: «امیر غازی محمود کش دو چیز سزاست یکی همایون تاج و یکی خجسته سریر»
سنایی غزنوی: «با سگ و دیو کرده انبازی چیست این لشکری و آن غازی»