در اغلب منابع ریشهی «غاز» را ترکی دانستهاند. برخی آن را از بن «*کارا» به معنای سیاه مشتق دانستهاند و فرض کردهاند که لابد در ابتدای کار به غاز سیاه اشاره میکرده است. برخی دیگر آن را نامآوا دانستهاند و اشاره کردهاند که در ترکی «کارْگا» و در بلغاری «گاگا» به معنای «قارقار» کردن وجود دارد که نامآواست. هردوی این شواهد به نظرم با بدفهمی همراه است. غازها معمولا سیاه نیستند و نامآواهای یاد شده بیشتر در زبانهای آریایی رواج دارند و احتمالا در بلغاری و ترکی هم وامی از همان «قارقار» پارسی هستند.
در غیاب گواه، بعید مینماید که ریشهی این کلمهی پارسی از ترکی آمده باشد. نخستین دلیل در این مورد آن که این پرنده به احتمال زیاد در ایران زمین اهلی شده و بعید است پرندهای که بومی ایران زمین است و در ترکستان در هزارههایی دیرآیندتر وارد شده، نام خود را از زبان ترکی گرفته باشد. قدمت این واژه در زبان تخاری هزارهای پیشتر از شکلگیری زبان ترکی است. بنابراین این کلمه پیشاپیش و در عصر استقرار آریاییها در منطقهی ختای و ختن وجود داشته و بعدتر از این بستر به زبانهای اورالی-آلتایی راه یافته است.
با این حال خاستگاه این واژه و مرکز اهلی شدنش در جنوب غربی ایران زمین بوده و نه در شمال شرقی. چون قدیمیترین آثار هنری و ادبی که به غاز اهلی اشاره میکنند به حدود ۲۹۰۰ پ.م در ایران غربی (سومر، ایلام، سیلک) مربوط میشوند و در مصر هم از حدود ۲۷۰۰ پ.م شواهد مشابهی داریم. به همین خاطر برخی مصر را مرکز اهلی شدن این پرنده دانستهاند که محتمل است، اما وزنی کمتر از دامنههای زاگرس دارد. با مرور این تاریخها روشن میشود که این عقیدهی بسیار تکرار شده که یونان خاستگاه اهلی شدن غاز است، بیشک نادرست است. غاز اهلی در قلمرو بالکان و یونان دو هزاره دیرتر از ایران زمین پدیدار میشود و اولین اثر یونانی که به غاز اشاره میکند، اشعار همر است که در فاصلهی ۷۵۰-۸۰۰ پ.م سروده شده است. ورود غاز اهلی به اروپا از این هم هم دیرآیند بود و در روم تازه در قرن اول پ.م پرورش غاز اهلی رواج پیدا کرد.
ریشهی کلمهی «غاز» به احتمال زیاد بن پیشاهندواروپایی «*ghens» است که اسمی برای این پرنده بوده و قدیمیترین نمودهایش را در زبانهای ایرانی شرقی مثل سکایی و تخاری میبینیم. احتمال این که «غاز» در اصل نامآوا بوده باشد هم هست. کرش پیشنهاد کرده که در زبانهای آریایی ریشهی «*گُس» از این بن پیشاهندواروپایی برخاسته باشد، و این درست مینماید. از اینجا چنین کلماتی در زبانهای کهن ایرانی زاده شده است: *գաս (گَس) ارمنی کهن، ղազ (غاز) ارمنی میانه، «غاز» ترکی قراخانی،
در زبانهای زندهی ایرانی هم از اینجا چنین کلماتی را سراغ داریم: «غاز» پارسی و ترکی اویغوری، «غاز» ترکی و کردی و زازا و اردو و چغتایی، гӏа̄з (گاز) چچنی، гӏа̄ж (گاژ) اینگوشی، սագ (سَگ) و ղազ (غاز) ارمنی، კაზი /ღაზი (کازی/ گازی) گرجی، «گُوز» ازبکی، «گاز» ترکمنی، «گَز» سالاری، каз (کاز) قزاقی و نوقای، ҡаҙ (کاذ) باشکیری، хъаз (قْخاز) آواری، къаз (قاز) لزگی.
با توجه به تأخر حدود هزار سالهی ورود «غاز» به زبانهای کهن اروپایی و شباهتش با «غاز» ایرانی، به احتمال زیاد این کلمه در قلمرو اروپایی وامواژه است: cen (خِن) یونانی، anser لاتین، gas نردیک کهن، gans آلمانی کهن، gos انگلیسی کهن، geiss ایرلندی کهن،
در زبانهای زندهی اروپایی از این ریشه چنین کلماتی برخاستهاند: Gans آلمانی، goose انگلیسی، žąsìs لیتوانیایی، ge ایرلندی، ganso اسپانیایی و پرتغالی، gâscă / gânsac رومانیایی، гусыня / гусь (گوس/ گوسینا) روسی، husa چک،
«غاز» عامیانه قلمداد میشده و در شعر و ادب پارسی بسیار به ندرت به کار گرفته شده است.